|

چگونه می‌اندیشیم؟

مجلس شورای اسلامی؛ «ملی؟»(2)

در بخش اول این نوشتار نشان دادیم که چگونه اندیشیدن به مجلس در تاریخ 40‌ساله جمهوری اسلامی دچار دگردیسی شده است. اینک باقی ماجرا و حکایت حلزونی‌شدن این «اندیشه». 1- در ایران مجلس را مانند سریع‌ترین سکوی پرش به مناسبات قدرت می‌پنداریم و اغلب همچون کانونی برای ارتباط با شبکه‌های قدرت، منزلت و ثروت دیده می‌شود.

در بخش اول این نوشتار نشان دادیم که چگونه اندیشیدن به مجلس در تاریخ 40‌ساله جمهوری اسلامی دچار دگردیسی شده است. اینک باقی ماجرا و حکایت حلزونی‌شدن این «اندیشه».

1- در ایران مجلس را مانند سریع‌ترین سکوی پرش به مناسبات قدرت می‌پنداریم و اغلب همچون کانونی برای ارتباط با شبکه‌های قدرت، منزلت و ثروت دیده می‌شود. در دموکراسی‌های با پیشینه کهن این فرایند گاه طولانی‌تر است و از طریق نوعی جامعه‌پذیری سیاسی-حزبی صورت می‌گیرد؛ اما در ایران معمولا نخستین ستاد انتخاباتی از قوم، قبیله، «فامیل» و سپس رفیق و آشنا و در مراحل بعدی از دوستان سیاسی و در آخرین گام از احزاب و گروه‌های سیاسی پدید می‌آید. قوم و قبیله و دوست کارکرد یک حزب سیاسی را پیدا می‌کنند. تخت‌های فنری را دیده‌اید که بندبازان بر روی آن بازی می‌کنند و به هوا پرتاب می‌شوند؟ سنت چنین بوده است که در شهرستان‌ها افرادی با تلاش شخصی خود بر روی تخت فنری کارزار انتخاباتی به درون مجلس پرتاب می‌شوند؛ اما در تهران این گروه‌های سیاسی بوده‌اند که نامزد نمایندگی را نشان می‌کرده‌اند.

2- اما سنت دیگری نیز شایسته توجه است و آن تسخیر مجلس از راه «سیاست‌ورزی پنهانی تشکیلاتی» است. سقف پرواز هنری چنین سنتی «دسیسه»‌ورزیدن است و نه دل مردمان ربودن؛ تثبیت خود است و نه قوام و دوام نظام. در چنین رویکردی «دسیسه» و «هراس» بازارگردان انتخابات می‌شود. دسیسه به‌ویژه از‌آن‌رو فریبنده می‌نماید که نه‌تنها می‌توان تسخیر دولت 

(state capture) را کامل کرد؛ بلکه می‌توان «عرصه عمومی» (public sphere) را نیز به مهمیز درآورد. دیگر، عرصه‌ای همگانی که فرایند آن کم‌وبیش پیشاروی مردم باشد، وجود نخواهد داشت و بدین‌ سان «قابل مدیریت» است و می‌توان آن را «جمع» کرد. از همین روست که نظام پارلمانی و حذف نهاد ریاست‌جمهوری جذاب می‌نماید. حذف انتخابات ریاست‌جمهوری و تسخیر مجلس از طریق تشکیلات پنهانی می‌تواند ضربه‌ای بر کارآمدی سیاسی مجلس و نظام مدیریتی باشد. افراط در چنین سنتی کشور را در زمان حادثه، به سوی تجزیه پیش می‌بَرد؛ چون جامعه را به‌شدت از حساسیت سیاسی تهی می‌کند. مردمان آمال‌ برمی‌افکنند، درویشی پیشه می‌کنند، آرزوها را کور می‌کنند و پیراهن عافیت بر معرکه سیاست می‌پوشانند؛ اما در هنگامه حادثه دسیسه و نیرنگ دیگر کارگر نمی‌افتد و شرایط آن‌چنان پیچیده می‌شود که برای گریز از تجزیه و هرج‌ومرج،‌ تمرکزگرایی خشونت‌‌آمیز به بیشینه آرزوهای مردمان تبدیل می‌شود. «سیاست‌ورزی پنهانی تشکیلاتی» هرچند به‌ظاهر پیچیده و «هوشمندانه» تلقی می‌شود؛ اما به باور من بسیار سطحی، ناشیانه و ساده‌لوحانه و گونه‌ای دیگر از جهالت است که به‌تدریج پایه‌های مردمی سیستم را تخریب می‌کند.

