|

ادب مرد به ز دولت اوست

در فضای کنونی صداهایی در برخورد با معترضان شنیده می‌شود که برخی خارج از عرف و قواعد اجتماعی و فرهنگی و آموزه‌های اخلاقی است. در‌حالی‌که قدرت آداب خاص خود را دارد و روش و راه سخن‌گفتن مناسب می‌طلبد.

در فضای کنونی صداهایی در برخورد با معترضان شنیده می‌شود که برخی خارج از عرف و قواعد اجتماعی و فرهنگی و آموزه‌های اخلاقی است. در‌حالی‌که قدرت آداب خاص خود را دارد و روش و راه سخن‌گفتن مناسب می‌طلبد.

اما در این روزها کسانی درباره معترضان ‌ تعبیراتی را به کار برده‌اند که از تکرار و پاسخ مستقیم به آن‌ها به دلیل ناپسند و غیراخلاقی‌بودنشان خودداری می‌کنم؛ ولی به طور کلی درباره آن ساکت هم نمی‌توان نشست.

ظاهرا از قدیم تعارضی بین ادب و دولت بوده است، دولت به معنی قدرت، ثروت و مکنت و دارای منبر و کرسی خطابه یا به تعبیر امروزی تریبون. از این روست که در ضرب‌المثلی آمده: «ادب مرد به ز دولت اوست».

بر همین پایه، درباره یکی از دولتمردان قاجاری گفته‌اند، به دوست صمیمی‌اش گلایه‌ای کرده که چرا وقتی بر سر کار بودم احوالی از ما نمی‌پرسیدی و او پاسخ داده من سراغت را می‌گرفتم و تو پاسخی نمی‌دادی. من زیر آن درخت روبه‌روی محل آمد‌وشد تو می‌ایستادم. آن صاحب‌مقام می‌پرسد مگر آنجا درختی هست؟

دوست با خنده می‌گوید تو که درخت به آن بزرگی را نمی‌دیدی چگونه ممکن بود من را ببینی؟ این نقل را درباره حکیم بزرگ دوره قاجار میرزای جلوه گفته‌اند که مزار او در ابن بابویه تهران هنوز هم برای همگان آشناست. درخت روایت ما، بی‌گمان درخت بارور و سرسبز و پرثمر اخلاق و ادب است، به شرط آنکه آدمی آن را ببیند.

ادب و اخلاق برای ما براساس گفته‌های آسمانی اهمیت دوچندان دارد؛ زیرا نبوت برای تکمیل و تعلیم آن آمده است. از سوی دیگر ادبیات فارسی که بازگوکننده روح ایرانی است، پر از مضامینی در ضرورت آراستگی و ادب است. چنانچه همان مصرع از زمان‌های دور نخستین سرمشق خط و خوش‌نویسی و آموزش در مدارس و حتی از اصول تعیلم و تربیت بوده است: «از خدا جوییم توفیق ادب/ بی‌ادب محروم ماند از لطف رب».

معلم مدرسه ما مرحوم سعید زنجانی برای ما یک سرمشق دیگر هم می‌نوشت: «ادب، آداب دارد». آداب با بسیاری از جنبه‌های زندگی همراه می‌شود؛ مانند آداب همسایگی، آداب معلمی، آداب میزبانی، آداب دوستی و حتی آداب دشمنی.

دشمنی نه به معنای دعوای بین اولیای الهی و معاندان آنها، بلکه دعوای میان لوطی‌های تهران در همین دهه‌های سی و چهل؛ یکی از دعواهای معروف در میدان مولوی (چهارراه مولوی کنونی) بین طیب و برادران رمضون یخی بوده است که طرفین ساعتی با چاقو به جان هم می‌افتند؛ ولی جزء آداب آنها کشتن حریف نبوده است. از این رو تیغه چاقو را با پارچه می‌بستند، تا فقط نوک آن زخم‌های سطحی وارد آورد و به گفته خودشان خط بیندازد و یکدیگر را کاردی کنند. در این اثنا همسر طیب به صحنه وارد می‌شود و همه حریفان کنار می‌کشند؛ چون جزء آداب این عیاران جدید پرهیز از خون‌ریزی در جایی که زنان هستند و تعرض‌نکردن به شوهر در مقابل چشم همسر بود. مشهور است که طیب حتی هزینه درمان رقیب دیرین خود حسین رمضون یخی و براد‌رانش را می‌پردازد. من این خبر را از بیژن فرزند آن مرحوم پرسیدم که او هم تأیید کرد. بی‌گمان اهل منبر و خطابه هم آداب خاص خود را داشته‌اند؛ آداب موعظه‌کردن. اهل منبر و محراب به پایبندی به اصول اخلاقی و حیا و ادب گفتار آشنا و آمیخته بودند و بسیار نکته دراین‌باره می‌دانستند و با دقت و ظرافت و از روی لطف و صداقت به کار می‌بستند و همین جایگان و شأن آنها را متفاوت و تأثیر گفتارشان را دو‌چندان می‌کرد. در همین روزهای اخیر در مجلسی کسی از اهل منبر سخن می‌گفت.

او با اشاره به سخنی از نماینده عمامه به سر تهران که در آن تعابیر زشت و زننده‌ای مانند نجاسات را به کار گرفته بود، مقایسه‌ای میان دیروز و امروز می‌کرد. در آنجا خاطره‌ای از مرحوم فلسفی واعظ مشهور گفت که وقتی کسی با لباس اهل تقوا و چهره پارسامنشانه به خانمی که چندان حجاب مناسبی نداشته، با غرور و عتاب و خطاب تذکر می‌دهد، آن بانو هم در واکنش به آن ادبیات تند و تیز چادر از سر برمی‌دارد. این نهی‌کننده از منکر برای نشان‌دادن صلابت ایمانی خود و عمق فاجعه اجتماعی به آقای فلسفی رو می‌کند و با آب و تاب می‌گوید ببینید که مردم چقدر بی‌حیا شده‌اند. آقای فلسفی نه‌تنها سخن او را تأیید نمی‌کند؛ بلکه پاسخ می‌دهد که در واکنش این بانو، حماقت جناب‌عالی را هم می‌توان دید.

باری به این کسانی که ادب سخن و ادب اجتماع و ادب وعظ را رعایت نمی‌کنند، باید از زبان سعدی گفت: «گر تو قرآن بر این نمط خوانی/ ببری رونق مسلمانی».