|

گفت‌وگوی احمد غلامی با ماشاءالله شمس‌الواعظین درباره وضعیت لبنان و خاورمیانه

جنگی میان جنگ‌ها

درگیری‌های اخیر در لبنان، اوضاع منطقه را پیچیده‌تر از پیش کرده است. دور تازه درگیری‌های اسرائیل و حزب‌الله در جنوب لبنان به جنگ‌های نیابتی ایران و اسرائیل هم کشیده شده است و از این‌رو اوضاع از همیشه بحرانی‌تر به نظر می‌رسد. ماشاءالله شمس‌الواعظین، تحلیلگر مسائل خاورمیانه، معتقد است جنگ اخیر اسرائیل در لبنان، جنگی میان جنگ‌ها‌ست و به تعبیری تفاوت ماهوی با دیگر جنگ‌های اسرائیل ندارد.

جنگی میان جنگ‌ها
احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

درگیری‌های اخیر در لبنان، اوضاع منطقه را پیچیده‌تر از پیش کرده است. دور تازه درگیری‌های اسرائیل و حزب‌الله در جنوب لبنان به جنگ‌های نیابتی ایران و اسرائیل هم کشیده شده است و از این‌رو اوضاع از همیشه بحرانی‌تر به نظر می‌رسد. ماشاءالله شمس‌الواعظین، تحلیلگر مسائل خاورمیانه، معتقد است جنگ اخیر اسرائیل در لبنان، جنگی میان جنگ‌ها‌ست و به تعبیری تفاوت ماهوی با دیگر جنگ‌های اسرائیل ندارد. مقامات و سران دولت اسرائیل با تعابیری که به کار می‌برند، این جنگ را نوعی جنگ بقا یا جنگ آخر می‌خوانند؛ جنگی که خاورمیانه را تغییر شکل می‌دهد و مسئله آن فراتر از یک یا دو کشور است. اما شمس‌الواعظین معتقد است اسرائیل در هر جنگی این حرف‌ها را تکرار کرده و جنگ را حیاتی دانسته است. از دیدگاه شمس‌الواعظین این جنگ‌ها ادامه پیدا می‌کند، مگر اینکه خانواده بین‌المللی مدلی از صلح را به طرفین تحمیل کند و اسرائیل را وادار به پذیرش صلح کند تا شرایط اندکی آرام شده و تنش‌زدایی در منطقه اتفاق بیفتد. البته این رویه با توجه به رویکرد رادیکال و حتی فاشیستی دولت اسرائیل بعید به نظر می‌رسد. تنها روزنه امید شاید موضع‌گیری خانواده بین‌المللی است که به نظر شمس‌الواعظین دیگر از عملکرد اسرائیل به ستوه آمده و به این نتیجه رسیده است که اسرائیل چشم‌اندازی جز کشتن، آوارگی یا بندگی برای فلسطینیان باقی نگذاشته است. با شمس‌الواعظین همچنین در مورد موقعیت خطیر ایران در میانه صحبت کردیم؛ او معتقد است ‌ایران نباید رسالتی بزرگ‌تر از حجم، توان و پتانسیل خودش را بر دوش بکشد و به نیابت از اعراب با اسرائیل وارد مخاصمه شود.

 

 شما از اصحاب بزرگ رسانه هستید و شناخت خوبی از اوضاع خاورمیانه و به‌خصوص کشورهای عربی دارید و خوشحالم که بعد از مدت‌ها شما را می‌بینم و با شما گفت‌وگو می‌کنم. گفت‌وگو را با پرسشی ساده و سرراست آغاز می‌کنم؛ به ما بگویید در لبنان چه خبر است و چه می‌گذرد و جمع‌بندی شما از وضعیت امروز لبنان چیست؟

