|

ترامپ برآمده از نابرابری، تحقیر و اقتصاد

انتخاب ترامپ به ‌عنوان رئیس‌جمهور و برنده‌شدن حزب جمهوری‌خواه در دو مجلس، باعث شگفتی تحلیلگران شده است. ترامپ انتخاب خود را بزرگ‌ترین پیروزی برای مردم آمریکا دانسته‌ است. برخی اقتصاد، محبوبیت‌نداشتن بایدن و مسائل اجتماعی را از عوامل پیروزی ترامپ می‌دانند و در این چند روز تحلیل‌های متعددی شده که به برخی از آنها می‌پردازیم.

ترامپ برآمده از نابرابری، تحقیر و اقتصاد

انتخاب ترامپ به ‌عنوان رئیس‌جمهور و برنده‌شدن حزب جمهوری‌خواه در دو مجلس، باعث شگفتی تحلیلگران شده است. ترامپ انتخاب خود را بزرگ‌ترین پیروزی برای مردم آمریکا دانسته‌ است. برخی اقتصاد، محبوبیت‌نداشتن بایدن و مسائل اجتماعی را از عوامل پیروزی ترامپ می‌دانند و در این چند روز تحلیل‌های متعددی شده که به برخی از آنها می‌پردازیم.

نابرابری

جیسون استنلی، استاد دانشگاه استنفورد، درباره دلایل انتخاب ترامپ برای ریاست‌جمهوری، نکته‌ای تکراری را بیان می‌کند. او در مقاله‌ای که در یکی از نشریات آکادمیک منتشر کرده، نوشته است: «در پژوهشم، با دقت توضیح داده‌ام که چگونه افرادی که احساس نابرابری و محرومیت اجتماعی یا اقتصادی می‌کنند، به سوی ایدئولوژی‌های افراطی مانند نژادپرستی، زن‌ستیزی، ملی‌گرایی قومی و تعصبات مذهبی جذب می‌شوند؛ باور‌هایی که در شرایط برابر و عادلانه احتمالا آنها را رد می‌کردند. امروز در ایالات متحده، نبود این شرایط مادی و اجتماعی که لازمه دموکراسی پایدار و سالم است، آشکارا نمایان شده است. آمریکا اکنون با شکاف عظیم اقتصادی شناخته می‌شود؛ شکافی که پیوند‌های اجتماعی را از بین برده و بذر نارضایتی و خشم را در دل جامعه کاشته است. با توجه به دوهزارو ۳۰۰ سال فلسفه سیاسی دموکراتیک که به ما نشان می‌دهد دموکراسی در شرایط نابرابری پایدار نمی‌ماند، دیگر عجیب نیست که انتخابات ۲۰۲۴ چنین نتایجی به همراه داشته باشد». او عدم خشونت‌گرایی سیاست‌مداران آمریکایی را دلیل آغازنشدن این تغییرات دانسته و چند مثال آورده است. این استاد دانشگاه ادامه داده است: «هرچند سیاست‌مداران آمریکایی برای جلب آرا گاه به‌ صورت غیرمستقیم از تعصبات نژادی بهره گرفته‌اند، زیرا این تاکتیک‌ها کارآمد بوده‌اند، اما توافق نانوشته‌ای مانع می‌شد که این تعصبات به‌ طور علنی مطرح شوند. چنین پیام‌هایی به‌ صورت پنهان و در قالب اشاره‌ها و کلیشه‌هایی مانند «تنبلی و جرم در شهر‌های داخلی» انتقال می‌یافت. اما با تعمیق نابرابری، این روش‌های غیرمستقیم کارایی خود را از دست دادند و جای خود را به سیاست‌های آشکار و مستقیم سپردند. از سال ۲۰۱۶، دونالد ترامپ توافق نانوشته‌ای را که برای مدت‌ها سیاست آمریکا را از فرورفتن در ورطه تفرقه و خشونت محافظت می‌کرد، کنار گذاشت. او مهاجران را «آفت» نامید و مخالفان سیاسی خود را «دشمنان داخلی» توصیف کرد. سیاست آشکار «ما دربرابر آنها» که فیلسوفان از دیرباز درباره‌اش هشدار داده‌اند، به‌ طرز شگفت‌آوری مؤثر است. تحلیل‌های فلسفه سیاسی دموکراتیک به‌روشنی نشان می‌دهند که این استراتژی چگونه می‌تواند پیوند‌های اجتماعی را از هم بگسلد و قدرت سیاسی را در دستان یک شخص یا حزب متمرکز کند. در‌این‌میان، پیش‌بینی افلاطون به حقیقتی تلخ می‌گراید: فردی که با چنین روش‌هایی به قدرت می‌رسد، نهایتا به سوی دیکتاتوری پیش خواهد رفت». این استاد در پایان تأکید کرده است: «نگاهی به رفتار و گفتار دونالد ترامپ در دوره‌های مختلف نشان می‌دهد که این پیش‌بینی افلاطونی به طرز نگران‌کننده‌ای درحال تحقق است. تسلط کامل حزب جمهوری‌خواه بر ارکان اصلی دولت، این خطر را ایجاد کرده است که آمریکا به یک نظام تک‌حزبی تبدیل شود. شاید در آینده فرصت‌هایی برای رقابت‌های سیاسی وجود داشته باشد، اما احتمالا دیگر انتخابات‌ها آزاد و عادلانه نخواهند بود».

