معنایابی برای بیمعنایی
یکی از نویسندگان محبوب نوجوانان دهه پنجاه موریس مترلینگ است که خلاصه کتاب او درباره سرنوشت «زنبور عسل، مورچگان و موریانه» را با اشتیاق خواندهاند. این کتاب ترجمه- تألیف ذبیحالله منصوری است.
یکی از نویسندگان محبوب نوجوانان دهه پنجاه موریس مترلینگ است که خلاصه کتاب او درباره سرنوشت «زنبور عسل، مورچگان و موریانه» را با اشتیاق خواندهاند. این کتاب ترجمه- تألیف ذبیحالله منصوری است. کسانی که آثار این مترجم را خواندهاند، میدانند که او چه پدیده جذابی بود. منصوری قادر بود که موضوع یک مقاله ده، پانزده صفحهای را به کتابی چند صدصفحهای گسترش داده و به آن پروبال بدهد. او فهمیده بود که کتاب به جز ترویج دانش، تربیت احساسات و تخیل، توان دیگری هم دارد و آن تربیت خواننده از راه خواندن آثار جذاب است؛ هرچند که این آثار به اصل کتابی که ترجمه کرده است، وفادار نباشد. ذبیحالله منصوری درک و دریافت خودش از رسانهای به نام کتاب را داشت. رسانهای که میتوانست تغییرات بنیادی در جامعه آن زمان به وجود آورد. او میدانست در آینده، این رسانه تغییرات اساسی در جامعه ایران به وجود خواهد آورد. اغراق نیست اگر بگوییم او تغییر شرایط را دریافته بود. تغییراتی که موجب تغییر گفتمانها، شکل زندگی و سیاست میشد و این تغییرات با حضور کتاب بهعنوان رسانهای مؤثر جدیتر و عمیقتر میشد. کتابهای جلد سفید هنوز در خاطره ما زنده است؛ کتابهایی که سودای تغییر سیاست در ایران را داشتند و تمامیتخواهان را سخت آشفته و خشمگین میکردند؛ چراکه میدیدند این رسانه، منطق حکمرانیشان را در نزد مردم متزلزل میکند. باید گفت کتاب بهعنوان یک رسانه «شکل زندگی» انسانها را تغییر داد. در اینجا نباید «شکل زندگی» را با «سبک زندگی» یکی گرفت. شکل زندگی در نزد ویتگنشتاین چیزی نیست جز امکانهای زندگی. کتاب امکانهای تازهای در زندگی به وجود آورده بود. تفاوت سبک زندگی با شکل زندگی در این است که سبک زندگی با مصرف و چگونگی مصرف سروکار دارد و شکل زندگی درباره ساختن امکانهای دیگر برای زندگی است. بگذریم. هرچه بود کتاب بهعنوان رسانه، تاریخ بشر را به قبل و بعد خودش تقسیم کرد. کتاب زندگی ما را تغییر داد. ذبیحالله منصوری با برداشت خودش از این رسانه که متفاوت با برداشت بسیاری از نویسندگان و مترجمان بود، وارد میدان شده بود. بخش کوتاهی از کتاب «زنبور عسل، مورچگان و موریانه» در این یادداشت به کارمان میآید: «همه دیدهایم که زنبورها هنگام پرواز صدای مخصوصی تولید میکنند (وز وز). همه شنیدهایم که هیجان و آمدورفت زنبورها در اطراف کندو نیز دارای صدای مخصوصی است که گویی آواز شادمانی کار و فعالیت است و در گوش پرورشدهندگان یکی از بهترین آوازها است... ولی هنوز کسی نمیداند که خود زنبورهای عسل این صداها را میشنوند یا نه؟ زنبورها علاوه بر صدای بالهای خود دارای چند صدا هستند که ما خوب تشخیص میدهیم. بعضی از آن صداها حاکی از احساس رضایت و سعادت و بعضی دیگر خشم و برخی نماینده اندوه و بدبختی آنهاست». این جامعه بیشباهت به جامعه دیجیتال نیست. با پیدایی رسانه دیجیتال دوره جدیدی از شکل زندگی آغاز شده است و تولیدکنندگان و مصرفکنندگان این رسانه میل دارند که شکل زندگی را به سبک زندگی تنزل بدهند. اگر رسانه کتاب درصدد ارتقای شکل زندگی و امکانهای آن بود، رسانه دیجیتال میخواهد همه چیز را کالاییسازی کند؛ یعنی سبک زندگی را به شکل زندگی تحمیل کند. همانطور که ظهور چاپ و کتاب الزامات خودش را داشت و فرایند تغییرات اجتنابناپذیری را به وجود آورد، اینک رسانه دیجیتال نیز همان کار را میکند. بیونگ چول هان، اندیشمند کره جنوبی در کتاب «در میان جمع و طرد دیگری» در همان فصل نخست به سراغ گرانیگاه عصر دیجیتال و زایش عواقب اجتنابناپذیر آن میرود: «کلمه respect یا احترام، در معنای تحتاللفظی
«به عقب نگاهکردن»، به مفهوم توجه و احتیاط است. تعامل محترمانه با دیگران به معنای دوری از خیرهشدن کنجکاوانه است. احترام در خودش نگاِه بافاصله دارد؛ اندوه فاصله. امروزه احترام جای خود را به تماشا (spectacle) داده است. فعل لاتین spectare، که spectacle از آن گرفته شده است، نوعی خیرهبودن است که توجه لازم را در خود ندارد؛ یعنی فاقد احترام (respectare) است. فاصله چیزی است که بین احترام (respectare) و تماشا (spectare) تمایز ایجاد میکند. جامعه بدون احترام و بدون اندوه فاصله، راه را برای جامعهای رسوا هموار میکند. احترام بنیاد فضای مدنی یا عمومی را شکل میدهد. اگر احترام تضعیف شود، فضای مدنی ویران میشود. فروپاشی جامعه مدنی و کاهش احترام، به همدیگر وابستهاند». بعید است چول هان به دنبال برداشتی اخلاقی از احترام باشد. او بیش از هر چیز نگران سیاست و سیاستورزی است. در جامعه رسوا «قهرمانانی واقعی» خواسته یا ناخواسته، درست یا غلط فرومیپاشند. اهمیتی هم ندارد که این قهرمانان فروپاشیده شدهاند. در اینجا آنچه مهم است، شکل سیاستورزی است. شکل سیاستورزی حال و آینده چگونه خواهد بود؟ عصر دیجیتال قطع به یقین سیاستورزی را دگرگون ساخته است؛ دگرگونیهایی که اجتنابناپذیر است؛ چراکه شیوه ارتباط آدمها با آدم و آدمها با جامعه را دگرگون ساخته است. این تغییر رویکرد اثراتش را در سیاست میگذارد؛ چون استحاله مفهوم شکل زندگی به سبک زندگی اجتنابناپذیر خواهد شد. در عصر دیجیتال همهچیز برای مصرف است و اگرچه ارتباط دوسویه به نظر میرسد؛ اما درواقع یکسویه است؛ چراکه دیدن جای خود را به گفتوگو داده است. و مهمتر از آن، همه هم تولیدکنندهاند و هم مصرفکنندگان خود هستند.
آیا ما به عصر تازهای پا میگذاریم؛ عصر «خودخواری» در مقابل «آدمخواری». ما با اینکه در میان جمع هستیم؛ اما دیگری را طرد میکنیم. این طرد دیگری و باخودبودگی و درخودبودگی در میان جمعی که وجود عینی ندارد، سیاستورزی را دگرگون میکند؛ همان دگرگونی بنیادیای که دولتها و جریانهای سیاسی ایران آن را درک کردهاند؛ اما راهی برای گذر از عصر کهنه به نو پیدا نمیکنند. شاید سردرگمی، گیجی و ابهام در ارائه راهکارهای سیاسی از همینجا نشئت میگیرد که پارادایم سیاستورزی تغییر کرده است. در تغییر پارادایم افق معناها تغییر میکنند. دولتها و جریانهای سیاسی نشان دادهاند که نمیتوانند خود را با این افق معنایی تازه سازگار کنند؛ عصری که در آن هر معنایی بیمعنا میشود. اینک هزاران هزار ذبیحالله منصوری با قامتی بسیار کوتاهتر تکثیر شدهاند. شاید راه گریز این باشد که نسل دیگری از سیاستورزان بر سر کار بیایند؛ چهرههایی که قادر باشند برای بیمعنایی معنایی تازه پیدا کنند.