من هم خوشحالم که با شما گفت‌وگو می‌کنم، به‌‌ویژه اینکه این گفت‌وگو در مورد یک مسئله حساس روز است که توجه افکار عمومی خانواده بین‌المللی را به خودش اختصاص داده است. در مورد لبنان دو مرحله را باید از هم جدا کرد. جبهه لبنان تا چند هفته قبل، یعنی تا سالگرد هفتم اکتبر، جبهه‌ای حمایتی از باریکه غزه بود و جنگ‌ها کاملا منضبط بود؛ یعنی درگیری‌ها بین مقاومت اسلامی حزب‌الله و اسرائیل، منضبط و طی معیارها و ضوابط خاصی بوده است. گسترش و قلمرویش، جنگ‌افزارهای به کار رفته‌اش، مدت‌زمان آتش‌باری و عملیات، همه اینها به‌ اصطلاح نظامی‌‌ها در یک محدوده «مهارشده» بوده است. اگرچه هم اسرائیل و هم حزب‌الله همدیگر را تهدید می‌کردند که مثلا اگر فلان اتفاق بیفتد چه کارهایی خواهیم کرد. به‌ویژه کلام معروف مرحوم سید‌حسن نصرالله را به یاد داریم که گفته بود اگر دامنه جنگ را توسعه دهید، ما هم توسعه می‌دهیم و اگر فشار را افزایش دهید، ما هم فشار را افزایش می‌دهیم؛ به هر حال در این زمینه تابع هستیم و هر کار که شما کردید ما اقدام مشابه انجام خواهیم داد. این معیار و ضابطه، تقریبا تا سالگرد هفتم اکتبر بین حزب‌الله و اسرائیل ادامه داشت. اسرائیل آرام‌آرام خودش را برای گرم‌کردن جبهه شمالی خود‌ که می‌شود جنوب لبنان آماده می‌کرد. به چه معنا؟ من آن زمان در مصاحبه‌ای گفته بودم که اسرائیل جنوب لبنان را به آتش خواهد کشید. چرا؟ به خاطر علائمی که ارتش اسرائیل در باریکه غزه می‌داد و ارتش اسرائیل حضورش را در بسیاری از محورهای باریکه غزه محدود کرد؛ یعنی لشکرهایش را کاملا محدود کرد و عملیاتش را به گفته خودش به عملیات هدفمند تبدیل کرد. در مورد همه اینها منبع خود ارتش اسرائیل را دارم. حتی جاهایی هم از محدوده عقب‌نشینی کرد و به محور نتساریم بین شمال و جنوب یا مرکز باریکه غزه آمد و در محور رفح یا فیلادلفیا ایستاد. اما چرا آنجا ایستاد؟ یکی اینکه آنجا مقاومت خیلی بالا بود. دلیل دوم، به گفته بنیامین نتانیاهو، ممانعت از قاچاق اسلحه از زیرگذرهای تونلی از مصر به باریکه غزه بود. بنابراین ارتش اسرائیل حضورش را آنجا همچنان حفظ کرد. این همان جایی بود که شهید یحیی سنوار در حین مقاومت به شهادت رسید. بنابراین ارتش اسرائیل حضورش را محدود کرد و تمام توجهش به شمال خودش که جنوب لبنان است معطوف شد. تا اینکه انفجار پیجرها و بیسیم‌ها شروع شد و بلافاصله شهادت ابراهیم عقیل و آرام‌آرام فرماندهان عالی‌رتبه دیگر اتفاق افتاد. بسیاری از تحلیلگران و استراتژیست‌ها معتقدند‌ منبعی وجود داشته که به کادر رهبری حزب‌الله نزدیک بوده و همه رخنه‌های اطلاعاتی را در اختیار اسرائیل قرار می‌داده است. در این وضعیت، اسرائیل ابتدا تصمیم می‌گیرد حزب‌الله را از طریق انفجار بیسیم‌ها، سپس آرام‌آرام با شهادت رهبران و بعد حمله نظامی تضعیف کند. اگر دقت کرده باشید اسرائیل در آغاز به هیچ‌کدام از رهبرها دست نزد و به سراغ واحدهای کوچک رفت. پنج هزار دستگاه را منفجر کرد و به عبارت دقیق‌تر، تقریبا سه هزار مورد منفجر شد و بقیه در اثر ایراد فنی منفجر نشدند یا بین مردم عادی فروخته شده بود و مثلا طرف میوه‌فروش بود و بیسیم در دستش منفجر شده بود. بعد، مسئله بیسیم‌های شخصی پیش آمد. چرا این اتفاق افتاد؟ برای اینکه حزب‌الله در مقطعی احساس کرده بود موبایل‌ها کاملا تحت نفوذ اسرائیل است و تمام جی‌پی‌اس‌ها و حرکت موبایل‌ها تقریبا زیر نظر اسرائیل قرار دارد. در نتیجه همه موبایل‌ها را از واحدهای نظامی‌اش گرفت و پیجرها و بیسیم‌های شخصی را در اختیارشان گذاشت. بیسیم‌هایی که از تایلند وارد شده و اصلاح شده بود و موساد وارد شده و پنج ماه روی آن کار کرده بود. اسرائیل برای جبران نداشتن اطلاعات موبایلی، وارد مقوله اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی شد و ورود بسیار وحشتناکی در سیستم ارتباطی حزب‌الله برای روز مبادا پیدا کرد که روز مبادا تاریخی بود که پیجرها و بیسیم‌ها منفجر شدند. پس از آن، آرام‌آرام حرکت کرد به سمت حذف رهبران و بعد هم حذف سید‌حسن نصرالله. در اینجا اسرائیل احساس کرد که حزب‌الله بی‌سر شده و حمله زمینی را از روستاهای عیتا‌الشعب، مارون‌الراس و ناقوره شروع کرد که تا الان ادامه دارد. این صورت کلی فضای موجود در لبنان است. اسرائیل جنگ را علیه لبنان آغاز کرد و حزب‌‌الله می‌گوید من الان دارم در مقابل حمله اسرائیل مقاومت می‌کنم. قبلا از نوار غزه حمایت می‌کردم، حالا در برابر حمله نظامی اسرائیل، از تمامیت ارضی لبنان دفاع می‌کنم.

