این یک فراخوان فوری برای نجات جان فرید است
مادری، با پایان دوران کودکی پسرش تمام نشده و او همچنان تلاش میکند رنج پسر بیمارش را که حالا جوانی بلندبالا شده است کم کند.
مادری، با پایان دوران کودکی پسرش تمام نشده و او همچنان تلاش میکند رنج پسر بیمارش را که حالا جوانی بلندبالا شده است کم کند.
فریده زنی میانسال است که زندگی سختی را پشت سر گذاشته است. زمانی که او زنی بسیار جوان بود، درحالیکه دو فرزند داشت، همسرش را بر اثر حادثهای از دست داد. فریده با کارگری در خانههای مردم پسر و دخترش را بزرگ کرد، اما روزگار قصد نداشت با این زن رنجدیده کنار بیاید. وقتی بچههایش هنوز کوچک بودند، خانهاش دچار آتشسوزی شد و پای پسرش که در آن زمان 10ساله بود، سوخت و آسیب دید. درمان پسر طولانی شد اما بههرحال توانست تا حدی سلامتش را به دست بیاورد.
فریده همچنان با کارگری در خانههای مردم تلاش میکرد زندگیاش را اداره کند. چند سال بعد متوجه شد پسرش فرید به لحاظ جسمانی وضعیت سختی دارد. دکترها گفتند او دچار بیماری دیابت نوع یک است و باید انسولین تزریق کند. از همان زمان فریده متوجه شد سختیهای زیادی پیشروی اوست. چند سال بعد دخترش ازدواج کرد و مادر و پسر برای زندگی همچنان میجنگیدند.
وقتی پسر بزرگ شد و مادر پا به میانسالی گذاشت، پسر تصمیم گرفت کار کند و از سختیهای مادر کم کند؛ چون کار سخت بدن مادر را بهشدت فرسوده کرده بود. اما کارگری پسر این بار وضعیت را سختتر کرد؛ چراکه پایش در کار آسیب دید و زخم ایجادشده روی پا به دلیل بیماری دیابتی که داشت، درمان نشد.
پزشکان گفتند او باید پایش را قطع کند. فریده که نمیتوانست دست روی دست بگذارد تصمیم گرفت همه تلاشش را برای نجات پسرش بکند. او توانست مبلغی پول جور کند و با کمک یک دکتر زخم پای پسر را از خطر قطعشدن نجات دهد.
پسر اما دوباره دچار آسیب شد. فریده درباره علت آسیب مجدد پسرش میگوید: وقتی زخم پای پسرم بهتر شد، دکتر گفت این پا مانند پای نوزاد است و باید مراقبت کنید و نباید آسیب ببیند، اما زندگی ما خیلی سخت بود. من یک میلیون تومان از کمیته امداد کمک میگرفتم و 300 هزار تومان هم یارانه دریافت میکردیم. پسرم گفت سر کار میرود و با احتیاط کار میکند. من به دلیل اینکه سالهای زیادی خیلی کار کرده بودم، نمیتوانستم هر روز سر کار بروم و کمتر کار میکردم. پسرم بیشتر کار میکرد، اما دوباره در کار پایش به سنگ خورد و زخم شد. وقتی او را به بیمارستان بردیم باز هم حرف قبلی را زدند و گفتند باید پا قطع شود. اما یک دکتر زخم هست که پای پسرم را درمان میکند. هزینههای دارو و وسایلی که باید بخریم زیاد است. ما نیاز به
35 میلیون تومان پول داریم. بخشی را قرض کرده و تهیه کردم که موعد پسدادن قرضها هم رسیده است.
اگر نتوانم پول را تهیه کنم مجبور میشویم پای پسرم را قطع کنیم.
او میگوید: من در تمام این سالها با شرافت زندگی کردم، سختی کشیدم، بدبختی کشیدم و بچههایم را به دندان کشیدم. درخواست دارم مردم به من کمک کنند تا بتوانم همین زندگی حداقلی را برای پسرم حفظ کنم.
فریده برای درخواست کمک به بهزیستی هم مراجعه کرده است. او میگوید: به من گفتند پسرت سلامت است ما نمیتوانیم او را به عنوان مددجو بپذیریم، اگر پا نداشت شاید میشد کاری کرد! من حاضر نیستم پسرم پایش را از دست بدهد. اگر به احساسات یک مادر و بدبختیهایی که کشیده توجه دارید، خواهش میکنم به من کمک کنید هزینه بچهام را تأمین کنم.
من مستأجر هستم، باید پول پیش خانه را زیاد کنم، اما اینها مهم نیست باز هم کار میکنم. اگر هم نتوانستم چادر میزنم و کنار خیابان میمانم، اما کمک کنید بچهام را نجات دهم و هزینههای درمانش را تأمین کنم.
هموطنانی که تمایل دارند به فریده و پسرش کمک کنند، میتوانند کمکهای نقدی خود را به کارت شماره 5041721209434720 بانک رسالت به نام شهرزاد همتی پلسنگی واریز کنند.
در گزارش بعدی میزان کمکهای جمعآوریشده و روند درمان پسر جوان اعلام خواهد شد.