|

«چگونه می‌اندیشیم؟»

خرافات و سینمای سیاسی ایران(3)

اینکه چرا به سینمای سیاسی ایران و خرافات می‌پردازم به این دلیل است که محتوای این جریان و پیام سیاسی آن زنده است و با جلوه «روشنفکری-حزب‌الهی» که دارد، سبب می‌شود بخش درخور توجهی از جوانان، کارگردانان، نویسندگان و منتقدان سینمایی را به خود جذب کند. دلیل دیگر آنکه این تفکر در عرصه سیاسی هم حضور دارد و درواقع با بررسی آن به نقد این تفکر سیاسی می‌پردازم.

اینکه چرا به سینمای سیاسی ایران و خرافات می‌پردازم به این دلیل است که محتوای این جریان و پیام سیاسی آن زنده است و با جلوه «روشنفکری-حزب‌الهی» که دارد، سبب می‌شود بخش درخور توجهی از جوانان، کارگردانان، نویسندگان و منتقدان سینمایی را به خود جذب کند. دلیل دیگر آنکه این تفکر در عرصه سیاسی هم حضور دارد و درواقع با بررسی آن به نقد این تفکر سیاسی می‌پردازم. این تفکر، ماشین دولت را به‌صورت ملکی، فرقه‌ای و ماورایی (از جنس موجودات مشاهده‌نشدنی) می‌بیند. از همین‌جاست که نقطه عزیمت ادعاهای واهی در همه حوزه‌های سیاسی و سیاست‌گذاری شکل می‌گیرد و از سیاست خارجی تا محیط زیست، فرهنگ، رسانه، علوم پزشکی و علوم اجتماعی را در بر می‌گیرد و کشور و نظام را به ناکجاآباد می‌برد. رابطه دولت، نظام و سرمایه‌های ملی را با عالم واقع می‌بُرد و ما را در عرصه سیاست داخلی و خارجی به انزوایی فکری می‌کشاند. این انزوا در مقایسه با انزوای بین‌المللی که از سوی شماری از کشورهای زورگو و قدرتمند ایجاد شده، بسیار خطرناک‌تر است. این انزوا سیستم را همچون بیماری روانی و افسرده به گوشه‌ای در دنیایی خیالی پرتاب می‌کند و رابطه ذهنی سیاست‌مداران را با ملت خویش قطع می‌کند. «او در خیال خویش و ما در میان جمع‌/ در حیرتم که شرح هجران چگونه کنم؟». سیاست‌مدار به «مبحث عوالم» مشغول می‌شود (یعنی ورود و دخالت عملیاتی لشکر شیطان در این عالم) و آیه‌ای از قرآن مجید مستمسکی قرار می‌گیرد تا امور زمینی را به عوالمی مجهول نسبت دهیم که محصول جن‌گیران است.                          

 از همین‌جا نقد سیاسی فیلم «ملک سلیمان نبی(ع)» را می‌آغازم. به نظرم این فیلم زبان حال تفکری سیاسی در ایران است که اگر نگوییم حاکم‌، همچنان زنده و تأثیرگذار است. این فیلم برای تحلیل خرافات سیاسی در ایران ارزش نمادین دارد؛ به‌ویژه از آن‌رو که بعضا طراحان و ایدئولوگ‌های آن همچنان تأثیرگذار صحنه سیاست و سیاست‌گذاری در ایران هستند. صحنه ابتدایی این فیلم جادوگری را نمایشش می‌دهد که در پی ارتباط با عالم دیگر است و نیروهایی اهریمنی را این‌گونه به جهان فرامی‌خواند: «آن که سجده نکرده و نمی‌کند، خدمتگزارانش را فرامی‌خوانم» و در ادامه پیروان حضرت سلیمان می‌گویند: «تاکنون وسوسه می‌کردند، اما اکنون مستقیما بر ما اثر می‌گذارند. اجنه و شیاطین که در دنیای خود به سر می‌برند، به‌زودی خشن و غلیظ شده و به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند و وارد دنیای ما خواهند شد». سراسر فیلم برداشتی غیرمستند و خرافاتی از آیه 30 سوره مبارکه انبیا است: «أوَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَروا أنَّ السَّماواتِ و الأرضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما و جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‌ءٍ حَیٍّ أ فَلا یُؤْمِنُونَ؛ آیا کافران نمی‌‌دانند که آسمان‌ها و زمین بسته بودند، ما آنها را گشودیم و هر چیز زنده‌‌ای را از آب پدید آوردیم؟ چرا ایمان نمی‌آورند؟».  تفسیر علامه طباطبایی و البته دیگر مفسران از این آیه ناظر بر این است که آسمان زمانی بسته بود و نمی‌بارید و زمین چیزی نمی‌رویانید و با فتق و گشوده‌‌شدن آن دو، باران بارید و زمین رویانید و خداوند همه چیز را از آب زنده کرد. اما برداشت فیلم از این آیه چیز دیگری است که تحت عنوان «مبحث عوالم» ارائه می‌شود (اجنه و شیاطین وارد دنیای ما خواهند شد). تفسیری که حتی موجب نقد یکی از وعاظ جریان اصولگرا نیز شده است. این برداشت و البته نکات دیگری که در فیلم هست و مجال بررسی همه آن نیست، تأثیری اساسی بر درک سیاسی برخی افراد در درون حاکمیت داشته است. نتایج این درک سیاسی به این قرار است:

- نگاه به دولت و حکومت، نگاه مُلک و مالکیت است. خود را با حضرت سلیمان و اصحاب ایشان یکی می‌انگاریم. نگاه مالک و مملوکی به حکمرانی، بنیان اندیشه سیاسی ما را شکل می‌دهد.

