درباره کتاب «چیزی همانند خاطره» نوشته علیاصغر محتاج
مکتوبی تاریخی در حوزه هنر ایران
اوایل دهه چهل ما هنوز همدان بودیم. یک روز اواسط شهریورماه، درِ حیاط خانهمان به سرعت باز شد و علی دواندوان و هیجانزده و بسیار خوشحال، از کوچه به داخل حیاط آمد و لب پله حیاط بزرگترمان ایستاد، چند بار به هوا پرید و با صدای بلند گفت: قبول شدم، قبول شدم. خواهرم پرسید کجا قبول شدی؟
مهین محتاج
اوایل دهه چهل ما هنوز همدان بودیم. یک روز اواسط شهریورماه، درِ حیاط خانهمان به سرعت باز شد و علی دواندوان و هیجانزده و بسیار خوشحال، از کوچه به داخل حیاط آمد و لب پله حیاط بزرگترمان ایستاد، چند بار به هوا پرید و با صدای بلند گفت: قبول شدم، قبول شدم. خواهرم پرسید کجا قبول شدی؟ گفت نقاشی، دانشگاه. منظورش دانشگاه تهران بود، چون معنی دانشگاه در آن زمان دانشگاه تهران بود. چند روز بعد علی راهی تهران و خانه خواهر دوممان شد. آنها در سال ۳۶ به تهران، به قول خارجیها موو کرده بودند و خانهشان پاتوقی شده بود برای ما خواهرها و برادرها و فامیل نزدیک و حتی فامیل دور. این خواهرمان و شوهرش مظهر مهر و محبت بودند. ورود علی به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مصادف بود با رنسانسی نانوشته در فرهنگ و هنر ایران. نوزایی و تحولات اجتماعی و فرهنگی، بهخصوص در دنیای روشنفکری و همچنین تردید در کلاسیکها بهطور اعم، شاید بتواند نمایی از این دهه محسوب شود. علیِ حساس، تیزبین و ریزبین و منزهطلب، در دنیای مردد و متغیر آن سالها، مشغول تجربه با دقتی فوقالعاده در رفتار و افکار خود و دیگران و شرکت در آزمون و خطای روزگار خود بود. نگاه او، بر اساس ستون اصلی شخصیتش که همیشه منزهطلبی و گاهی افراطی در این زمینه بوده است، همه چیز را شاید کمی متفاوت با عرف و عادات مرسوم جامعه میدید. از نظر علی آدمها نباید هیچ زنگاری داشته باشند؛ باید صادق و درستکار و درستفکر و نگهبان حقیقتها باشند؛ در غیر این صورت باید شخصیت آنان را بدون ملاحظات معمول برملا کرده و همواره جانب حقیقت را گرفت. علیاصغر محتاج، نویسنده کتاب «چیزی همانند خاطره»، در باطن خودش چنین شخصی است، اگرچه در ظاهر بسیار ملاحظهکار مینماید. در پاراگرافی از کتاب آمده: «ضبط صوت ماشین شوهرخواهرم را دزد زده بود. شروین پسر پنجسالهشان با تعجب و معصومانه میگفت این ضبط صوت که مال ما بوده، مال دزد نبوده، چرا برده؟ این بچه معنای دزد را نمیفهمید». علی هم معنای آلودگی فرهنگی را نمیفهمد. هر توجیهی برای فهماندن این موضوع به او بیهوده است. او با روح کودکانه و استدلال ویژه خودش بر درستی برداشت خود از حوادث و آدمها اصرار دارد. هیچ آدمی را خارج از این چارچوب ذهنی خود عمیقا نمیپذیرد. و بر همین سیاق است که این کتاب را نوشته است. کتاب «چیزی همانند خاطره» پر است از روایات مستند و متنوع و عمدتا شیرین و طنزآلود، در بستر زندگی روزمره نویسنده، در تهران دهه چهل و در میان اهالی هنر و افرادی که اکثرا به مشاهیر فرهنگی در حوزه کاری خود بدل شدند؛ و شاید هرکدام نقطه آغاز یا بالندگی برای رشتههای کمتر شناختهشدهای از هنر تصویری در ایران آن زمان شدند. گرافیک یکی از آن رشتهها بود. به این ترتیب، این کتاب را میتوان مکتوبی تاریخی در حوزه هنر در ایران، با نگارشی ویژه و نویسندهای ویژه قلمداد کرد.