3- «پنهان‌کاری تشکیلاتی»، سوی دیگری از سیاست‌زدایی از مجلس است؛ یعنی در عمل کسانی به مجلس راه می‌یابند که اساسا «سیاسی» نیستند. حتی گاه آنان که نامزدها را نشان می‌کنند، از قوم و قماش ساده‌لوحان کم‌بصیرت و «غیرسیاسی‌اند». در چنین وضعیتی، مجلس طبقه اقتصادی، اجتماعی یا گروه سیاسی خاصی را نمایندگی نمی‌کند. هرچه هست، «تک‌نفر»هایی هستند که با استمداد موقتی از گروه‌ها یا قدرت‌هایی پنهان به مجلس می‌آیند. این نکته در شکل‌گیری «هویت سیاسی» یا «بی‌هویتی» مجلس بسیار مهم است. مجلس هویت روشنی را نمایندگی نمی‌کند. تاریخ نمایندگی مجالس اصیلِ قانون‌گذاری نشان می‌دهد که نماینده واقعا بازتاب یک بخش خاص از قدرت اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی است؛ یعنی بازتابی از تکثر اجتماعی؛ اما چرا مجلس باید بازتابی از تکثر اجتماعی باشد؟

- به‌این‌دلیل که ثبات نظام سیاسی را تضمین می‌کند.

- به‌این‌دلیل که در هر جامعه‌ای شمار گسترده‌ای از تبادلات اقتصادی و اجتماعی وجود دارد که مجلس برای حل‌وفصل عرفی-قانونی آن اقدام می‌کند.

- به‌این‌دلیل که ابتدا باید سرمایه‌ای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قومی یا مذهبی داشته باشید و سپس براساس‌آن وارد عرصه سیاست بشوید.

- به‌این‌دلیل که منازعات سطح پایین سیاسی را در همان سطح حل‌وفصل می‌کند و آن را به کلیت نظام سیاسی تسری نمی‌دهد.

به نظر می‌آید که اصولگرایی در ایران اساسا فاقد درک تئوریک این معناست و اصلاح‌طلبان نیز‌ شاید از روی کم‌تجربگی، در عمل همین روند را دنبال می‌کردند؛ یعنی گاه منازعات سیاسی را کمتر در درون جامعه و بیشتر به بیرون از مرزهای نظام سیاسی می‌بردند. اگر مجلس نماینده گروه‌های اقتصادی-اجتماعی-سیاسی نباشد، خود به‌تدریج به یک طبقه اقتصاد رانتی تبدیل می‌شود، بدون آنکه از پیش پایه و مایه آن را داشته باشد؛ صرفا یک سهم‌خواهی بدون پشتوانه و ناشی از رانت قدرت تشکیلاتِ باندی و اقتصادی دامن می‌گسترد. دلیل آنکه شماری از نمایندگان از همان ابتدای ورود به مجلس در پی به‌دست‌آوردن یک قدرت اقتصادی بوده‌اند، همین است: «در این فرصت چهارساله باید بار خود را ببندیم». 

‌...چون هیچ پشتوانه پایدار و قابل اتکایی ندارند که بتوانند در همین جایگاه باقی بمانند. سیاست‌ورزی باندی و تشکیلاتی در چنین فضایی بیش‌از‌پیش رشد می‌کند و سیستم را به نابودی می‌کشاند. گاه زمینه پدید‌آمدن فرقه می‌شود و گاه زندگی سیاسی حلزونی را دامن می‌زند.

