تقاطعیافتگی
اگر بخواهیم اعتراضات اخیر را با نظریه «بازتولید اجتماعی» تحلیل کنیم، ارتباط وثیقی بین این نظریه و اعتراضاتی که بیشتر معترضان آن زناناند، پیدا خواهیم کرد. این نظریه درصدد است تعریف مارکس از کار را ارتقا داده و زوایای تاریک آن را روشن کند. دست بر قضا این بخش مغفولمانده آرای مارکس بیش از هر چیز به دفاع از حقوق زنان و ستمی که بر آنها تحمیل شده میپردازد.
اگر بخواهیم اعتراضات اخیر را با نظریه «بازتولید اجتماعی» تحلیل کنیم، ارتباط وثیقی بین این نظریه و اعتراضاتی که بیشتر معترضان آن زناناند، پیدا خواهیم کرد. این نظریه درصدد است تعریف مارکس از کار را ارتقا داده و زوایای تاریک آن را روشن کند. دست بر قضا این بخش مغفولمانده آرای مارکس بیش از هر چیز به دفاع از حقوق زنان و ستمی که بر آنها تحمیل شده میپردازد. پیش از هر چیز باید بدانیم نزد مارکس نیروی کار توانایی ما برای انجام کار است. مارکس میگوید: «منظور من از نیروی کار یا توانایی کار مجموعه توانمندیهای بدنی و ذهنی است که در شکل فیزیکی یعنی در وجه زنده موجود انسانی وجود دارد؛ ظرفیتهایی که او مادامی که هر نوع ارزش مصرفی تولید میکند به کار میاندازد». مارکس باور دارد «نیروی کار کالایی است که مالک آن، کارگر مزدبگیر، آن را به سرمایهدار میفروشد. چرا آن را میفروشد؟ برای اینکه زنده بماند». تأکید اینجا بر روی ادامه حیات است؛ یعنی نیروی مزدبگیر برای ادامه حیاتش کار میکند و ادامه حیاتش چیزی نیست جز درآمدزایی بیشتر و تولید ارزش اضافه برای سرمایهدار. کارگر به معنای وثیق آن که اینک به همه طبقات فرودست اطلاق میشود اگر دست از کار بکشد، هم خودش هم خانوادهاش به خطر میافتد. مارکس معتقد است: «فقط در ذیل نظام تولید سرمایهداری که تولید کالایی در تمام جامعه عمومیت مییابد و کار کالایی شده که آماده فروش در بازار است شیوه غالب استثمار میشود». آنچه ما از اقتصاد میبینیم، نمود ظاهری آن است که به نظر برابریطلبانه میرسد. در یکسو، کارگر است و در سوی دیگر رئیس که طبق قراردادی دستمزدی با یکدیگر به مبادله پرداختند. حتی اگر در این وضعیت ارزش اضافهای را که تولید میشود در نظر نگیریم، باز سرمایهدار قراردادی را که با نیروی کار میبندد، قرارداد یک طرف با طرف دیگر نیست. این قرارداد بهطور ضمنی با خانواده نیروی کار نیز بسته میشود که وظیفهاش ریکاوری و بازگشت مجدد کارگر به کار است که زنان عهدهدار این مسئولیت سنگیناند، کاری که بهصورت رایگان برای سرمایهدار انجام میگیرد. این بخش کار همان «بازتولید اجتماعی» است. ابتدا مارکسیستها و فمینیستها بودند که به نادیده گرفتهشدن این بخش از کار که همان بازتولید اجتماعی است، توجه کردند: «نظریهپردازان بازتولید اجتماعی بهدرستی به دنبال آناند که آنچه را مارکس بررسی نکرده پی بگیرند، یعنی استلزامات این امر را که، بهرغم حیاتیبودن بازتولید نیروی کار {برای فرایند تولید}، این بازتولید خارج از چرخه تولید کالا صورت میگیرد، در طول تاریخ، ماندگارترین مکان برای بازتولید نیروی کار قطعا واحد مبتنی بر خویشاوندی بوده است که آن را خانواده مینامیم. خانواده با فراهمکردن غذا، سرپناه و مراقبت فیزیکی، نقش کلیدی در بازتولید زیستی -در حکم جایگزینی نسلی طبقه کارگر- و بازتولید کارگر ایفا میکند تا کارگر برای روز کاری بعد آماده شود. زنان هر دو این کارکردها را ذیل نظام سرمایهداری به شکل ناهمخوانی انجام میدهند و این دو منشأ ستم بر زنان در این نظاماند». این مکان بازتولید اجتماعی همان کانون بحران امروز است. کانون بحرانی که زنان برای احقاق حق خود و مطالبات نادیده انگاشتهشدهشان قدم به میدان گذاشتهاند. این کانون ابتدا از فاز اقتصادی به فاز اجتماعی و از فاز اجتماعی به فاز سیاسی درآمده است. آنچه در اعتراضات اخیر که بیشتر زنان جلودار آن بودهاند، مطرح میشود، فقط بخشی از این مطالبات است. بخشی که توانسته در افق معنایی جدیدی و در شکل حجاب تجسد یابد و به قولی تصویری شود. در اقتصادهای نئولیبرالی مالی-رانتی همچون اقتصاد ایران این مکانهای بازتولید اجتماعی بحرانزاتر هستند؛ چراکه زنان در کنار ریکاوری اعضای خانواده گاه ناگزیرند خود به شغلهایی با درآمد اندک تن بدهند و قطعا این فشار مضاعفی است که خشم انباشتهشده درون آنان را مستعد اعتراض میسازد. تا با هرگونه مظاهر اجحاف و محدودسازی مقابله کند. اعتراضات اخیر نشان داده موضوع زنان و سوژهشدگی آنان یکی از جدیترین مشکلات دولتهای انقلاب است که با شعر و شعار از کنار آن نمیتوان عبور کرد؛ چراکه این مطالبات برحق زنان دامنه وسیعی دارد و قدرت اثرگذاری آن بر آحاد جامعه با عقاید متنوع و مختلف بهمراتب از موضوعات دیگر بیشتر است. اگر اعتراضات اخیر از جمله خرداد 88، دی 96 و آبان 98 را واکاوای کنیم، درخواهیم یافت اعتراضات اخیر با محوریت زنان از اثرگذاری بیشتری برخوردار بوده است؛ اعتراضاتی که میتوانست موجب «تقاطعیافتگی» با حوادث پیش از خود باشد که در مکانی استراتژیک همدیگر را قطع کنند. این اتفاق رخ نداد؛ چراکه نوعی انحصارسازی از این اعتراضات به وجود آمده بود، انحصاریسازیای که میکوشید مشارکت چهرهها و جریانهای سیاسی شناسنامهدار را در این اعتراضات نادیده بگیرد یا دست رد به سینه آنان بزند. اگرچه ایجاد تقاطعیافتگی برای چهرهها و جریانهای سیاسی خارج از کشور اهمیت داشت، اما آنان ترجیح میدهند با انحصاریسازی این اعتراضات که دست بر قضا خوشایند جریانات داخلی است، کار را پیش ببرند و شاید همین امر موجب عدم تقاطعیافتگی اعتراضات شده است.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «نظریه بازتولید اجتماعی» (ترجمه نرگس ایمانی مرنی، محمد بیکرانبهشت، منصوره خائفی، پریسا شکورزاده، پرویز صداقت و مرجان نمازی)، نشر خوب استفاده شده است. ویراستار نسخه انگلیسی این کتاب را تیتی باتاچاریا و نسخه فارسی آن را پرویز صداقت بر عهده دارد.