|

زندگی؛ معجزه‌ای که با روزمرْگی هدر می‌رود

هرچند «زیبایی‌شناسی در زندگی روزمره» مبحثی نوین است که می‌توان ریشه‌های آن را در مطالعات فرهنگی و اجتماعی جست‌وجو کرد، اما اگر عمیق‌تر به آن نگاه کنیم، مشخص می‌شود این مفهوم می‌تواند با زندگی‌ مأنوس شود. البته به شرط آنکه قصد داشته باشیم به گونه‌ای به زندگی نگاه کنیم که گویی یک اثر هنری مقابل ما قرار دارد؛ موضوعی که یک مدرس دانشگاه درباره زوایای مختلف آن توضیحاتی ارائه داده است.

زندگی؛ معجزه‌ای که با روزمرْگی  هدر می‌رود

هرچند «زیبایی‌شناسی در زندگی روزمره» مبحثی نوین است که می‌توان ریشه‌های آن را در مطالعات فرهنگی و اجتماعی جست‌وجو کرد، اما اگر عمیق‌تر به آن نگاه کنیم، مشخص می‌شود این مفهوم می‌تواند با زندگی‌ مأنوس شود. البته به شرط آنکه قصد داشته باشیم به گونه‌ای به زندگی نگاه کنیم که گویی یک اثر هنری مقابل ما قرار دارد؛ موضوعی که یک مدرس دانشگاه درباره زوایای مختلف آن توضیحاتی ارائه داده است.

 

به گزارش ایسنا،‌ مهناز رونقی، مستندساز، عکاس و دکترای علوم ارتباطات، با بیان اینکه دو نوع زیبایی‌شناسی فراگیر و زیبایی‌شناسی شخصی وجود دارد، تأکید می‌کند: البته به طور کلی هر دو بخش باید وارد زندگی روزمره شود. زیبایی‌شناسی شخصی یعنی سبک‌مند‌کردن زندگی‌های‌مان. چند درصد افراد سبک زندگی مشخص و با امضای خودشان را دارند؟ این موضوع نیازمند یک بینش دقیق است.

 

جامعه به طبقات مختلف تقسیم‌بندی می‌شود، اما وقتی از یک امر جدید صحبت می‌کنیم، باید از یک ذهن جدید هم در میان طبقات مختلف صحبت کنیم. آنچه بنده می‌بینم، یک انبوه خلقِ سرایت‌پذیر است، به شکلی که با تأثیرپذیری همه افراد تصمیم‌ می‌گیرند غمگین باشند،‌ عصبانی باشند و... درصورتی‌که تأثیر هر ماجرایی بر افراد متفاوت است. به‌ عنوان مثال، یک فرد وقتی غمگین می‌شود، بیشتر کار می‌کند و یک فرد وقتی غمگین می‌شود، حالت‌هایی از افسردگی را تجربه می‌کند؛

 

اما چرا این‌قدر شبیه به هم شده‌ایم؟ به نظر بنده این امر ناشی از این است که همه‌چیز در سطح رخ می‌دهد و اتفاقات به شکل عمیق جریان ندارند. زیبایی اشکال مختلفی دارد. زیبایی مفهومی پویاست که در زمان، مکان و اذهان گوناگون متفاوت است. زیبایی‌شناسی حتی در گفتمان شرق و غرب نیز متفاوت است. این استاد دانشگاه با تأکید بر اینکه برای ورود به موضوع زیبایی‌شناسی سبک زندگی باید از موضوعات شخصی شروع کرد، می‌گوید: در مرحله دوم هم باید کارهای میان‌گروهی و در نهایت مباحث جمعی پیگیری شود. مشکل این است که زندگی مدرن آن‌قدر به افراد شتاب داده است که عادت‌ها و تکرار را زندگی می‌کنند.

