تبر و موریانه
بیش از 70 سال است که عصای موسی (ع) تبدیل به تبری شده که در دست مدعیان پیروی از موسی (ع) است و با تعبیرهای نژادپرستانه و براندازانه با دستاویز قراردادن ارض موعود، با این تبر به سرزمین دیگر افراد تجاوز کرده و به قول خود ریشه آن ریشهداران در خاک فلسطین را با قتل عام کودکان، زنان و مردان قطع میکنند.
بیش از 70 سال است که عصای موسی (ع) تبدیل به تبری شده که در دست مدعیان پیروی از موسی (ع) است و با تعبیرهای نژادپرستانه و براندازانه با دستاویز قراردادن ارض موعود، با این تبر به سرزمین دیگر افراد تجاوز کرده و به قول خود ریشه آن ریشهداران در خاک فلسطین را با قتل عام کودکان، زنان و مردان قطع میکنند. مدعیان دروغین پیروی از موسی (ع) به سردمداری آدمکشانی چون بگین، گلدامایر، موشه دایان، شارون و اینک نتانیاهو نهتنها هیچیک از قوانین و مقررات بینالمللی را رعایت نمیکنند بلکه با افتخار با انتشار تصاویر کودکان نوزاد شهید فلسطین در کفن، خود را خدمتگزار بشریت مینامند که اجازه بزرگشدن و رشد این کودکان را ندادهاند و بشریت را از شر آنان خلاص کردهاند. آنان با تبرهایی که اهدا شده از سوی مستکبران است، در اندیشهها و رؤیاهای شیطانی خود، سرزمینی ماورای نیل و فرات را (که بخش اعظم ایران هم در آن است) در جستوجو هستند تا به خیال خام خود سیطرهشان را جهانشمول سازند و در این راه از هرگونه توطئهای استفاده کردهاند، زمانی در لباس بعث میشل عفلق و صدام حسین به فریب مردم و تجاوز به جمهوری اسلامی ایران و قتل عام مردم عراق دست زدهاند و زمانی در پوشش اسلام سلفی در لباس داعش مسلمانان را به دست خود مسلمانان، سلاخی کردهاند و همواره با داشتن رسانههای جمعی به نفع خود تبلیغات کردهاند. به یاد آورید در سال 1385، بهدنبال اقدامات ضدبشری صهیونیستها مردم در سراسر جهان علیه حکومت غاصب صفبندی کردند. ناگهان طرح موضوع نفی هولوکاست توسط احمدینژاد موجب شد صهیونیستها مجددا شروع به مظلومنمایی کنند و با تبلیغات وسیع ایرانهراسی و اسلامهراسی ناشی از سخنان رئیسجمهور ایران، خود را از تنگنا نجات دهند و صفحه تبلیغات را به نفع خود برگردانند. درحالیکه در 70 سال گذشته صهیونیسم با فرمول ثابت تبرزنی بر فلسطینیان و همسایگان عمل کرده است و وابستگی و تشتت گروههای فلسطینی و همسایگان کشورهای مسلمان نتوانسته است چارهساز برای مقابله با سیاستهای سرکوب و جنایت صهیونیستها باشد. این تشتت آرا را میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
1- گروههای مسلح که چاره را در مبارزه مسلحانه میدانستند و میدانند و هر بار با هر حرکت نظامی بهانه به دست صهیونیستها داده و رژیم اشغالگر به بهانه دفاع از خود به قتل و نابودی مردم عادی میپردازد و آخرین آن همین عملیات اخیر حماس است که به این بهانه، رژیم صهیونیستی سبعانه به مردم بیدفاع حمله کرده است و کاری از حامیان فلسطینیها هم برنمیآید و علاوه بر کشورهای غربی که ظاهرا مدافع حقوق بشر هستند و بشر را فقط اتباع خود میانگارند و بقیه را حیوان، کشورهایی مانند روسیه و چین هم سکوتی مرگبار پیشه کردهاند و کشورهای اسلامی هم ظاهرا جایگاهی مؤثر در تغییر سیاستهای این کشورها ندارند.
