«چگونه میاندیشیم؟»
عقلانیت و بقا در سیاست خارجی
در بحرانها هرچه بیشتر بترسید احتمال خطای شما بیشتر است. «تصمیمهای استراتژیک» موضوع مهمی برای مطالعه اندیشمندان بوده و آنچه مشهور میان آنان است، این است که دولتها و افراد رفتاری عقلانی دارند؛ یعنی سنجشگری میکنند، اطلاعات مرتبط را جمعآوری و در نهایت بر اساس منافع خود عمل میکنند.
چکیده: «اگر گزینههای رفتاری شما در روابط بینالملل آنقدر محدود شود که صرفا برای بقا یا باقیماندن در قدرت تلاش کنید، احتمال خطای شما در تصمیمگیری بیشتر میشود».
در بحرانها هرچه بیشتر بترسید احتمال خطای شما بیشتر است. «تصمیمهای استراتژیک» موضوع مهمی برای مطالعه اندیشمندان بوده و آنچه مشهور میان آنان است، این است که دولتها و افراد رفتاری عقلانی دارند؛ یعنی سنجشگری میکنند، اطلاعات مرتبط را جمعآوری و در نهایت بر اساس منافع خود عمل میکنند. اگرچه این الگو در موارد بسیاری درست است، اما از سوی بسیاری دیگر از اندیشمندان این الگو به زیر سؤال رفته است. ازجمله در بحرانها و در مبارزه برای حیات و بقا که «استرس» و فشار روانی امکان محاسبه عقلانی را از دولتها سلب میکند. مثال رابطه آمریکا با روسیه و با ایران دراینباره آموزنده است. آمریکا میدانست که پیوستن اوکراین به ناتو برای روسیه خطری حیاتی است و ازاینرو روسیه را به هر عمل غیرعقلانی وادار خواهد کرد و دقیقا همین کار را کرد. گزینههای روسیه حمله یا عدم حمله به اوکراین بود که هر دو «غیرعقلانی» بود. روسیه نه میتوانست بیکار و بیصدا بنشیند نه اینکه به اوکراین حمله کند؛ هرچند در نهایت مجبور به حمله شد. هر دو گزینه روسیه برای آمریکا مفید است؛ چراکه یک قدرت بزرگ را در همسایگی اروپا برای سالها زمینگیر و تضعیف میکند و چه بهتر از این برای آمریکا؟ این دقیقا همان حالت «مبارزه برای بقا در درون یک بنبست» است که آمریکا، روسیه را به آن هدایت کرد. در اوکراین گزینههای متعددی برای روسیه باقی نمانده بود؛ حمله نظامی یا سکوت؛ یکی از دیگری بدتر. اساسا هدایت دولتها به درون وضعیت «شرط بقا و حیات» یکی از راهبردهایی است که آمریکا از آن استفاده میکند. در منازعه آمریکا و ایران نیز چنین شرایطی قابل تکرار است و باید از افتادن در چنین دامی پرهیز کرد. آمریکا و همپیمانان منطقهای آن در پی محدودسازی گزینههای اقتصادی-نظامی ایران در روابط خارجیاش هستند. ما باید مراقب باشیم که چنین شرایطی ما را به خطا نیفکند. نکته اصلی در همینجاست. گزینههای ما محدود و محدودتر شده است. اگر هرچه بیشتر به سوی گزینه «حیات» برویم، احتمال خطای استراتژیک ما افزایش مییابد. خودآگاهی نسبت به این موضوع میتواند برای ما مفید باشد؛ یعنی تصمیم در بحران را خوب بشناسیم. نخستین آموزه این است که کنشگر در بحران نترسد (البته اگر بتواند!) چون خطر اشتباه در تصمیمگیری را افزایش میدهد. دیگر آنکه زمین بازی را عوض کنیم و به اقتدار سیاسی داخلی از طریق بازگشت به توسعه سیاسی بپردازیم و در نهایت اینکه گزینههای بینالمللی را افزایش دهیم که البته کار یک روز و دو روز نیست. بارها این را گفتهام که این تصمیمی درازمدت و استراتژیک برای جمهوری اسلامی است که روابط خود را با اروپا و آمریکا گسترش دهد و فاعلانه وارد بازی جهانی بشود. دیوارهای بیاعتمادی آنقدر بلند شده است که با اقدامات خُرد و در کوتاهمدت به دست نمیآید. اما اینکه در داخل، شماری «پردهنشین»، کودکان سیاسی را در بازار سیاست به بازی میگیرند و دائما در افزایش بحران در عرصه بینالملل تحریک میکنند، محل تأمل است. اینان در خطی عمل میکنند که ایران در عرصه روابط بینالملل روز به روز محدودتر شود.
پدیده «تصمیم» موضوع مهمی برای مطالعه است. هم از اینرو است که جوایز نوبل، بهویژه در اقتصاد، به فهم مؤلفههای تصمیمگیری بشری اعطا میشود. ما پیش از تصمیمگیری درباره یک موضوع خاص در سیاست خارجی بایستی بر خودِ پدیده «تصمیم» و شرایط و ابعاد و مؤلفههای مهم تأثیرگذار بر «تصمیم» متمرکز شویم. به رابطه ترس و تصمیم، به رابطه گزینهها و تصمیم و به گسترش و جابهجایی گزینهها بیندیشیم. در همین موضوعات اخیر که دامنه وسیع بینالمللی برایمان ایجاد کرده باید به این اندیشید که آیا موضعی که باید در آن «تصمیم» اتخاذ شود در سیاست خارجی، در اقتصاد یا در بازسازی امر سیاسی در داخل است؟ یعنی آنگاه که دیگر اثربخشی دیپلماسی بسیار محدود شده است باید چاره را در ائتلاف و اتحاد و توسعه سیاسی در داخل جستوجو کرد. البته این مستلزم تغییرات ساختاری در دیدگاه ما به حقوق اساسی است. در پایان، برای دانشجویانی که علاقهمند به مباحث نظری تصمیمگیری هستند، این را به صورت بسیار فشرده اضافه میکنم که سه مدل عقلانی، سازمانی و دیوانی برای تصمیمگیری توسط «گراهام آلیسون» مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است. او محدودیتهای مدل عقلانی را با نشاندادن کاربرد دو مدل دیگر در بحران موشکی کوبا نشان داد. در ادامه مفهوم «رضایت» که توسط «هربرت سایمون» (برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1987) ارائه شد، تزلزل دیگری در معیار عقلانیت در تصمیمگیری نشان داد. به دنبال آن، «آرون ویلداوسکی» نقد دیگری بر مفهوم عقلانیت در تصمیمگیری وارد کرد با این بیان که فرض کنید مشکل یک بازیگر نحوه دستیابی به اهداف نیست، بلکه نحوه کنشگری برای هنگامهای است که بقا و قدرت در خطر است؟ در چنین حالتی معیار عقلانیت میتواند زایل شود.
الغرض! محدودشدن گزینههای ما به بقا و قدرت میتواند تصمیمگیری عقلانی را مختل کند. هشیار باشیم.