- مخالفت با ما ناشی از این است که موجوداتی به هیبت ابرهای تیره از عوالم دیگر جدا شده‌اند و به درون شما رسوخ کرده‌اند و شما را تحت تأثیر قرار داده‌اند. مخالفت با ما نه از روی فکر و اندیشه، بلکه نتیجه حلول مستقیم شیاطین در مخالفان است.

- فیلم نشان می‌دهد علمای یهود و مخالفان حضرت سلیمان اعتراض می‌کنند که مشکل آن حضرت ناکارآمدی‌ است و اگر از ما در اداره امور کشور کمک می‌گرفتید، به چنین وضعی گرفتار نمی‌شدید. پس مخالفان ما هم به این دلیل با ما مخالف‌ هستند که آنان را در اداره کشور سهیم نکرده‌ایم.

- علمای یهود می‌گویند «حکومت‌داری تجربه می‌خواهد، تجربه!» به همین‌سان مخالفان دولت ما هم به سیاق مخالفان حضرت سلیمان به ما می‌گویند تجربه حکومت ندارید.

اینها و بسیاری دیگر از چنین مواردی، روح فیلم را تشکیل می‌دهد و برای امروز ما خرافات و جعلیاتی را مبنای مناسبات سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی قرار می‌دهد. این جعلیات همچون پرده‌ای آهنین، باورمندان به خرافات را از واقعیات دور می‌کند تا جایی که روابط بین‌الملل را به چنین سطحی برسانید که «مرگ پادشاه عربستان از نشانه‌های نزدیکی ظهور است؛ حکومت شیطان تصمیم گرفته است خودش جریان سفیانی را راه بیندازد؛ حکم دولتی خود را از امام زمان‌(ع) می‌گیریم؛ سیاست‌ها و طرح و آیین‌نامه‌های ما طرح امام زمان(عج) است؛ اخبار غیبی فلان مرتاض تحقق پیدا می‌کند؛ صهیونیست‌ها در پی شناسایی و ترور امام زمان هستند و...». اشتباه نگیرید! اینها فقط محدود به مسئولان بعضا ساده‌دل دولت‌های نهم و دهم نیست؛ شهر آلوده‌تر از اینهاست، این هم نمونه جدیدتر: «قواعد در عرصه سیاست، اقتصاد و... قواعد معرفتی‌ است که از سوی خدا مشخص شده است. با این قواعد به‌راحتی می‌توان پیش‌بینی کرد که چه می‌شود». با برداشتی ناصواب از فلسفه تاریخ، به‌کلی از تجربه عینی می‌گسلیم و مثلا در مذاکرات بین‌المللی به کلی‌گویی‌هایی در باب فلسفه تاریخ بسنده می‌کنیم تا از محتوای مذاکره و شبکه تحریم بانکی که روزبه‌روز تنگ‌تر می‌شود، غفلت کنیم. البته این متضمن این معنا نیز هست که این ماییم که مجری دقیق این قواعد هستیم.

نکته مهم دیگر این است که جمعیت هدف بسیاری از این خرافات اتفاقا برخی مدیران و مسئولان صادق، دیندار و متشرع‌ هستند که بازیچه می‌شوند. چنین مدیران متشرعی به خیال اینکه اگر از پذیرش چنین جعلیاتی سر باز زنند مرتکب گناه کبیره‌ای شده‌اند، خود را چشم‌و‌گوش‌بسته به چنین اوهامی‌ می‌سپارند و گاه سیاست‌های خود را با الهام از این خرافات سامان می‌دهند. در چنین فضایی است که شما برای امام زمان اتوبان احداث می‌کنید، سرنوشت آب کشور را به قضا و قدر می‌سپارید، ارتباطات شبکه بانکی بین‌الملل را به هیچ می‌انگارید، فاصله خود را تا ابرقدرت‌شدن دو بند انگشت می‌بینید و... .

سینمای خرافات دقیقا در همین راستا عمل می‌کند و از صداقت، دینداری و علاقه به معنویت ابزاری خرافی برای گمراهی جوانان و «روشنفکران حزب‌الهی» می‌سازد و آنها را در دستگاه‌های حکومتی و ازجمله و به‌ویژه در صداوسیما، به‌عنوان لشکر باورمند و غرورآفرین خرافه، سامان فکری و سیاسی می‌دهد‌ و بدین‌سان «عصر نادر»ی را در «افقِ» مبارزه در «آرماگدون» برای خود ترسیم می‌کنند. سینمای خرافه همین است.