اگر از من سؤال کنید اوضاع به کدام سمت پیش می‌رود؟ می‌گویم اسرائیل گمان می‌کرد با انفجارها و ترور رهبران جنگ؛ یعنی ترور رهبران هم در نوار غزه با یحیی سنوار و قبل از آن در تهران با اسماعیل هنیه و هم در سوی دیگر با ترور سیدحسن نصرالله و فرماندهان عالی‌رتبه حزب‌الله، دو جبهه را به سود خود پایان‌ می‌دهد. اما در عمل اتفاق دیگری افتاد. هنوز تصور‌شان این است که جبهه نوار غزه دوباره دارد فعال می‌شود و احساس می‌کنند رهبری یا فرماندهی نظامی حماس از فرماندهی متمرکز به فرماندهی به‌اصطلاح آتش‌‌به‌اختیاری تغییر مدل و سبک داده و بنابراین دیگر نمی‌شود حماس را زد و ریشه‌کن کرد. برای اینکه واحدهای پراکنده وجود دارند که با ستادهای فردی، گروهی و جمعی کوچک بدون ارتباط با هم عملیات‌شان را انجام می‌دهند. حزب‌الله سازمان‌یافته‌تر عمل می‌کند و ارتش اسرائیل برای اولین بار اعتراف کرد که نمی‌دانسته حزب‌الله در پاسخ به حملات اسرائیل به صورت ارتش منظم عمل می‌کند. هنوز نمی‌شود گفت در جنوب لبنان چه می‌گذرد و اوضاع به سود کدام‌یک از طرف‌ها حرکت می‌کند، اما تلفات اسرائیل به‌شدت بالا‌ست و نخست‌وزیری اسرائیل روز دوشنبه برای اولین بار اعلام کرد که اسرائیل آغوش خودش را به روی طرح‌های پیشنهادی مذاکرات برای برقراری آتش‌بس باز می‌کند. این حرف مهم است و قبلا چنین چیزی نبوده است. حتی وقتی اسرائیل یحیی سنوار را در جبهه زد، بنیامین نتانیاهو اعلام کرد جنگ هنوز پایان نیافته است، در‌حالی‌که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها گفتند اسرائیل از این فرصت استفاده کند و جنگ را پایان بدهد که اسرائیل بلافاصله گفت جنگ هنوز تمام نشده، ادامه دارد و ما باید پیروزی مطلق به دست بیاوریم. ولی حالا می‌گوید بعضی از طرح‌ها را پکیجی می‌توانم بپذیرم و پکیج یعنی در مورد جنوب لبنان و نوار غزه به صورت جمعی می‌شود به یک راه‌حل رسید. این حرف قبلا نبوده و نشان می‌دهد که تلفات اسرائیل سنگین است. اسرائیل هر روز که تعطیل شود یا حتی موقت تعطیل ‌شود، 240 میلیون دلار زیان مستقیم دارد. مثلا فرض کنید تعطیلی فرودگاه بین‌المللی بن‌گوریون یا صنایع شیمیایی که در معرض خطر هستند و کلا تعطیل شده‌اند، زیان‌های مستقیم هستند. به‌جز اینها، زیان‌های غیرمستقیم مربوط به جنگ‌افزارها و سلاح‌های ضدموشکی گنبد آهنین هم وجود دارد. می‌دانید که اینها هر‌کدام دو فروند را مثلا به سمت یک راکت کاتیوشای حزب‌الله شلیک می‌کنند و قیمت هرکدام‌شان 120 هزار دلار است. چنین مخارجی خیلی بالا‌‌ست، به همین دلیل چند روز پیش تقاضای کمک پنج میلیون دلاری اسرائیل به واشنگتن داده شد. اوضاع اسرائیل به این شکل است. حالا اسرائیل به کدام استراتژی یا راهبرد متوسل شده؟ گام دوم جنگ‌های اسرائیل همیشه ویران‌سازی است. این فقط مربوط به حالا هم نیست؛ اگر از پنجم ژوئن 1967 به این سو نگاه کنید، گام دوم جنگ اسرائیل، ضعیف‌‌کردن حوزه استحفاظی حریف در زمینه بیمارستانی، آتش‌نشانی، وزارت کشور و...‌ است که همه اینها را ویران می‌کند، برای اینکه می‌گوید نمی‌توانم با این کشورها یا به قول نتانیاهو با دریای خصم موازنه برقرار کنم. از این طریق می‌خواهد موازنه نکبتی یا موازنه نکبت‌ساز در حوزه حریف ایجاد کند تا او را فلج کند و حریف را از هرگونه قدرت تصمیم‌گیری ناتوان کند. حزب‌الله این موضوع را فهمیده است، در نتیجه وقتی می‌شنویم که مثلا چند روز گذشته به مرکز اقتصادی‌اش حمله شده، از قبل می‌دانسته و آنجا را تخلیه کرده است و بنابراین خیلی آسیب نمی‌بیند. واحدها یا زیرساخت‌های نظامی حزب‌الله و مقاومت، همچنان قوی است. با اطلاع این را می‌گویم. و این اوضاع حالا حالاها ادامه دارد، مگر اینکه اتفاقی در جنوب لبنان بیفتد، از قبیل جنگ جولای 2006 که به «گورستان تانک‌ها» معروف شد و با حمله ناگهانی واحدهای زمینی حزب‌الله، گردان رضوان، تلفات سنگینی به پیکر ارتش اسرائیل و واحدهای زرهی‌اش وارد کرد. حمله‌ای مشابه به واحدهایی که دو سه کیلومتر به جنوب لبنان رخنه کرده‌‌اند، اتفاق بیفتد که زلزله در ارتش اسرائیل ایجاد ‌کند و اسرائیل را وادار کند هرچه سریع‌تر به ایالات متحده و اتحادیه اروپا برای برقراری آتش‌بس متوسل شود.

