«چگونه میاندیشیم؟»
طرح مجلس: اظهارنظر افراد مشهور
در نوشتارهای «چگونه میاندیشیم؟» یک پروژه فکری را پی میگیرم که بتوانم «نحوه اندیشیدن» برخی جریانهای سیاسی را در ایران نشان دهم. محصول یک نحوه اندیشیدن میتواند یک بیانیه، طرح، قانون، تئوری یا یک ایدئولوژی باشد.
«چکیده: خودتخریبی در یک سیستم ناشی از نحوه خاصی از اندیشیدن است. مهندسی معکوس استدلال غلط، فقدان اعتمادبهنفس و هراس از اندیشیدن مبنای فکری طرح ارائهشده به مجلس است».
در نوشتارهای «چگونه میاندیشیم؟» یک پروژه فکری را پی میگیرم که بتوانم «نحوه اندیشیدن» برخی جریانهای سیاسی را در ایران نشان دهم. محصول یک نحوه اندیشیدن میتواند یک بیانیه، طرح، قانون، تئوری یا یک ایدئولوژی باشد. بررسی«نحوه اندیشیدن» مهمتر از بررسی «محصول فکری» آن است؛ به همین دلیل است که ما نحوه تفکری که طرح ارائهشده به مجلس را برون داده است بررسی میکنیم و نه خود طرح را. مهمترین انقلابها، انقلاب در نحوه اندیشیدن است و اینکه چگونه به جهان، به کشور، به آزادی و عدالت، به دیگران و به خود میاندیشیم؟ مخربترین لایه فکری برخی جریانهای سیاسی در همینجا نهفته است. ناشناسماندن «نحوه اندیشیدن» سبب میشود که محصول برآمده از این نحوه تفکر را بهخوبی ارزیابی نکنیم و فریب شکل و شمایل آراسته آن را بخوریم. برخی جریانهای سیاسی محصول یک نحوه اندیشیدناند، یک گونه روانیاند، یک «گونه زیستی»اند که در طی زمان به هم میپیوندند و حتی تا آنجا به پیش میروند که یک «فرقه روانی» را تشکیل میدهند. ازقضا این گونه زیستی بسیار سختپوست و خستگیناپذیر است. آنان از طریق همین ابزار «خستگیناپذیری روانی» گاه به تسخیر دولتها میپردازند. بزرگترین خطر این «گونه زیستی» آن است که تلاش میکند دولتمردان، رئیسان و مدیران را به اسارت فکری بکشاند و تا موفق نشود از پای نمینشیند. آنقدر «مبارزه روانی» میکنند تا دیگران را خسته کنند. این مبارزه روانی از روی غریزهای روانی است و نه از روی اراده. از سر ناچاری است نه از سر اختیار. نوعی درمان کاذب است بر درد یک روان آشفته و هراسان. همچون تشنهای که در دریا گرفتار شده و آب شور دریا را مینوشد، روان، آنقدر تقلا میکند تا شاید کشتی سوءظن را به سرمنزل مقصود برساند. در سیاست نیز ما با چنین گونههایی مواجهیم که نستوه و خستگیناپذیر در پی تسخیر روح و روان دیگراناند؛ در همه جای دنیا هم وجود دارند با رنگها و لعابهای گوناگون. این، یک نحوه اندیشیدن است که بازتاب روان آدمیان است. با این مقدمه به سراغ موضوع دیگری از سلسلهنوشتارهای «چگونه میاندیشیم؟» میروم. طرح مجلس درباره «اظهارنظر اشخاص سرشناس» از منظرهای گوناگونی نقد شده است. من در این نوشتار نه طرح را بلکه نحوه تفکر و استدلال را که در مقدمه توجیهی این طرح آمده است، نقد و بررسی میکنم؛ چون به نظرم نحوه تفکری که این طرح از آن بیرون آمده، مهمتر از خود طرح است. البته ارائهدهندگان این طرح برای ما اساسا موضوعیتی ندارند، مهم آن تفکر و تشکیلاتی است که در پشت چنین طرحهایی وجود دارد.
