با تورم همه بازندهایم
روزهایی که نیروهای آزادیخواه فرانسه (در دهه 1780) با همه قدرت سیاسی و نبوغ و خطابه میلیاردها لیر پول کاغذی بیپشتوانه را تصویب کردند، نمیدانستند چه غول ویرانگری را به جان جامعه و اقتصاد انداختهاند و چه سرنوشت شومی را برای کشور خود رقم خواهند زد.
روزهایی که نیروهای آزادیخواه فرانسه (در دهه 1780) با همه قدرت سیاسی و نبوغ و خطابه میلیاردها لیر پول کاغذی بیپشتوانه را تصویب کردند، نمیدانستند چه غول ویرانگری را به جان جامعه و اقتصاد انداختهاند و چه سرنوشت شومی را برای کشور خود رقم خواهند زد. گویا تصور این بود که با واگذاری بخش بزرگی از زمینها و داراییهای دولت به انقلابیون و تأمین و پشتیبانی این انتقال با پول انقلابی، یک طبقه انقلابی متمکن و زمیندار در مقابل طبقه اشراف و خاندانهای سلطنتی پیش از آن ایجاد کنند. هیچ استدلال و برهان و انذاری و هیچ مقام سیاسی و علمی را یارای مقاومت و مخالفت در برابر این تصمیم نبود و به تعبیر امروزین، طرفداران و تصویبکنندگان و مجریان طرح در مجلس و دولت به هیچ قیمتی حاضر به عقبنشینی که نشدند هیچ، هر مخالفی در میان مقامات اجرائی یا اصحاب رسانه و صاحبان دانش را یا از مسند پایین کشیدند و فراری دادند یا به تیغ دشنام و تخفیف نواختند و برخی مخالفان نشاندار را نیز به دست مجازات سپردند. اما زمان زیادی لازم نبود تا فروپاشی اقتصادی و گسیختگی اجتماعی را به نظاره بنشینند. سخنرانیهای آتشین و خطابههای معروف و تاریخی و ستایشهای عجیب و غیرمتعارفی از پول بیپشتوانه به نمایش گذاشته شد. اما گذشت زمان نشان داد که چگونه همه سرمایه بزرگ اعتماد و امید یکشبه دستخوش تحول شد و فرانسه به یک قمارخانه بزرگ با گسترش بیسابقه تباهی و اخلاقستیزی روبهرو شد. بدهکاران بانکی میداندار اصلی عرصه سیاست و قانونگذاری شدند، رکود گسترده با تورم بیمهار قرین شد و تولید و خلاقیت جای خود را به کلاهبرداری و باجگیری داد. تجربه آلمان در دهه 1930 در پی فشارهای مالی و اجتماعی ناشی از شکست و غرامتهای جنگ جهانی اول نتایجی پرمخاطره و فاجعهبارتر از تجربه انقلابیون فرانسه در پی داشت و ابرتورم تاریخی درکنار رکود تاریخی و بیسابقه زمینه ظهور فاشیسم انسانستیز و جنگ جهانگیر دوم و کشتار حدود 70 تا 85 میلیون نفر را در پی داشت که تاکنون بشریت نه دیده و نه میتواند تصور کند. در دو دهه اخیر ابرتورمهای دولت چپ گرای ونزوئلا با سقوط درآمد نفت و تحریم آمریکا شدت گرفت و ونزوئلاییشدن و کاراکاسیشدن را به واژهای ترسناک و کابوسی بزرگ برای اقتصادهای تورمی تبدیل کرد. ناامنی غذایی و قحطیهای موضعی و گسیختگی بیسابقه اجتماعی و ناامنی و فراوانی و شدت جرم و جنایت پیامد ناگزیر این تورم بود. در زیمبابوه اشتباهات بزرگ دولت حاکم و ابرتورم تاریخی، بیاعتمادی و شکاف غیرقابل ترمیم میان دولت و مردم زمینه تبدیل رابرت موگابه از قهرمان آزادی به چهرهای خودخواه را فراهم کرد. در همه این تجارب، تورمهای بزرگ به فروپاشی اقتصادی، گسیختگی اجتماعی و فروماندگی دولت در انجام مأموریتهای خود در کنار درماندگی مردم و شهروندان انجامیده است و طرفه آنکه در همه موارد فروکوفتن و به حاشیه راندن مخالفان سیاستهای پراشتباه بخشی از سیاستهای غلط شد. تورمهای بیمهار، بیماری هولناک اقتصادهای امروز است که اگر درمان نشود به فاجعهای چندبعدی و پردامنه خواهد رسید. تورم مجال برنامهریزی و تصمیمگیری را هم از خانوارها و هم از صاحبان کسبوکار خواهد گرفت. گاهی با تغییرات لحظهای قیمتهای داخلی یا نرخ ارز، کالاها و محتوای توافقات از ابتدا تا پایان نشستهای مذاکره بارها تغییر میکند و تصمیمگیری را به امری لحظهای و کوتاهمدت محدود میکند. تورم امکان ارزیابی و کنترل عملکرد شرکتها را اگر نه غیرممکن دستکم بسیار دشوار و پیچیده میکند. بدهکاران بانکی و صاحبان وامهای نکولشده به قهرمانان اقتصادی تبدیل میشوند. سیاستگذاری پولی و مالی در سطح کلان دچار سیالیت و روزمرگی میشود. معاملات مختل میشود و تعویق فروش به فردا و بلکه ساعاتی دیگر به تصمیمی عاقلانه تبدیل میشود و در اقتصادهایی که همراه با تورم داخلی تغییرات لحظهای نرخ ارز وجود دارد نظام انگیزشی معطوف به خامفروشی و فرار سرمایه شدت میگیرد و... . اما و هزار اما که آثار و پیامدهای تورمهای بزرگ تنها به ابعاد اقتصادی و مالی و صرفا به پیامدهای امروز و اینک محدود نمیشود بلکه بیش از آن و در مقیاسی بزرگتر هم در بعد ذهنی و روانی و زندگی فردی آشفتگیهای بزرگ و پردامنهتری را در پی دارد. تورم ذهن شهروندان را گیج و گم و از تحلیل و تفسیر پدیدهها ناتوان خواهد کرد. حس بیقدرتی و زوال ذهنی و روانی را ایجاد میکند و شهروندان خود را در مقابل افزایش لحظهای قیمتها رهاشده و معلق و بیپناه خواهند دید. باورشان به توانایی دولت در حل مسئله لحظه به لحظه ضعیفتر و شایستگی آن برای اداره امور کمتر و کمتر میشود. اما هولناکتر و مهیبتر از آن تأثیر تورم بهویژه سقوط قدرت خرید پول ملی در مقابل ارز خارجی بر ازمیانرفتن عزت نفس، اعتماد و انسجام اجتماعی است. شهروندان همان لحظه که آبشدن داراییهای خود و پایینآمدن در نردبان جایگاه درآمدی و دارایی و ناامیدی از دستیابی به داراییهایی چون خودرو و منزل و حتی یخچال و دوچرخه را میبینند، بالارفتن کسانی دیگر از این نردبان و افزایش لحظهای ارزش دارایی و ثروت آنها را در همسایگی خود میبینند، کسی انگیزهای برای دستگیری و حمایت یا همکاری اجتماعی برای برداشتن باری از دوش درماندگان و همنوعان ندارد و همه از دریچه و سلول فردیت خود گلیمشان را از آب بیرون میکشند. یعنی همان زمانی که فروماندگی دولت و درماندگی مردم فرا رسیده است. در تورم هیچکس برنده نیست، همه جامعه بازنده است.