 بیشتر تحلیلگران اسرائیلی در مصاحبه‌هایشان اعتراف می‌کنند‌ طولانی‌شدن جنگ به نفع اسرائیل نیست و انتظار دارند در کوتاه‌مدت مسئله را تمام کنند و اغلب‌ آنها در این زمینه اتفاق نظر دارند. به نظر شما آیا در دولت اسرائیل تضاد و اختلاف‌نظری در مورد ادامه این وضعیت وجود دارد؟ آیا بین آنها هم این عقیده وجود دارد که طولانی‌شدن جنگ به نفع اسرائیل نیست؟ شما به زیان‌های مستقیم و غیرمستقیم اشاره کردید، می‌توان این را هم اضافه کرد که تا امروز 40 میلیارد دلار فرار سرمایه وجود داشته است.

ضمن اینکه 440 هزار نفر هم مهاجرت معکوس داشته‌اند.

 همین‌طور است. یکی دیگر از مسائل مهم آنها پراکندگی و تفرق جمعیت است که خیلی مایل نیستند این اتفاق بیفتد؛ چون جامعه اسرائیل اگر از هم بپاشد، جمع‌کردن دوباره‌ آن بسیار دشوار است.

راهبرد نظامی اسرائیل به استراتژی‌های دوستونی معروف است: یک، جنگ‌های برق‌آسا، سریع و تعیین‌کننده به معنای تمام‌کننده و دو، انتقال جنگ‌ها به حوزه استحفاظی حریف. این راهبرد اسرائیل از ابتدای جنگ‌ها بوده است. شاید به همین دلیل باشد که جنگ‌ها بین اسرائیل و اعراب به ‌روز شمرده می‌‌شود؛ مثلا می‌گویند جنگ پنج‌روزه اعراب و اسرائیل‌ یا جنگ یک‌ماهه. طولانی‌ترین جنگی که بین اعراب و اسرائیل اتفاق افتاده، جنگ 33‌روزه مقاومت اسلامی لبنان در جولای 2006 بود که در آن زمان ایهود اولمرت، نخست‌وزیر اسرائیل بود و گفت ما نمی‌توانیم ادامه دهیم. این نکته حرف شما را تأیید می‌کند. اما چرا الان اسرائیل توانسته یک سال به جنگ ادامه دهد؟

یک، به‌این‌دلیل که بنیامین نتانیاهو می‌خواست ناتوانی اسرائیل را در ادامه جنگ‌های بلندمدت از ذهن مخالفانش در منطقه خارج کند و بگوید می‌توانیم ادامه دهیم و جنگ‌های سریع الان جواب نمی‌دهد. چیزی که حزب‌الله و ایران دنبالش هستند، این است که می‌گویند ما برای اسرائیل، انباشت زیان‌ها را دنبال می‌کنیم و اسرائیل زیر بار این انباشت‌ها نمی‌تواند مقاومت کند. در مقابل اسرائیل می‌خواهد این تئوری را به هم بزند. دو، در ایالات متحده آمریکا تقریبا معتقد هستند که این جنگ تنها جنگ بین اسرائیل و باریکه غزه و جنبش حماس یا حزب‌الله نیست، بلکه این جنگ با یک قدرت بزرگ منطقه‌ای است و فرسایشی‌کردن این جنگ منجر به فرسایشی‌کردن تلاش‌های ایران و جبهه مقاومت خواهد شد. در نتیجه آنها دارند به استراتژی محور مقاومت رکب می‌زنند که روی فرسایشی‌کردن جنگ سرمایه‌گذاری کرده‌اند. حالا باید منتظر ماند که به قول نظامی‌ها چه کسی آخ اول را خواهد گفت و به درد خواهد آمد و کدام‌یک از طرف‌ها می‌گوید اینجا دیگر نمی‌توانم. می‌دانید که جنگ بین اسرائیل و حزب‌الله هنوز جنگ فراگیر نیست و هنوز محدود است. جنگ فراگیر به این معنا است که بدون هیچ قاعده‌ای شهرها را بزنند. اسرائیل هنوز امتحانش را در آن زمینه پس نداده است. حزب‌الله گام‌به‌گام دارد نزدیک می‌شود؛ با هدفمندکردن پهپادها و زدن خانه بنیامین نتانیاهو که در این زمینه معنا داشت. اسرائیلی‌ها از این اتفاق حسابی وحشت کرده‌اند. یعنی حزب‌الله مثل یک پستچی با نامه پهپادی به در خانه نتانیاهو فرستاد و آنجا منفجر شد. این خیلی در دید نظامیان اسرائیل معنا داشت؛ به‌ویژه اینکه گفتند نتوانستیم در رادارها یا گنبد آهنین متوجه آن شویم. حتی با هلی‌کوپترهایی که در آسمان حرکت می‌کردند، هم نتوانستند آن را تشخیص دهند. ویدئویی هست که یک هلی‌کوپتر دارد حرکت می‌کند و از بالای سرش پهپاد حزب‌الله آرام می‌گذرد که به سمت قیساریا، منزل مسکونی نتانیاهو، می‌رود و آنجا را بمباران می‌کند.

