ما دشمن خودمان هستیم
اگرچه شکاف بین دولت و ملت انکارناپذیر است، اما نمیتوان بیش از حد بر این شکاف تأکید کرد. شباهتهای دولت و ملت بیش از تفاوتهای آن است. حتی در مقاطعی شاهد شباهتهای قطعی بین آنان هستیم. درواقع باید گفت ملت الگوی دولت را بازتولید میکند.
اگرچه شکاف بین دولت و ملت انکارناپذیر است، اما نمیتوان بیش از حد بر این شکاف تأکید کرد. شباهتهای دولت و ملت بیش از تفاوتهای آن است. حتی در مقاطعی شاهد شباهتهای قطعی بین آنان هستیم. درواقع باید گفت ملت الگوی دولت را بازتولید میکند. با این تفاوت که در حین بازتولید این الگو از آن انتقاد هم میکند. یعنی ملت خود را در دو جایگاه میبیند؛ متهم میکند و دست به همان اَعمالی میزند که آن را متهم کرده است. اگر منتقد اقتدارطلبی است، خود اقتدارطلب است. با اینکه خواستار فرمانبرداری مطیعانه دولت است، خود به قانون و حقوق دیگران بیاعتناست. اگر کارمندی از مدیر خود احترام طلب میکند، بهندرت به زیردستانش احترام میگذارد. درواقع ملت الگویی را بازتولید میکند که خودش منتقد آن است و به همین دلیل از تغییر جدی در امور کشور ناتوان است؛ چراکه به آنچه میگوید و عمل میکند، باور ندارد. تغییرات اساسی از باور راسخ به حقیقت شکل میگیرد. اگر از شباهتهای جزئی گفتهشده بین دولت و ملت بگذریم، به شباهتی اساسیتر خواهیم رسید؛ شباهت در الگوی «ایمنیشناختی». الگویی که بیونگ چول هان آن را الگوی جنگ سرد میداند و باور دارد این الگو دیری است که از کار افتاده است؛ همانگونه که ویروسهای همهگیر با همه سختجانی عمرشان به پایان رسیده است. بیونگ چول هان با تکیه بر عصر جهانیسازی، یعنی محو مرزها، معتقد است دولت-ملتها از عصر ایمنیشناسی عبور کردهاند: «قرن گذشته دوره ایمنیشناختی بود. آن عصر میخواست تمایز واضحی میان درون و بیرون، دوست و دشمن، خویشتن و دیگری بیابد. جنگ سرد هم تابع الگوی ایمنیشناسی بود. در حقیقت زبان جنگ سرد که سراسر مشرب نظامی داشت، بر پارادایم ایمنیشناسی قرن پیش حاکم بود. حمله و دفاع، شاخصهای فعل ایمنیشناختیاند».1 برخلاف گفته چول هان، بسیاری از جوامع هنوز از مرحله ایمنیشناختی عبور نکرده و به عصر «پساایمنیشناختی» نرسیدهاند. مرحله پساایمنیشناختی، دنیای پستمدرن است. دنیایی که حال هیچکس را بد نمیکند. بیگانهستیزی جای خود را به غریبه جذاب داده است؛ به توریستهایی که مصرفکنندهاند، هم مصرف میکنند و هم امکان مصرف بیشتر را فراهم میکنند. شاید مصداق بارز این وضعیت، کشور ترکیه باشد. باید اندکی درباره توریستهای مصرفکننده توضیح بدهیم. این مصرف هم اقتصادی است یعنی صرفه اقتصادی دارد و هم فرهنگی است. توریستها فرهنگ سرزمین مورد بازدید را مصرف میکنند و به عمق آن هرگز پی نمیبرند. آثار باستانیای که برای ملتی نماد ظلم، ستم، رنج و ادبار است، برای آنان جنبه تفریحی و زیباشناختی دارد. کشور توریستپذیر رنج و ادبار، سنت و