 

برای خلاقانه‌کردن این زندگی باید کمی تأمل و درنگ کرد. گاهی حتی حواس پنج‌گانه ما به خاطر عادت از بین رفته است، چه برسد به حس زیبایی‌شناسی. درصورتی‌که اگر این احساس فعال باشد، این امکان وجود دارد که در همه‌چیز بتوان زیبایی را پیدا کرد و به ‌این ‌‌ترتیب اساس نوع زندگی‌های‌مان تغییر می‌کند و بیشتر متوجه می‌شویم که زندگی یک معجزه است و نباید به‌سرعت آن را تمام کنیم. باید تمام لحظات زندگی را درک کنیم. وقتی یک خستگی مداوم در جان‌مان بنشیند و مدام کارهایی را که دوست نداریم تکرار کنیم، بعد از مدتی برای‌مان ملال‌انگیز می‌شود و پس از آن هم روزمرّگی‌های‌مان به روزمرْگی تبدیل می‌شود؛ یعنی روزها را می‌کُشیم و عمرمان به سر می‌آید.

 

او درباره نقش دولت‌ها در توسعه مفهوم زیبایی‌شناسی در زندگی روزمره نیز معتقد است: بیشتر حوزه آموزشی اهمیت دارد که از خانه شروع شده و تا مرحله آموزش عالی ادامه پیدا می‌کند. چقدر به فرزندان‌مان زندگی‌کردن را می‌آموزیم؟ زندگی‌کردن با ساده‌ترین چیزها امکان‌پذیر است، به شرط اینکه بلد باشیم زندگی کنیم. زیبایی‌شناسی در زندگی روزمره کاملا تربیتی است و باید از کودکی یاد بگیریم که زندگی زیباست. اگر مادارن خوشبختی نباشیم، نمی‌توانیم فرزندان خوشبختی داشته باشیم و این روند از همین موارد کوچک شروع می‌شود تا به مراحل بالاتر برسیم.

 

روزمرْگی یا روزمرّگی؟ مسئله این است!

 

رونقی در پاسخ به این سؤال که چگونه می‌توان زندگی روزمره را به اثر هنری تبدیل کرد تا از روندی معمولی و یکنواخت فاصله بگیریم، می‌گوید: وقتی یک خستگی مداوم در جان‌مان بنشیند و مدام کارهایی را که دوست نداریم تکرار کنیم، بعد از مدتی برای‌مان ملال‌انگیز می‌شود و پس از آن هم روزمرّگی‌های‌مان به روزمرْگی تبدیل می‌شود؛ یعنی روزها را می‌کُشیم و عمرمان به سر می‌آید.

 

روزمرّگی اصلا بد نیست و خیلی‌ها دچار آن می‌شوند، اما روزمرْگی بد است. افراد باید نوع نگاه خود به موضوعات را تغییر دهند. از سوی دیگر خودنگری نیز اهمیت دارد، به شکلی که رابطه با خودمان، رابطه با پیرامون و اطرافیان‌مان و رابطه با هستی را تعریف و بازتعریف کنیم. مشکل ما این است که معمولا خود را نادیده می‌گیریم و زمانی که این نادیده‌انگاری‌ها تلنبار شود، بعد از یک مدت سبب بی‌تفاوتی درباره خود شده و به‌‌مرور این بی‌تفاوتی به کل زندگی رشد پیدا می‌کند.

او درباره راهکارهای جلوگیری از نادیده‌گرفتن خود معتقد است در گام اول باید مواردی که در زندگی باعث آزارمان می‌شود و قدرت کنار‌گذاشتن آن را داریم، از زندگی حذف کنیم و ادامه می‌دهد: در نقطه مقابل نیز باید هر آن چیزی را که دوست داریم در زندگی داشته باشیم و اکنون نداریم، به زندگی اضافه کنیم تا به‌این‌ترتیب یک موازنه‌ بین آن چیزی که اکنون هستیم، با آن چیزی که دوست داریم به آن تبدیل شویم، ایجاد شود. پس از آن باید خلاقانه به زندگی نگاه کنیم.