درک جدید از اقتصاد

فوکویاما در مقاله‌ای ریاست‌جمهوری بایدن را یک انحراف دانسته و تأکید می‌کند: «به نظر می‌رسد عصر جدیدی را در سیاست‌های ایالات متحده و شاید برای کل جهان آغاز می‌کند. آمریکایی‌ها با آگاهی کامل از اینکه ترامپ چه‌کسی است و چه‌چیزی را نمایندگی می‌کند، به او رأی داده‌اند». او درباره رأی طبقه کارگر به ترامپ می‌نویسد: «دغدغه‌های پیشرو درباره طبقه کارگر جای خود را به محافظت هدفمند از مجموعه محدودتری از گروه‌های به حاشیه رانده‌شده داد: اقلیت‌های نژادی، مهاجران، اقلیت‌های جنسی و... . قدرت دولت بیشتر و بیشتر برای پیشبرد نتایج اجتماعی خاص برای این گروه‌ها به کار گرفته می‌شد. ظهور درک تحریف‌شده از لیبرالیسم منجر به تغییر چشمگیر مبنای اجتماعی قدرت سیاسی شد. طبقه کارگر احساس کرد که احزاب سیاسی چپ‌گرا دیگر از منافع آنها دفاع نمی‌کنند و شروع به رأی‌دادن به احزاب راست کردند. بنابراین حزب دموکرات توانایی خود را برای حفاظت از پایگاه طبقه کارگر خود‌ از دست داد و به حزبی مسلط بر متخصصان شهری تبدیل شد. افراد انتخاب کردند تا به حزب جمهوری‌خواه رأی دهند».

البته فوکویاما، اندیشمند شناخته‌شده، ترامپ را تحلیل برای لیبرالیسم از هر نوعی می‌داند و می‌نویسد: «ترامپ به طور درخور‌ توجهی بیشتر از انتخابات سال 2020‌ رأی‌دهندگان طبقه کارگر سیاه و هیسپانیک را به سوی خود آورد. این به‌ویژه درباره رأی‌دهندگان مرد در این گروه‌ها صادق بود. برای آنها، طبقه مهم‌تر از نژاد یا قومیت بود. همچنین روشن است که اکثریت قریب به اتفاق رأی‌دهندگان طبقه کارگر صرفا به تهدید علیه نظم لیبرالی، هم در داخل و هم در سطح بین‌المللی، که به طور خاص از سوی ترامپ ایجاد شده، اهمیت نمی‌دادند».

تحقیر

محمد رهبری با استناد به آمار منتشرشده از رأی‌ها، دلیل انتخاب ترامپ را رأی لاتین‌تبارها می‌داند و تأکید دارد برخلاف نظر بسیاری، جنگ غزه و بی‌تفاوتی بایدن و هریس به کشته‌شدن فلسطینی‌ها از دلایل پیروزی «ترامپ» نیست. محمد رهبری نوشته است: «مهم‌ترین عامل پیروزی ترامپ را می‌توان به آرای هیسپانیک/لاتین‌تبارها نسبت داد؛ جایی که رأی ترامپ در میان مردان هیسپانیک تا ۱۸ درصد و در میان زنان هیسپانیک تا هفت درصد رشد داشته است. از منظر سنی نیز، افراد بین ۱۸ تا ۲۹ سال که عمدتا با سیاست‌های آمریکا در نسبت با اسرائیل مخالف هستند، پنج درصد کمتر از سال ۲۰۲۰ به نامزد دموکرات‌ها رأی داده‌اند».

به‌هر‌حال این هم از اتفاق‌های عجیب این دوره است که با وجود تحقیری که ترامپ و حامیانش علیه لاتین‌تبارها انجام داده و آنها را آشغال و محل زندگی آنها را جزیره آشغال می‌داند، با‌این‌حال اطمینان‌شان را جلب و رأی آنها را به دست آورد، آن‌هم در‌حالی‌که جمع زیادی از سلبریتی‌های لاتین‌تبار جزء حامیان هریس بودند.