شرق مغربی
اینکه شرق کجا و غرب کجاست معلوم نیست؛ زیرا هر نقطه از کره خاکی هم شرق دارد و هم غرب و اینکه شرق و غرب اشاره به چه مفهوم و پدیدهای دارد نیز از تکثر برخوردار است. اگر شرق و غرب جغرافیایی را در نظر بگیریم، شرق ژاپن، آمریکاست و ایران، غرب ژاپن است اما اگر آمریکا را در نظر گیریم، شرق آن اروپا و غرب آن چین و ژاپن است.
اینکه شرق کجا و غرب کجاست معلوم نیست؛ زیرا هر نقطه از کره خاکی هم شرق دارد و هم غرب و اینکه شرق و غرب اشاره به چه مفهوم و پدیدهای دارد نیز از تکثر برخوردار است. اگر شرق و غرب جغرافیایی را در نظر بگیریم، شرق ژاپن، آمریکاست و ایران، غرب ژاپن است اما اگر آمریکا را در نظر گیریم، شرق آن اروپا و غرب آن چین و ژاپن است. برای ما، شرق خاور دور است و غرب اروپا و آمریکا اما شرق و غرب در نظر ما فراتر از شرق و غرب جغرافیایی است. وقتی امام میگویند نه شرقی و نه غربی احتمالا به همان مفهوم ابرازشده شهید مطهری که کاپیتالیسم و کمونیسم دو تیغه یک قیچی است، اشاره کردهاند؛ یعنی نه شرقی (به معنی بلوک سوسیالیستی و کمونیستی) و نه غربی (به معنی بلوک لیبرالیستی و کاپیتالیستی). هرچند در عمل و در جهان کمی قدیمی بلوک شرق در مقابل غرب قرار داشتند اما نهتنها نظریه شهید مطهری مصداق دارد که باید گفت هم کاپیتالیسم و امپریالیسم و هم سوسیالیسم و کمونیسم خاستگاه غربی دارند. اگر واضعان مکتب لیبرالیسم، غربیها بودند واضع و شارح مکتب کمونیسم و سوسیالیسم یعنی انگلس و مارکس از آلمان و انگلستان برپا ایستادند. حال اگر در تطور زمان به پدیدهها بنگریم، برخلاف تعاریف علمی رایج درخصوص سیستمها که یک سیستم کامل باید هماهنگ و منسجم باشد، میبینیم که هر دو پدیده که ظاهرا ضد هم هستند در جوامع مختلف در هم تنیده شدهاند. برای مثال کشورهای لیبرال اسکاندیناوی به نوعی سوسیالیسم را در متن عمل پیاده کردهاند و کشور چین کمونیست در تولید و تجارت و روابط بینالمللی شیوه لیبرالیستی و کاپیتالیستی را مدنظر قرار دادهاند. برخورد دوگانهای که کشورهای مختلف عموما نشان میدهند مصداقی بر این اختلاط و امتزاج است. برای مثال آنان که از حقوق بشر دفاع میکنند تعاریف متفاوتی از حقوق بشر را حسب منافع خود انجام میدهند و این تغییر تفسیر از موضوع واحد فقط شامل حال پیروان لیبرالیسم یا دترمنیسیم تاریخی و دیگر مکاتب الحادی نمیشود. حتی مدعیان ادیان ابراهیمی با دستاویز قراردادن تاریخهای مجعول چنین میکنند، همان سال که کشف گور دستهجمعی کودکان بومی کانادا تحت پوشش مسیحیت و فتوای کشتار مسلمانان و مسیحیان از سوی خاخامهای یهودی و اقدامات خوارج صدر اسلام و اینک داعش و داعشیان، عمومیت سوءاستفاده از قدرت و دست یازیدن به هر چیز برای حفظ منافع خود را نشان میدهد. آیا تجربههای ممتد تاریخی و نیز معاصر نشان نمیدهد که امیدواربودن و دلخوشبودن به بیرون یا هر نگاهی بلافایده است، همچنین است دشمنی و عدم تفاهم به دلیل تضادها و اختلافات، خواه این بروننگری معاهده برجام بدون تضمین حسن انجام کار (به قول پیمانکاران) یا عضویت در پیمانهایی مانند شانگهای تبلیغات درباره محاسن آن. کمااینکه در برجام آمریکا یکطرفه خارج شد و باوجود همپیمانبودن چین با ایران در پیمان شانگهای این کشور همراه با کشوری که عضو این پیمان نیست و هیچ تناسب و تقارنی با آن بهجز منافع ملی ندارد، علیه ایران بیانیه صادر کردند. در اینجا این سؤال پیش میآید که وقتی همه کشورها حسب منافع ملی خود تصمیم میگیرند، آیا تصمیمات ما حسب منافع کشور ماست. اگر روسیه از ما سیستم دفاع موشکی را دریغ میدارد آیا میتوانیم پهپاد تهاجمی به آن کشور بفروشیم؟ با تقدیر و سپاس از آنان که دل در گرو ایران دارند و سیستمهای دفاعی و بازدارنده نظامی را فراهم کردهاند، باید به این بیندیشیم که تا چه حد در استحکام بنیانهای داخلی کشور و تقویت سرمایههای طبیعی و خداداد و نیز مستحداث کشور تلاش کردهایم و همراه دیگر کشورها منابع طبیعی خود را صرف ارتقای بنیانهای کشور و نه فقط مصرف روزانه کردهایم. دوستی میگفت قطر بیش از 200 میلیارد دلار صرف ایجاد زیربناهای برگزاری مسابقات فوتبال جام جهانی کرده است و اضافه کرد که آنان ثروتمند هستند که میتوانند چنین هزینه کنند و ما نادار. گفتم ما در هشت سال دوران ریاستجمهوری احمدینژاد 800 میلیارد دلار درآمد نفتی داشتهایم، پس ما هم ثروتمندیم اما تصمیمات ما شفاف و روشن و برای سازندگی کشور نیست. توجه شود که منافع مردم وابسته به منافع ملی است و منافع ملی نه در حل مشکلات با مذاکره است؛ چراکه مذاکرات مسائل را حل نمیکند بلکه اصولا کشورها در رابطه با یکدیگر به نوعی سازش میرسند و نه حل مسائل. مانند آنکه معمولا اختلافات خانوادگی با مذاکره حل نمیشود زیرا دو طرف دو جنس مختلفاند و نمیتوانند مثل هم باشند و به قول امام باید با هم بسازند! همین است اختلافات فرق مختلف، هرگز با مذاکره نتوانستهاند و نمیتوانند اختلافشان را حل کنند بلکه باید در جامعه با یکدیگر سازش داشته و حریم دیگری را نگه دارند؛ چراکه به فرموده مولا علی (ع) اگر دیگری هم فکر نیست، مخلوق خداوند که هست. صحبت ریاست مجلس شورای اسلامی درباره حکمرانی نوین شاید به این امر اشاره کند که در دنیا میتوانیم سازش کنیم و نه لزوما حل اختلاف با مذاکره و در داخل هم گروهها و افراد متقاعد شوند که با هم سازش کنند و زندگی را پیش برند نه آنکه فقط گروه خاصی با هر ترفندی بخواهد حاکم بر دیگران باشد که تاریخ چنین ننوشته و مانند آنچه در سالهای پیش در مجارستان و چکسلواکی و ویتنام گذشت، زورگویان به زبالهدان تاریخ پیوستند و اینک حسب عقل و شرع کلمه مردم باید شامل «همه مردم» باشد، نه قشر و گروهی خاص که حسب منافع خود به جای آنکه به «رنگ خدا» باشند به «رنگ دیگری» درآمدهاند.