جامعه روزمره
ازجمله تعریفهایی که از نظم میشود، وجود قابلیت پیشبینی رفتارهاست؛ یعنی هرکس بتواند بهآسانی نظام کنش و واکنش خود را تشخیص بدهد. در یک چهارراه وقتی چراغ سمت مقابل شما قرمز است، میتوانید پیشبینی کنید که میتوانید بدون خطر تصادف از چهارراه بگذرید. حال اگر چراغ راهنما خاموش باشد، قدرت پیشبینی شما بسیار کاهش مییابد و نمیتوانید مطمئن باشید که بدون خطر از چهارراه عبور میکنید.
ازجمله تعریفهایی که از نظم میشود، وجود قابلیت پیشبینی رفتارهاست؛ یعنی هرکس بتواند بهآسانی نظام کنش و واکنش خود را تشخیص بدهد. در یک چهارراه وقتی چراغ سمت مقابل شما قرمز است، میتوانید پیشبینی کنید که میتوانید بدون خطر تصادف از چهارراه بگذرید. حال اگر چراغ راهنما خاموش باشد، قدرت پیشبینی شما بسیار کاهش مییابد و نمیتوانید مطمئن باشید که بدون خطر از چهارراه عبور میکنید.
در جامعه هر اندازه قدرت پیشبینی رفتارها کمتر باشد، به معنای آن است که جامعه به سمت بینظمی حرکت میکند. در این حالت آدمها و سازمانها نمیتوانند وضعیت و شرایط خود را برای آینده نزدیک و دور پیشبینی کنند و زندگی خود را براساس آن سامان بدهند.
یک تاجر یا یک کارخانهدار نمیتواند برنامه بریزد که مثلا کالایی را که در طول ماههای بعد وارد یا تولید میکند، به چه بهایی باید بفروشد. حتی ممکن است در طول همین چند ماه عرضه کالای او ممنوع شود. یک دانشآموز که خود را برای آزمون سال بعد آماده میکند، نمیتواند بداند که سال بعد آزمون سراسری با چه شرایطی برگزار میشود. کسی که محل کار یا خانهاش استیجاری است، نمیداند سال دیگر اجارهبهایش چقدر افزایش پیدا میکند و آیا توان پرداخت آن را خواهد داشت یا نه. خانهای را معامله میکنید؛ ولی نمیدانید تا زمانی که همه پولتان را بگیرید، چه بلایی بر سر قیمتها میآید و آیا میتوانید با همین پول کارتان را سامان بدهید یا نه. در وضعیت کنونی ما در همه حوزههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی این مثالها بسیارند.
قوانین و تصمیمات سازمانهای حکومتی از مهمترین منابع تولید نظماند؛ اما همین مقررات خود میتوانند به منشأ تولید بینظمی مبدل شوند. تغییرات مکرر قوانین، مطابقتنداشتن قوانین با واقعیتهای جاری در جامعه، مدیریتهای ناکارآمدی که نمیخواهند یا نمیتوانند مقررات را بهدرستی به اجرا بگذارند، تفوق ارادههای شخصی بر اراده عمومی و سوءاستفاده از قدرت نهتنها توان تولید نظم از طریق مقررات را بهشدت کاهش میدهند بلکه خود موجب افزایش بینظمی در جامعه میشوند. حتی خود دولت و سازمانهای عمومی هم قربانی این شرایط میشوند. مثلا یک پروژه عمرانی به موجب تصمیمات و قرارداد مربوطه باید در مدت سه سال اجرا شود؛ ولی مدت اجرای آن به پنج سال و 10 سال میرسد.
مردم و دولت نمیتوانند بیش از امروز بیندیشند. فردا مجهولی بزرگ است که کسی نمیداند چه خواهد شد؛ از قیمت ارز گرفته تا بهای دارو و مواد خوراکی و مسکن و ثبات شغلی و... . گویی که فردایی وجود ندارد و همه چیز منحصر در امروز است.
وقتی امکان پیشبینی رفتارهای خود و رفتارهای دیگران نیست یا اندک است، اضطراب پنهان و آشکار پدید میآید. هنجارها و مقررات از کار میافتند. فردا واژه مبهم تبآلودی میشود که باید از آن ترسید. ترس و بیاطمینانی به فردا ناامیدی میآفریند. عدهای هم بیخیال میشوند و میشوند مصداق سخن خیام که «فردا که نیامده است فریاد مکن» پس هرچه میتوان باید همین امروز به دست آورد. وضعیت مانند یک مسابقه سرعت میشود که در آن هیچ مقرراتی وجود ندارد و هر لحظه بیم تصادف و نابودی میرود. منابع از دست میروند و تلف میشوند. مناقشهها بین مردم و نیز بین مردم و سازمانهای حکومتی بالا میگیرد و نهایتا سرمایههای اقتصادی و اجتماعی در سراشیبی سقوط قرار میگیرند.
نرخ رشد پروندههای قضائی در سالهای اخیر تقریبا سه برابر نرخ رشد جمعیت است. در اغلب پروندهها شاهدیم که هر دو طرف دعوا آدمهای خوبی هستند؛ اما آنچه آنها را به دعوا کشانده، ناشی از شرایط بینظم است که قدرت پیشبینی آنها را از بین برده است؛ مانند دعواهای معروف به قولنامه.
مام این سالها کارشناسان معتبر و برجسته علوم اقتصادی و اجتماعی و حقوقی پیشنهادهای فراوانی دادهاند که چگونه میشود اقتصاد را اصلاح کرد و جامعه را به سمت سلامت برد و... ؛ اما هر برنامه اصلاحی مستلزم ثبات و حاکمیت پایدار قواعد نظم است که امکان اجرای درست برنامه را فراهم کند. در وضعیت روزمره بدون فردا که جامعه دچار اختلال نظم است، بهترین برنامهها نیز بینتیجه میمانند. مروری بر برنامههای عمرانی و قوانین بودجه سالانه شاهدی بر همین ادعاست. آنچه باید قبل از هر چیز و بیشتر و عمیقتر به آن اندیشید، چگونگی تثبیت نظم و ایجاد ساختار حقوقی پایدار و تضمینشده است. جامعه روزمره، برنامهپذیر نیست.