در نتیجه مشخص نیست که اسرائیل در آن بخش از جنگ فرضی -که نمی‌دانیم آیا اتفاق می‌افتد یا نه- چه امتحانی از خودش پس خواهد داد. در سوی دیگر، در محور ایران هم نمی‌دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. آیا ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و اتحادیه اروپا تصمیم گرفته‌اند یک بار برای همیشه پرونده هسته‌ای ایران را از طریق عملیات نظامی اسرائیل ببندند؟ مشخص نیست، چون سکوت خیلی عجیبی بر فضا حاکم است. با وجود اینکه ایالات متحده آشکارا می‌گوید من مخالف هستم که اسرائیل در دو حوزه تأسیسات نفتی و اتمی ایران را بزند، اما معلوم نیست چه اتفاقی می‌افتد و واکنش ایران چه خواهد بود. اینها به دو معادله کمک خواهد کرد. یک اینکه ممکن است به جنگ پایان بدهد، چون وقتی جنگ اوج می‌گیرد؛ یعنی رو به فرود دارد و به پایان نزدیک است. معادله دوم این است که اسرائیل ممکن است بر اثر یک جنگ فراگیر همه‌جانبه با حزب‌الله به دلیل نزدیکی مرزها و شهرها آسیب جدی ببیند. فلسطین تاریخی کلا 28 هزار کیلومتر مربع است و مساحتش برای برخورداری از عمق راهبردی کاملا تهی‌دست و فقیر است. اسرائیل حتی مانورهای هوایی‌اش را در دریا انجام می‌دهد، یا فراز ترکیه یا قبرس را اجاره می‌کند. مسئله دیگر تراکم جمعیتی است که اسرائیل دارد. به نظرتان چرا حزب‌الله روی حیفا تمرکز کرده است؟ حیفا مرکز همه‌ چیز اسرائیل و قلب اسرائیل است. مراکز صنعتی، شیمیایی، برق، تأسیسات و موساد همه در باریکه خلیج حیفا مستقر است. باید دید چه خواهد شد تا بتوانیم چشم‌انداز دقیق‌تری از آینده جنگ ترسیم کنیم.

 منهای آینده جنگ، آینده سیاسی لبنان هم قاعدتا متأثر از این جنگ خواهد بود. این‌طور نیست؟

فکر نمی‌کنم توافق‌نامه طائف در دهه 90 میلادی در لبنان تغییر کند. تقسیم قدرتی که انجام شده، تقریبا تا اطلاع ثانوی در لبنان کارساز است و این مدلی است که در خاورمیانه هم دارد تکرار می‌شود. مثلا عراق و حتی در شمال این کشور، استان کردستان عراق این مدل کپی‌برداری شده و این از مدل‌هایی است که ایالات متحده دنبال تکرارش است؛ یعنی تقسیم قدرت و حوزه قدرت بر مبنای طوایف مذهبی. جمعیت‌شناسی می‌شود که اکثریت و اقلیت کدام‌ها هستند و براساس‌این برنامه‌ریزی می‌کنند. تا الان در لبنان موافقت‌نامه طائف جواب داده و بعید می‌دانم که دستخوش تغییرات شود. مگر اینکه شیعیان، حزب‌الله و مقاومت اسلامی، چنان در این جنگ ضعیف شوند که موقعیت اجتماعی‌‌شان هم در لبنان تضعیف بشود و آسیب ببیند، که من این فرضیه را خیلی بعید می‌دانم.

