|

«متروپلِ» تصمیم‌گیری

برخی یا بسیاری از تصمیم‌های عمرانی، اداری و فرهنگی به وفاداری سیاسی، زدوبند اداری و نگاه امنیتی پیوند خورده است؛ گویی همه‌چیز به لعابی تصنعی از وفاداری سیاسی ‌آغشته است. برای تصمیم‌گیری ابتدا به میزان خودی‌بودن و نه معیارهای حرفه‌ای توجه می‌کنیم. در یک کلام زدوبندی بر پایه وفاداری سیاسی که به‌ اشتباه ظاهری امنیتی نیز به خود می‌گیرد به ویژگیِ اصلی تصمیم‌گیری عمومی بدل شده است.

برخی یا بسیاری از تصمیم‌های عمرانی، اداری و فرهنگی به وفاداری سیاسی، زدوبند اداری و نگاه امنیتی پیوند خورده است؛ گویی همه‌چیز به لعابی تصنعی از وفاداری سیاسی ‌آغشته است. برای تصمیم‌گیری ابتدا به میزان خودی‌بودن و نه معیارهای حرفه‌ای توجه می‌کنیم. در یک کلام زدوبندی بر پایه وفاداری سیاسی که به‌ اشتباه ظاهری امنیتی نیز به خود می‌گیرد به ویژگیِ اصلی تصمیم‌گیری عمومی بدل شده است. سیستم‌های سیاسی در معرض تسخیر هستند. تسخیر را جدی بگیریم. تسخیر یک سیستم سیاسی گاه توسط یک قوم و قبیله، گاه توسط یک فرقه و یک حزب و گاه با ترکیبی از منفعت و عوام‌زدگی انجام می‌شود. نماینده سابق آبادان گفته است: «هر مسئول و سرمایه‌گذاری که در سطح کلان و با پروژه‌های چند‌صد میلیاردی کار می‌کند، حتما یک‌سری روابط هم دارد و این شاید لازمه کار باشد». این سخن در کشور ما به یک امر عادی و به یک هنجار تبدیل شده است. این یعنی نهادهای نظارتی، مدیریتی و سیاسی مستقیم مسئول فجایعی مانند فروریزی ساختمان «متروپل» در آبادان هستند و در مقام نخست باید پاسخ‌گو باشند. هریک به‌صورت جداگانه و شفاف؛ چراکه فرایندهای رسمی و کارشناسی اسیر چنین فضایی است.