1- مهندسی معکوس یک استدلال غلط. در مقدمه طرح چنین استدلال میشود که در اروپا کسی که از «هولوکاست» پرسش کند، مجازات میشود. این به آن معناست که پس ما هم مجازیم مانع از ابراز عقیده شویم. این الگوی تفکر رایج در این جریان است. یعنی مهندسی معکوس یک استدلال غلط. اگر مجازات برای انکار هولوکاست خطاست پس شما چرا آن را الگوی سیاستگذاری خویش میکنید؟ این البته صرفا یک اشتباه منطقی نیست، بلکه ناشی از نوعی فقدان اعتمادبهنفس در برابر دیگران و بهویژه غربیان است؛ و الا معنی ندارد که به یک امر غلط چنگ بزنند. عبارتی که با نوشتاری عامیانه در ابتدای «مقدمه توجیهی طرح» آمده است، چنین میگوید: «... ابراز عقیده به صورت مطلقا آزاد مجاز نیست. برای مثال در برخی از کشورهای اروپایی (اگر کسی) بگوید چه کسی گفته است هیتلر در هولوکاست یهودیها را کشته است؟! برای همین سؤال ۲۵ سال حبس برای شما در نظر میگیرند، حتی اگر بگوید من شک دارم این اتفاق افتاده باشد و بیایید تحقیق علمی در این خصوص انجام دهیم باز همین مجازات را برای او در پی دارد».
2- آزادی بیان تا آنجاست که شمار درخور توجهی صدای شما را نشنوند. به مجرد آنکه صدای شما شنیده شود مجاز به سخن نیستید. عبارت چنین است: «برخی از این اشخاص که دارای موقعیت سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و... در فضای مجازی ابراز عقیده میکنند. اینگونه نیست که کسی نشنود، وقتی کسی ٤۰۰ یا ۵۰۰ هزار نفر دنبالکننده دارد، مجاز نیست هر ابراز عقیدهای داشته باشد؛ چراکه ابراز عقیده او در جامعه بازخورد دارد و اگر حرفی بزند که ذهن مردم مشوش شود، مسئولیت دارد». اگرچه نگرانی اصلی «مشوششدن ذهن مردم است»، اما ناگفته پیداست که این طرح در پی آن است که علاج واقعه را قبل از وقوع بکند که خود یک پیامد قطعی دارد: «ساکت باشید، مبادا که اذهان مشوش شود». ترس، مبنای چنین تفکری است. هراس از سخن و بیان و شنیدن و دیدن ملکه ذهن چنین افرادی است. این یک الگوی فکری است که در همه ابعاد از روابط خارجی تا سیاست داخلی جریان دارد. به نظرم این «هراس از غیر» نیازمند توجه جدی است؛ چون سبب میشود که سیستم بهتدریج از مردم فاصله بگیرد. این، نوعی «حالت روانی» است که میتواند بر تاروپود فکری انسان حاکم شود و سیاستها و سیاستمداران را جهتدهی کند.
هراس، منشأ سیاستگذاری میشود. اگر ژرفتر بنگریم میتوان گفت این تفکر درگیر یک چاه روانی تاریک است که از همه میترسد؛ از هنرمند، نویسنده، ورزشکار و استاد و هر آنکس را که در دایره او جای نگیرد. اینان اساسا از ایجاد ارتباط و تعامل اجتماعی با دیگران عقیماند. از شهرت دیگران در هراس هستند. نحوه برخورد با عادل فردوسیپور نمونهای مثالزدنی بود. نمیتوانند دیگران را ببینند؛ چون همواره نگران هستند که مبادا خود و دیگران منحرف شوند. اصل بر انحراف فکری دیگران است. البته درست هم تشخیص میدهند. اغلب مردمان از طرز فکر اینان انحراف دارند. فطرت، اساسا برای اینان بیمعنی است. در چنین شرایطی، از دل هراس، گونهای از بیپروایی برون میزند که با شجاعت متفاوت است. گویی همه چیز را از دست داده و «به سیم آخر میزند». «حجت عقلی» اعتباری ندارد و دامنه عقل بشری به حلقه تنگ فرقهای محدود میشود. سیاستها بر این پایه شکل میگیرند. مسابقه عوامزدگی برای حفظ داشتهها است. البته اگر چنین مسابقهای شخصی