 خود اسرائیلی‌ها تعابیر مختلفی درباره این جنگ به کار می‌برند. یکی اینکه می‌گویند این جنگ بقا است و دیگر اینکه می‌گویند این جنگی است که در خاورمیانه تغییر شکل می‌دهد. برخی‌شان هم می‌گویند این جنگی است که تغییر شکلی در کل جهان یعنی در موضع‌گیری کل جهان نسبت به اسرائیل و جریان‌های مقاومت به وجود می‌آورد. و به‌نوعی می‌خواهند القا کنند که این یک جنگ نهایی و پایانی است. به نظرتان چنین برداشتی درست است؟

خیر، اسرائیل پس از هر جنگی این حرف‌ها را تکرار کرده است. در جنگی مثل جنگ اکتبر ۱۹۷۳ میلادی که مصر و سوریه اسرائیل را غافلگیر کردند، اسرائیل اعلام کرد که این جنگ برای ما جنگ موجودیت و حیاتی است. در 1948 و 1949 هم گفتند این جنگ موجودیتی است. چرا این اتفاق می‌افتد؟ اسرائیل همیشه دنبال این است که بگوید ما در معرض نسل‌کشی از سوی دریای خصم هستیم و ممکن است تئوری جنگ جهانی دوم و هولوکاست درباره ما تکرار شود. بنابراین هر رویدادی را در آن کانتکست بررسی می‌کنند. الان هم وضعیت به چند دلیل همان‌طور است. یکی به خاطر اینکه عواطف و احساسات جهانی و خانواده بین‌المللی را به خودشان جلب کنند که بگویند اینها اقلیتی تحت فشار هستند. دوم اینکه جامعه بین‌الملل را به سود خودشان وارد کنند. شما ببینید چه اتفاقی دارد می‌افتد. دادگاه بین‌المللی جنایات جنگی، دادگاه لاهه، اونروا، سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی همه از اسرائیل به ستوه آمده‌اند. اینها معتقدند اسرائیل ممکن است آسیب ببیند و فرهنگ و تمدن غرب که در پی تقویت تئوری اسرائیل و اسکان یهودیان در فلسطین تاریخی بودند، ممکن است آسیب ببینند؛ بنابراین می‌گویند رویارویی و صف‌آرایی تمدن غرب در برابر تمدن اسلامی یا اسلام سیاسی ممکن است رخ دهد. از سوی دیگر، طرف مقابل اسرائیل یعنی ایران از دید آنها سابقه خوبی ندارد. به اعتقاد آنها ایران مسئله بی‌ثباتی در منطقه را دنبال می‌کند و جلوی صلح اعراب و اسرائیل را گرفته است. درواقع از دید آنها کنار اسرائیل قرار‌گرفتن و هم‌جبهه‌ای شدن و صف‌آرایی در محور اسرائیل در‌عین‌حال تضعیف یک دشمن مشترک هم هست. بحث‌هایی از این قبیل دارند. اما من معتقدم این جنگی در میان جنگ‌ها بوده است و کم‌وبیش معتقدم که این تعبیر فنی این جنگ است. چرا این حرف را می‌زنم؟ دلیلش این است که اسرائیل سرزمین دیگران را غصب کرده و حالا به مدل محمود عباس هم دیگر رضایت نمی‌دهد. از جنبش فتح که دنبال راهبرد صلح است، بگیرید تا جناح تند عزالدین قسام، همه اینها از دید اسرائیلی‌ها دو انتخاب یا دو گزینه بیشتر ندارند: یا باید از اسرائیل تبعیت کنند یا کشته شوند. گزینه سوم هم آوارگی و کوچ‌کردن اجباری است. می‌گویند یکی از این سه گزینه را انتخاب کنید. یا کوچ‌تان می‌دهیم و آواره‌تان می‌کنیم یا می‌کشیم‌تان یا بنده ما شوید. این تعابیر واقعی است و اسرائیل همین کار را می‌کند. فکر نکنید من واژه‌ها را از آنچه هستند، فجیع‌تر یا محترمانه‌تر می‌کنم. اسرائیل واقعا دنبال همین است. بنابراین خیلی نباید به این قبیل از ادعاها که این جنگ آخر یا موجودیتی است، توجه کنیم. جنگ‌های دیگر هم خواهد بود. گلدا مایر، نخست‌وزیر اسطوره‌‌ای اسرائیل، در دهه 70 میلادی به سادات که برای صلح رفته بود، گفته بود این جنگ پسرعموها است و شما عرب‌ها در این جنگ دخالت نکنید. این جنگ‌ها ادامه پیدا می‌کند، مگر اینکه خانواده بین‌المللی به سمت تحمیل مدلی از صلح بروند که مدل دو دولت در یک سرزمین است، یا مدل‌های دیگر و اسرائیل را به پذیرش چنین چیزی وادار کنند. و این ممکن است برای چند نسل آینده اوضاع را آرام کند و تنش‌زدایی کند. اما با این وضعیت و رادیکالیسم یهودی که در اسرائیل حاکم است و با دست راستی‌ترین دولت اسرائیل که به طور صریح بگویم دولت فاشیستی است، جنگ‌ها ادامه خواهند داشت. اینها خیلی تندرو هستند. وزیر کابینه دولت نتانیاهو اعلام کرد با یک بمب هسته‌ای می‌توانیم نوار غزه را از بین ببریم. وزیر دفاع، یواف گالانت، می‌گوید ما با حیوانات بشری می‌جنگیم. کسی که طرف مقابلش را این‌طور تحقیر می‌کند؛ یعنی آمادگی پایان این وضعیت را ندارد، چه برسد به طرف مقابل که آن‌ هم آمادگی ندارد. تلفات فلسطینی‌ها و فداکاری‌ها و رشادت‌هایی که دارند، در تاریخ بشریت بی‌نظیر است. چرا سکوت نمی‌کنند و نرمش از خودشان نشان نمی‌دهند؟ چون در طرف مقابل هیچ افقی وجود ندارد. خانواده بین‌المللی هم به این مسئله رسیده که می‌گوید شما همه افق‌ها را بسته‌اید، به‌ جز سه گزینه کشتن، آوارگی و ‌بندگی. مگر اینکه اینها به سمت برقراری صلح براساس مدل سازمان ملل، ایالات متحده و اتحادیه اروپا یعنی مدل دو دولت در یک سرزمین بروند. اگر این اتفاق بیفتد، معتقدم برای مدتی اوضاع آرام خواهد شد و بعدها دعواهای حقوقی بین فلسطین و اسرائیل وجود خواهد داشت.

