|

اندر بحران بیمه زندگی و قحطی ازدواج

از آنجا که در عصر سرمایه‌داری سرگرمی‌های خارج از خانه اغلب به خرید یا قدم‌زدن در مغازه‌ها محدود شده،‌ در مراکز خرید می‌توان جنبه‌های مختلفی از «زندگی مدنی» را شاهد بود. به‌علاوه، من از این فضاهای شهری برای توان‌بخشی بیماران هم استفاده می‌کنم: فال و تماشا. بیماری که بر اثر سکته مغزی دچار ضعف حرکتی در یک طرف بدن و دشواری در تکلم شده بود را به مرکز خریدی در نزدیکی خانه‌شان می‌بردم برای تمرین راه‌رفتن و صحبت‌کردن.

اندر بحران بیمه زندگی و قحطی ازدواج

خشایار بیگی

 

از آنجا که در عصر سرمایه‌داری سرگرمی‌های خارج از خانه اغلب به خرید یا قدم‌زدن در مغازه‌ها محدود شده،‌ در مراکز خرید می‌توان جنبه‌های مختلفی از «زندگی مدنی» را شاهد بود. به‌علاوه، من از این فضاهای شهری برای توان‌بخشی بیماران هم استفاده می‌کنم: فال و تماشا. بیماری که بر اثر سکته مغزی دچار ضعف حرکتی در یک طرف بدن و دشواری در تکلم شده بود را به مرکز خریدی در نزدیکی خانه‌شان می‌بردم برای تمرین راه‌رفتن و صحبت‌کردن. این مرکز خرید در فضای بازش برکه‌ای مصنوعی با ماهیان رنگارنگ دارد و به شیک و با‌کلاس‌بودن بین ایرانی‌های این منطقه معروف است؛ لاکچری! سلانه‌سلانه از کنار رستورانی می‌گذریم. میز طویلی در بیرون چیده شده و نزدیک به 20 نفر دور میز نشسته‌اند. کنجکاو می‌شوم، چون سر ظهره و روز کاری. حتما تولدی یا مناسبتی باید باشه. بیمار سالخورده‌ام، که از خودم باهوش‌تر و دقیق‌تره، متوجه می‌شود و می‌گوید می‌شناسمشان. می‌پرسم از کجا می‌شناسیدشان؟ کنجکاوم بدانم چرا همه خانم هستند و تقریبا هم‌سن و هم‌طبقه. می‌گوید از اقلیت مذهبی ما هستند. می‌دونی، اتفاق بدی در بین اقلیت ما داره می‌افته. می‌پرسم چه اتفاقی؟ پاسخ می‌دهد: پسرهای ما حالا می‌روند با دخترهای مسلمان ازدواج می‌کنند (به رویش نمی‌آورم که ناسلامتی من هم مثلا مسلمان هستم و چه اشکالی داره). کلماتم را مزه‌مزه می‌کنم و می‌پرسم: خب اگر این اشکالی داره، چرا با دخترهای اقلیت خودتان ازدواج نمی‌کنند؟ توضیح می‌دهد که چون دخترهای ما حالا دیگه با کمتر از بانکدار و سرمایه‌دار حاضر به ازدواج نیستند. اینها که اینجا جمع‌اند از همان‌ها هستند که شوهر پیدا نکرده‌اند و حالا در این سن با خودشان میهمانی و دوره می‌گیرند!

تخمین زده می‌شود‌ تا سال ۲۰۳۰ تقریبا نیمی از زنان آمریکایی بین سنین ۲۵-۴۴ بدون فرزند و مجرد خواهند بود. افول ازدواج بین بزرگسالان و حتی کاهش رابطه جدی بین جوانان منحصر به آمریکا نمی‌شود، بلکه معضل مشترکی است در بیشتر کشورهای توسعه‌یافته. دلیلی که بیشتر تحلیلگران ذکر می‌کنند، خودش بسیار پیچیده و قابل تحلیل و تأمل است: در‌حالی‌که در این کشورها به یمن پیشرفت‌های اجتماعی و حضور زنان شاغل در سطوح مختلف، وابستگی اقتصادی زنان به درآمد همسر کمتر شده، اما هنوز زنان به ازدواج به عنوان نوعی بیمه زندگی نگاه می‌کنند و انتظارات مالی‌شان از شریک زندگی‌ نه‌تنها کمتر نشده، بلکه افزایش هم پیدا کرده. تا جایی که یافتن همسری که نقش سنتی بیمه زندگی را در دنیای سرمایه‌داری ایفا کنند، بسیار دشوارتر شده است. افول ازدواج ناشی از برآورده‌نشدن این انتظارات تبعات مختلفی دارد؛ از جمله بحران جمعیت، بحران پیری،‌ مغاک انزوا (که در یادداشت قبل به آن پرداختم)، خودکشی و دیگرکشی،‌ زندگی مجازی و غیره که پرداختن به آن فراتر از این یادداشت است.

اما نکته‌ای که نه‌فقط در تعامل با این بیمار برایم زنگ هشداری بود، زنده‌شدن شکاف‌ها و تعصبات اجتماعی به تبع همین بحران ازدواج است: یک خانم ایرانی مهاجر در سوئد ابراز تعجب می‌کرد که چرا زنان سوئدی اطرافش به‌راحتی با مردان افغان ازدواج می‌کنند. یا شخصی در ایران از بچه‌دار‌شدن مهاجران افغان اظهار نگرانی می‌کرد. یا چرا جای دوری برویم، دونالد ترامپ با تمرکز بر ترس ناشی از افزایش جمعیت مهاجران رأی اکثریت، من‌جمله همین گروه‌های مهاجر را کسب کرد. گویی مدرن زندگی‌کردن به سبک امروزی، خود باعث سرخوردگی‌ها و نارضایتی‌هایی است که ما را مجبور می‌کند به گردن «دیگرانِ» ساختگی بیندازیم؛ دشمن: پسرهای مسلمان،‌ زنان سوئدی،‌ مهاجرانی همچون خودمان و غیره. شاید باید کمتر مدرن باشیم تا بهتر مدرن باشیم.