و محدود باشد اهمیتی ندارد. اما مشکل آنجاست که چنین گرایشهایی در کشور صورتی ساختاری یافته و از استثنا به قاعده تبدیل شده است. گویا تعمدی در ترویج عوامزدگی وجود دارد تا بتوانند منافعی از آن کسب کنند.3- عوامزدگی. علیالاصول انتظار میرود کسانی که در مقیاس ملی طرحی یا برنامهای مینویسند، ادبیاتی فاخر داشته باشند. این امر بهویژه درباره یک متن حقوقی اهمیتی افزونتر دارد. ادبیات به کار گرفتهشده در مقدمه توجیهی این طرح بسیار محاورهای و عوامزده است: «خیلی از مواقع میبینید یک هنرپیشه در سالهای گذشته... حالا خدای نکرده شهید یا مجروح شدهاند. دیه این افراد را چه کسی باید بدهد؟... همه میگویند، دولت، ولی چرا دولت؟... همان فردی که آمده آمبولانس را آتش زده... طرح ذیل جهت... تقدیم میشود؛ لذا طرح ذیل تقدیم میشود». چنین ادبیاتی نشان از سطح دانش عمومی ارائهدهندگان این طرح است. دانش تخصصی حقوقی و سیاسی که دیگر جای خود دارد. عوامزدگی فکری به عوامنویسی منجر میشود. عوامزدگی یک سیستم گام دیگری برای خودتخریبی آن است. در زمانهای که میانگین شعور اجتماعی مردم از سطح سواد مدرسهای و حتی از «سواد آکادمیک» فراتر رفته است، کشور سرنوشت خود را به عامیترین مردمان میسپارد. تعارض این دو سطح به بیگانگی هرچه بیشتر سیستم از جامعه منجر میشود و جنبشی عقلانی و نرم را علیه خود گسترش میدهد. این جنبش نوعی تفکر عقلانی است که بهکلی با نحوه تفکر سیستم متفاوت است. نوعی خودآگاهی اندیشهای است؛ یعنی جامعه میفهمد که تفاوتش ناشی از نوع تفکر است و نه صرفا در سطح سیاستهایش. این، عقلانیتی اجتماعی است که در بدنه جامعه ورز میخورد. بهتدریج سیستم از نقشه عقلانیت اجتماعی حذف میشود؛ آنچنان که از نقشه تجارت جهانی و از نقشه روابط بینالملل حذف میشود. حذفشدگی نتیجه نوع تفکری عوامزده است. تفکر عوامزده برای حیات خویش بهتدریج به یک «صنعت رانتی» تبدیل میشود و توزیع منابع را در پیرامون خود شکل میدهد.4- وجه دیگر این نوع تفکر که گریبان ما را گرفته است، این است که عقل و فکر خود را تعطیل کنید تا ابتدا یکی دیگر به شما بگوید که چگونه فکر کنید. خودم اجازه تفکر ندارم و به شما هم اجازه تفکر نمیدهم. این پدیده در این عبارت عجیب و غریب آشکار است: «در مورد اموری که نیاز به اظهارنظر مراجع رسمی است و هنوز اعلام نظر رسمی نشده است مطالبی را خلاف واقع بیان کند». این، یکی از اصلیترین عوامل تخریب یک سیستم است که اجازه تفکر نظری را از خود سلب میکند که به نافهمی شرایط میانجامد. سیستم دچار فقر نظری و انحطاط تحلیلی میشود. بهتدریج حسگرهایش تعطیل میشود و آن را به ورطه نابودی میکشاند. مهم، داشتن «یک تحلیل» درست نیست، مهم این است که عوامل آن اعم از درونی و بیرونی بتوانند به تعمق و تحلیل تئوریک بپردازند تا از طریق آن درک خود را از محیط افزایش دهند. دولت خود را از اصلیترین عامل رشد بشری یعنی اندیشیدن محروم میکند. چنین رویکردی اساسا چشم سیستم را کور و گوش آن را ناشنوا میکند و صرفا به ابزارهای از پیش تعیینشده اداری-سیاسی-امنیتی برای تعریف (و نه تحلیل) وضع موجود بسنده میکند. تحلیل و تفکر، اگر هم وجود داشته باشد، صرفا قالبی است و به قیاسهای تاریخی متصلب یا تقلیل عامل اعتراض به «بازیهای رایانهای» محدود میشود. این دیگر تحلیل نیست بلکه خودفریبی است که آری فهمیدم!