فرهنگ خود را با اخلاص در معرض فروش قرار میدهد. از اینرو است که بازارهای ترکیه همیشه چیزی برای فروش دارند. شاید بهتر است بگوییم ناگزیرند چیزی برای فروش عرضه کنند. ترکیه هم در دوره ایمنیشناختی است و هم در دوره پساایمنیشناختی. شرایط اقتصادی آن بهگونهای است که ناگزیر است همواره کسی را دشمن خطاب کند و برای حفظ هویتش، «دیگری» بسازد و به همین بهانه دست به نسلکشی کردها بزند و هم تظاهر به پساایمنیشناختی کند. چرا بخشی از مردم ایران رؤیای ترکیهشدن را در سر دارند، با اینکه دولت و ملت ایران هنوز در عصر ایمنیشناختی ماندهاند؟ در همینجا است که میتوان مشابهتهای دولت و ملت یا بازتولید عملکرد دولت توسط ملت را به وضوح مشاهده کرد. اگر دولت ایران سالهاست که با دشمنانی جهانی مبارزه میکند، ملت هم با کشورهایی که دولت با آنان دوست و همپیمان است، دشمنی و خصومت دارد. این الگوی رفتاری ملت تا زمانی که مخالفت با کشورهای قدرتمندی همچون چین و روسیه باشد، اشکال چندانی به وجود نمیآورد، اما زمانی که آنان به مخالفت با مردم ستمدیده افغانستان در قالب افغانستیزی و افغانهراسی برمیخیزند، همدست کسانی میشوند که خود منتقد آنان هستند. این دیگری یا دیگریِ برساخته از بغض دولت و شکاف بین دولت-ملت چیزی جز همان درجازدن در عصر ایمنیشناختی نیست. هراس از دیگری که در شمایل تازهای ظاهر شده است. دیگریای که چندان از ما دور نیست و حتی قرابتهای بسیاری به لحاظ فرهنگی و دینی با ما دارد. درواقع در اینجا، دیگری و اندیشهای را پس میزنیم که شاید جلوهای از خود ماست. خودی که از آن شرمساریم. اگر دیگریِ دولت با دیگریِ ملت تفاوت دارد، اما نفس خلق دیگری، نفس خلق دشمنسازی همچنان پابرجاست و آنچه در اینجا مهم است، همین خصیصه سلبی است. دیالکتیک سلبی، خصیصه بنیادین ایجاد ایمنی است؛ ایمنسازی خود در برابر دیگران و اندیشه آنان. این نفی دیگری و بازتولید عملکرد دولت تا جایی که حقیقت را مخدوش نکند، با اینکه مذموم است، اما دردناک نیست. زمانی این بازتولید دردناک میشود که ما مظلومان را رها کرده و در کنار ظالمان میایستیم. از روی بغض، بغضی که ثمری جز بیاعتنایی به مردم فلسطین و دیگریسازی مردم فلسطین ندارد. انگیزه این خصومت چیزی نیست جز دشمنی دولت ایران با اسرائیل.
در اینجا حتی مرزهای ایمنیشناختی مخدوش شده است. دیگریای که ما برساختهایم، دشمن واقعی ما نیست. دشمن ما شده است، فقط به این دلیل که مورد حمایت دولت ماست. درواقع میتوان گفت در لجاجت با دولت، ما دشمن خودمان شدهایم؛ چراکه ما بیش از هرکسی حقیقت را میدانیم و وقتی علیه حقیقت اقدام میکنیم، علیه خودمان اقدام کردهایم. وقتی علیه خودمان اقدام میکنیم، دشمن واقعی خودمان هستیم. آنوقت است که هیچ دیگریای و هیچ دشمنی نزدیکتر از خودمان به ما نیست.
1. «جامعه فرسودگی، جامعه شفافیت» نوشته بیونگ چول هان، ترجمه محمد معماریان، انتشارات ترجمان