در نوشته‌های علمی به زبان فارسی به تفصیل درباره مدیریت حرفه‌ای، حکمرانی خوب، حکمرانی شرکتی و ده‌ها مقوله دیگر از این دست سخن گفته شده است. شاید از لحاظ نظری دراین‌باره کم نداشته باشیم، اما کمتر درباره شرایط سیاسی، اجتماعی و  فرهنگیِ تحقق چنین ایده‌های خوبی سخن گفته‌ایم. کمتر درباره فهم مدیران ارشد کشور از چند و چون چنین موضوعاتی و ترتیبات نهادی انجام چنین اقداماتی گفت‌وگو شده است. بی‌تعارف بگویم ما دانشگاهیان و فعالان سیاسی یا روشنفکری در ایران بیشتر در قالب نق‌زدن و تحقیر خود به چنین موضوعاتی پرداخته‌ایم. حتی آنگاه که خود بر مسند قدرت نشسته‌ایم نتوانسته‌ایم چنین نظاماتی را در حوزه مدیریتی خود پایدار کنیم. قبلا هم گفته‌ام و باز هم تأکید می‌کنم که «دولت را از تسخیر لابی‌های بساز-بفروش توسعه‌ای نجات دهید. دولت در تاریخ ایران همواره در معرض تسخیر بوده است. رئیس‌جمهور در معرض تسخیر دستگاه اداری است. فرهنگ در معرض تسخیر عوا‌م‌گرایان است. سیاست در معرض تسخیر نفوذی‌هاست. صنعت و توسعه در معرض تسخیر باندهای ثروت است». سیاست‌گذاری در دولتِ تسخیری در نوسانِ بین وکیلِ تخریب سد و کفیلِ امدادرسانی در سیل است. سدها را می‌سازیم یا تخریب می‌کنیم و سپس وکیل سیلاب خودساخته می‌شویم، چون دائما در نوسان تسخیر «لابی»گری میان این یا آن گروهیم. چه باید کرد؟ به‌نظرم یک راه‌حل مهم عبارت است از سیاست‌زدایی، کاهش نگاه امنیتی و جلوگیری از افراط و تفریط در وفاداری سیاسی به اداره امور عمومی؛ تا بتوان به‌تدریج معیارهای حرفه‌ای را در سیاست‌گذاری عمومی بنیان نهاد. از منظر گسست اجتماعی، بارها گفته‌ام و از تکرار آن خسته نمی‌شوم که در همه‌جای دنیا عوام‌زدگی وجود دارد، اما معمولا رژیم‌های سیاسی سعی می‌کنند که نظام تصمیم‌گیری را به آدم‌های ناپخته و افرادی که از بلوغ اجتماعی لازم برخوردار نیستند، نسپارند. در فرانسه همه نیروهای سیاسی بسیج می‌شوند که در دور دوم انتخابات به هرکس که وابسته به جبهه نژادپرست ملی‌گرای فرانسه است، رأی ندهند و آنها را از دستیابی به مقدرات سیاسی خود بازمی‌دارند. جبهه ملی فرانسه گاه بیش از 20 یا 30 درصد آرای مردمی را دارد اما شمار نمایندگانش در همان زمان به پنج درصد هم در پارلمان نمی‌رسد؛ اما در اینجا گویی تعمدی وجود دارد که به‌صورتی «سیستماتیک» و با دست خود مقدرات مردم را به کسانی بسپاریم که از لحاظ فرهنگی کمترین فرهیختگی، از لحاظ اجتماعی کمترین بلوغ اجتماعی، از لحاظ مدیریتی و سیاسی کمترین مهارت و تجربه را دارند. هشدار! رواج عوام‌زدگی و یک‌جانبه‌گرایی در فرایند تصمیم‌گیری فرهنگی ملت را به سوی گسست اجتماعی و فرهنگی می‌برد. ما عمیقا درگیر عوام‌زدگی و یک‌جانبه‌گرایی در سیاست رسمی فرهنگی هستیم. عوام‌زدگی دولت‌ها و رسانه‌های رسمی آنان سبب می‌شود «آنتی‌تز» آنها نیز در عوام‌زدگی شکل بگیرد و گسست‌های اجتماعی عمیق شوند و به‌ سوی نفاق و تضاد پیش بروند. از منظر فرهنگ عمومی؛ «آشنا داری؟» نخستین پرسشی است که اغلب ما ایرانیان (از جمله خودم) برای انجام امور اداری با آن دست‌به‌گریبان هستیم، این یک بیماری عمومی‌ است که بسیاری از ما به آن دچاریم، به ‌همین‌ دلیل است که سازوکارهای حرفه‌ای به‌خوبی بنیان‌گذاری نشده است. این پدیده قدمتی چندصدساله دارد و شاید همه ما آلوده به آن باشیم. باید به این پدیده به‌مثابه بیماری عمومی در میان ما ایرانیان نگریسته شود. خود را نقد کنیم. هر رژیم سیاسی و هر دولتی که بر سر کار بیاید اسیر چنین وضعیتی است. «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ». تغییر باید در فرهنگ عمومی رخ دهد و تک‌تک ما باید آن را از خود آغاز کنیم. همه ما متهم فاجعه آبادان هستیم. باید این معنا که «امور عمومی را به‌صورتی حرفه‌ای و استاندارد انجام دهیم» تکرار و تکرار و تکرار شود تا به ملکه ذهن عمومی و به یک گفتمان قدرتمند تبدیل شود. راه‌حل در تکرار و در گفتمان‌سازی حرفه‌ای است، و‌الا دانش و علم به این امور که وجود دارد! باید آن‌قدر حرفه‌ای‌گری و استانداردسازی امور عمومی را تکرار کنیم تا در عمق وجدان جامعه بنشیند. «تکرار»، خود یک راه‌حل فرهنگیِ پیشگیرانه است. به پایه‌های «متروپل» تصمیم‌گیری بیندیشیم که سخت در معرض خطر است.