 سؤال پایانی که سؤال دشواری هم هست؛ به هر حال ایران یک طرف جدی ماجرا است و با این اوصاف راهبرد ایران در این موقعیت باید چگونه باشد؟

پاسخ به این سؤال واقعا دشوار است. بگذارید دیدگاه خودم را در این زمینه بگویم. من معتقدم ایران رسالتی بزرگ‌تر از حجم، توان و پتانسیل خودش را نباید بر دوش بکشد. به یاد می‌آورم حرف آیت‌الله خمینی و بعد از آن آقای هاشمی‌رفسنجانی را که گفتند ما به نیابت از اعراب با اسرائیل نخواهیم جنگید. به‌ جز پاره‌ای از گروه‌های به یک معنا خارج از دولت‌ها، مثل حزب‌الله در لبنان، انصارالله در یمن و مقاومت اسلامی در عراق که خارج از دولت‌ها هستند، تقریبا هیچ دولتی در خاورمیانه نداریم که با موضع ایران همراهی کند. ممکن است شگفتی‌شان را از مقاومت فلسطین و حزب‌الله در دیدارهای خصوصی و پشت درهای بسته ابراز کنند، اما اینکه هم‌موضع شوند، همراهی کنند و اقدام مشترک داشته باشند، این‌طور نیست. کنفرانس همکاری‌های کشورهای اسلامی را در نظر بگیرید که هیئتی را برای برقراری آتش‌بس تعیین کرد، یک جلسه بیشتر تشکیل نداد و تمام شد؛ بنابراین ایران شاید به‌تنهایی قادر به پیشبرد این پروژه عظیم نباشد. شاید برای مرحله‌بندی‌کردن آرمان فلسطین و چگونگی یافتن راه‌حلش باید اندیشه کند. اینها مهم است. شاید هم تصمیم بگیرد که توافقی کند و به مدل دو دولت در یک سرزمین نزدیک شود. نمی‌گویم موافقت کند، بلکه نزدیک شود، سکوت کند و بی‌تفاوتی از خودش نشان دهد تا آن مدل شکل بگیرد. و فلسطینی‌ها پس از سال‌ها و دهه‌ها فداکاری به دستاورد یا رهاوردی تحت عنوان دولت مستقل برسند و اوضاع کمی آرام‌تر شود و محیط خاورمیانه از این بی‌ثباتی مفرط خارج شود.