4- می‌توان آرزو کرد که سیاست‌ورزی باندی و تشکیلاتی از جنس «پوسته حلزونی» باشد و به فرقه‌گرایی نینجامد. سیاست‌ورزی حلزونی پیچ‌درپیچ است و روی به درون دارد. چنین فرایندی سبب می‌شود که یک گروه آن‌قدر به دور خود بپیچد که هیچ منفذ ورودی و خروجی برایش باقی نماند. توان ارتباط با بیرون از خود را ندارد. زبان، فهم و حتی شنیدن هم در این حلقه مارپیچی گرفتار است. نه می‌تواند دیگری را بفهمد و نه خود را بفهماند. حتی سستی پوسته خود را نیز درک نمی‌کند. از شدت و ضعف خود بی‌خبر است. دلخوش به پوسته خویشتن است و آن را «حصن حصین» می‌پندارد. اگر این پوسته به‌ طور درخور‌توجهی شکسته شود، حلزون می‌میرد. تَرَک‌هایی که از طریق «رشد» بر این پوسته ظاهر می‌شوند خطرناک‌اند؛ چون از راه تغذیه بیشینه مواد فاسد و سرعت رشد شدید پدید آمده‌اند. حلزون‌ها دوست دارند غذای فاسدشده را بخورند که مملو از باکتری است. آنها سیستم عصبی ساده‌ای دارند؛ ازاین‌رو توانایی پردازش اطلاعات عاطفی را ندارند؛ بنابراین رنج را تجربه نمی‌کنند؛ گویی سرخوش به خلسه اندیشه‌ای خویش‌اند. حلزون‌ها نمی‌توانند بشنوند و صداها را از طریق ارتعاشات تشخیص می‌دهند. در نتیجه صداها برای آنها گنگ و هراس‌انگیز است و آنان را بیشتر به حلقه مارپیچ خود فرومی‌برد. حلزون‌ها ممکن است حاوی مروارید‌های باارزشی باشند که برای «امنیت ملی» مفیدند؛ چون هسته‌ای سخت دارند که در حادثه‌ها کارآمد است؛ اما این مرواریدهای با‌ارزش اغلب در لابه‌لای باکتری‌های فاسد گم می‌شوند. حلزون‌ها، هم خواب زمستانی دارند و هم خواب تابستانی... .

5- سیاست‌ورزی «باندی-تشکیلاتی» یک سیاست‌ورزی حلزونی است که مجلس را به «هیچ» تبدیل می‌کند. هر تلاش تشکیلاتی که چنین «هیچی» را معماری کند، در گردش دوران، خود آماج تیرهای روان حادثه‌ها می‌شود. می‌توان آرزو کرد که سیر تحول سیاسی در کشور در این راستا شدت نگیرد و نهایتا به حذف نهاد انتخابات و روی‌آوردن به «پنهان‌کاری پارلمانتاریستی» منتهی نشود. بذر «پارلمانتاریسم» در زمین ما ممکن است به قدرت‌گیری هرچه بیشتر دست‌های پنهان باندهای تشکیلاتی که سیاست برایشان مقدم بر هر چیز دیگر است، بینجامد. آنان را که دایر بر مدار سیاست‌ورزی تشکیلاتی و پنهانی‌اند، می‌توان «حلزون‌ها» نامید. به‌ دلیل مواجهه‌ای که با سیاست، علم و ... دارند، می‌توان آنها را در قالب «پست‌مدرن چپ-اپورتونیست-آنارشیست بین‌الملل» طبقه‌بندی کرد که در ایران لعابی سنگین از باور‌های ارزشی را بر خود کشیده‌اند. کشورهایی که فاقد سنت دموکراتیک قدرتمندی باشند، ممکن است از طریق پارلمانتاریسم در معرض مخاطره مافیای باندی-تشکیلاتی قرار گیرند و نظام سیاسی، ایدئولوژی، مذهب و ارزش‌ها را به‌کلی مصادره کنند. این باندهای پنهان تشکیلاتی زمینه بسیار مناسبی برای نفوذ عوامل بیگانه و سازمان‌های جاسوسی‌اند. یک مجلس ملی-سیاسی و مستظهر به «عرف عام مسلمانان» می‌تواند کشور را در پیشگیری از چنین خطراتی بیمه کند.