2- گروههای محافظهکار که فعالیت مسلحانه را مغایر حقوق فلسطینیان میدانند و سیاست صبر و سکوت را پیشه کردهاند. اینان استدلال داشتند که با توجه به نسبت بالای رشد جمعیت فلسطینیان در درازمدت اکثریت جامعه سرزمین اشغالشده در ید فلسطینیان خواهد بود. حدود 40 سال پیش اعراب و یهودیان در داخل سرزمینهای اشغالی به نوعی همزیستی داشتند و 85 درصد مردم سرزمینهای اشغالی به احزاب محافظهکار (که البته خود آنان در نوع خود خونریز بودند) رأی میدادند و احزاب افراطی صهیونیستی بیش از 15 درصد آرا را نداشتند اما اینک این نسبت تغییر پیدا کرده، زیرا افراطیون با امنیتیکردن مسائل و راهحلهای افراطی آرا را به خود جلب کردهاند. در این رابطه حتی پیمان کمپ دیوید و موافقتنامه اسلو نیز از سیاست تهاجمی صهیونیستها کم نکرد و تنها موجب نرمش کشورهای اسلامی و سپس پیمان ابراهیم و رابطه کشورهای اسلامی با صهیونیستها شد. اینکه کدام یک از راهها به سرمنزل مقصود میرسد، قابل پافشاری و پیشبینی نیست و نیز نمیتوان هیچکدام از راهها را سرزنش کرد، زیرا راهی نرفته است و راه نرفته قابل پیشبینی نیست، زیرا بههرحال دیدهایم در برخی مواقع سیاستهای مسلحانه به نتیجه رسیده و گاه مانند خط مشی گاندی و ماندلا روش مسالمتآمیز حاصل داده است. بههرحال هر دو صورت مقاومت قابل بحث و دفاع است، اما باید راهی انتخاب کرد که هرچه ممکن است کمزیانتر باشد و مردم مظلوم و بیدفاع کمتر آسیب ببینند. امروز درد مردم غزه واقعا قابل درک نیست و فراتر از هر گونه احساس و همدردی دیگر مردمان است. البته هرگاه تبر به سنگ خارا برخورد کند یا لبه تبر میشکند یا دسته آن. مهم آن است که در مقابل تبر چه نیرویی مقابله کند. همانگونه که نیروی انسانی بههمپیوسته و متحد ایران تجاوز تبر بعثی را در هم شکست و نیروی متحد در عراق و سوریه به تدبیر حاج قاسم سلیمانی تبر داعش را از کار انداخت. اما همیشه تبرها موجب ویرانی نمیشوند، بلکه گاه پس از شکستهشدن تبر یا در غیاب آن، موریانهها مقاومت را در هم میشکنند. همانگونه که موریانه، عصای حضرت سلیمان را از درون تهی کرد و آن عصا خرد شد.
میخواهیم به خود آییم. نیروی مقاوم مردم متحد که پشتوانه شجاعان جان بر کف بودند، تبر متجاوز بعثی و متحدان او را در هم شکست و اینک نیز نیروهای شجاع کشور در مقابل هر متجاوزی با صلابت میایستد اما چه میشود که از موریانه غافل شدهایم.
لختی بیندیشیم به موریانههایی که سرزمین میهنمان را از درون میتراشند. امروز بحق سوگوار و همدرد فلسطین و مردم آن هستیم اما بهشدت از موریانه در داخل غافلیم و نشانه اصلی آنهم سندی در دست تصویب به نام برنامه هفتم توسعه است که ملغمهای است از احکام نادرست و ناممکن که هرگز نمیتواند شرایط کنونی کشور را که با زمان صفر توسعه فاصله گرفته و این فاصله هر روز بیشتر میشود، درمان کند.
این موریانهها کداماند؟
موریانه اسراف در مصرف انرژی، بدمصرفی و زیاد مصرفی آب چه در کشاورزی چه در بخشهای دیگر موریانه هدررفتن محصولات کشاورزی، موریانه نشست زمین، موریانه غرقشدن در زباله و آلودگی موریانه حرفهای بیهوده و خودبزرگبینی، موریانه شعبهایدیدن مردم کشور، موریانه مهاجرت داخلی، موریانه مهاجرت نخبگان به خارج از کشور، موریان عدم انسجام مردم، موریانه تورم، موریانه توزیع اسکناس دلار در جامعه که به خروج سرمایه از کشور میانجامد. موریانه دلبستن به برخی قدرتهای خارجی، موریانه مقابله با ملیت و تعصب ملی، موریانه رواج خرافات، موریانه ارائه طرحهای غیرممکن و غیرواقعی؛ آیا این موریانهها کافی نیستند. ریاست محترم مجلس میگویند زمان اتخاذ تصمیمهای بزرگ و مهم فرارسیده است. بگویید آن تصمیمها چیست؟ آیا این تصمیمها در مصوبات مجلس دیده میشود؟ چه طرحی برای ازبینبردن این موریانهها دارند. اگر با موریانه مقابله نشود، تبر بهراحتی درخت را میاندازد، حتی به تبر نیازی نیست.