 

نمی‌توان با روند «هرچه پیش آید، خوش آید» زندگی کرد

 

 این استاد دانشگاه تأکید می‌کند خلاقیت فقط هنرمند‌بودن نیست و می‌گوید: خلاقیت در انتخاب اشیا، مکان‌ها و رنگ‌ها نیز بروز و ظهور پیدا می‌کند. در نهایت نباید از شکرگزاری برای تمام آن چیزی که داریم غفلت کنیم. برای آغاز می‌توانیم شروع به نوشتن تمام داشته‌های خود کنیم. وقتی روزهای متمادی این داشته‌ها را یادداشت کردیم، می‌بینیم که سهم داشته‌ها از نداشته‌ها بیشتر می‌شود و دیدگاه‌مان از شرایط منفی به شرایط مثبت نزدیک می‌شود. این کارها نیاز به تمرین‌هایی دارد، در‌عین‌حال نباید از یاد ببریم که ذهن، یک میزانِ خاصی ظرفیت دارد و اشباع می‌شود؛

 

بنابراین هر فیلمی ارزش دیدن، هر کتابی ارزش خواندن و هر فردی ارزش ارتباط ندارد. باید فرکانس‌مان را با افراد هم‌فرکانس خودمان یکسان کنیم و اطراف خود را از آدم‌هایی با انرژی منفی خالی کنیم. از طرفی در این روزگار نمی‌توان اخبار را نادیده گرفت، اما نباید درون اخبار غوطه‌ور شد. زندگی‌کردن یک مهارت است و نمی‌توان با شیوه «هرچه پیش آید، خوش آید» زندگی کرد. همان‌گونه که برای جسم خود به دنبال تغذیه مناسب هستیم، برای روح‌مان هم باید تغذیه درستی انتخاب کنیم. باید سبک‌مند زندگی کنیم؛ یعنی سبک خودمان از زندگی را پیدا کنیم.

 

جای خالی امید اجتماعی یا جبر جغرافیایی؟

 

 او همچنین به جای خالی امید اجتماعی در زندگی‌ها اشاره و بیان می‌کند: از نظر من این موضوع فرهنگی است و دچار اختلاط فرهنگی هستیم؛ به ‌این‌ صورت که فرهنگ عامه،‌ توده و مردمی بدون مرزبندی با هم مخلوط شده‌اند. فرهنگ عامه قوی و لایه‌لایه‌ای در وجود همه ما نقش بسته است و این موضوع آن‌قدر پررنگ است که اگر چندین کتاب و مقاله جدی هم بخوانیم، همچنان آن فرهنگ با ما در ارتباط است و همین موارد هم جلوی برخی تغییرات را می‌گیرد.

 

زیبایی‌شناسی شخصی یعنی سبک‌مندکردن زندگی‌های‌مان. آنچه بنده می‌بینم، یک انبوه خلقِ سرایت‌پذیر است، به شکلی که با تأثیرپذیری همه افراد تصمیم‌ می‌گیرند غمگین باشند،‌ عصبانی باشند و...، درصورتی‌که تأثیر هر ماجرایی بر افراد متفاوت است. این استاد دانشگاه ادامه می‌دهد: گاهی از مبحث جبر و اختیار در تعیین سبک زندگی صحبت می‌شود و به‌ عنوان مثال برخی به جبر جغرافیایی اشاره می‌کنند. این هم از همان موضوعات «ترند»‌ شده است.

 

فکر می‌کنم یکی از اتفاقات خوب جغرافیای ما این است که کشور ثروتمندی داریم؛ کمی‌و‌کاستی وجود دارد ولی اگر کسی خواسته به چیزی تبدیل شود یا به موقعیتی دست یابد، توانسته است. پس آن موقع جبر کجاست؟ گاهی اوقات حال‌نداشتن‌ها و تنبلی‌های‌مان مشکل‌آفرین می‌شود. مسئولیت‌پذیری و دیسیپلین داشتن در زندگی کار سختی است و اتفاقات هم خود‌به‌خود رخ نمی‌دهد و باید از لحاظ مختلف روی خودمان کار کنیم و با دیسیپلین، منتظر اتفاقات خوب باشیم.