|

حقوق مداخله‌گر

تلاش برای تصویب قانون حجاب و عفاف از نمونه‌های پرشماری است که مداخله‌گری گسترده حقوقی را به‌خوبی عیان می‌کند. اگرچه گفته می‌شود قانون مهم‌ترین منبع حقوق است اما واقعیت زندگی اجتماعی پیش و بیش از هر چیز براساس عرف‌‌‌ها و سنت‌ها شکل می‌گیرد، قوام پیدا می‌کند و نظم می‌یابد.

تلاش برای تصویب قانون حجاب و عفاف از نمونه‌های پرشماری است که مداخله‌گری گسترده حقوقی را به‌خوبی عیان می‌کند. اگرچه گفته می‌شود قانون مهم‌ترین منبع حقوق است اما واقعیت زندگی اجتماعی پیش و بیش از هر چیز براساس عرف‌‌‌ها و سنت‌ها شکل می‌گیرد، قوام پیدا می‌کند و نظم می‌یابد.

در زندگی خصوصی طرز لباس‌پوَشیدن، شیوه میهمانی و عزاداری، روابط اجتماعی با دوست و خویشاوند، چگونگی تحصیل، خوب و بد دانستن انواع محصولات فرهنگی مثل کتاب، فیلم، موسیقی، تلویزیون، مطبوعات، اینترنت و بسیاری چیزهای دیگر تابع عرف‌های موجود و سلیقه‌های فردی‌ هستند.

در عرصه عمومی هم تاجر و کارخانه‌دارهایی که سال‌ها به کار مشغول‌اند، رویه‌هایی را آموخته‌اند که به آنها کمک می‌کند تا در کار خود پیش بروند و زندگی تجاری خود را سامان ببخشند.

هر عرف و سنتی محصول عمیق و تاریخی تجربه زیسته جمعی است. جامعه براساس نیازهایی که خود به تدریج کشف می‌کند، قواعد و معیارهایی را برای زندگی بهتر تولید کرده و به آن باور پیدا می‌کند. کسی عرف را وضع یا خلق نمی‌کند.

اما نظام حقوقی ایران با این عرف‌ها چه می‌کند؟ تجربه حقوق مدرن در ایران نشان می‌دهد که قوانین و مقررات حکومتی معمولا سر ستیز با عرف‌ها داشته و نسبت به آنها رفتاری حذفی و انکاری داشته‌اند. در ایران دولت به‌طور سنتی به‌خطا خود را دانای کل و توانای مطلق تلقی می‌کند و می‌خواهد سیطره خود را بر تمام شئون زندگی جمعی بگستراند. اگر عرف انتخاب واقع‌بینانه جامعه است اما قانون دستوری است که حکومت صادر می‌کند و با زور مستقیم می‌خواهد آن را به اجرا درآورد. دولت در ایران در قالب حقوق مدرن از قانون نه به عنوان ابزاری برای تولید نظم، بلکه به عنوان وسیله‌ای برای توسعه سلطه آمرانه خود استفاده کرده است.

دولت است که دوست دارد امر کند مردم چه بپوشند، جشن‌های خود را چطور برپا کنند، با که رفت‌وآمد کنند و این رفت‌وآمد چگونه باشد، چه بنوشند، چه ببینند و چه بشوند. همه محصولات فرهنگی یک صفت مجاز و غیرمجاز به دنبال خود دارند. لباس مجاز، لباس غیرمجاز؛ فیلم مجاز، فیلم غیرمجاز؛ موسیقی مجاز، موسیقی غیرمجاز؛ کتاب مجاز، کتاب غیرمجاز؛ اینترنت مجاز، اینترنت غیرمجاز. حتی دوستی‌ها هم با این صفت توصیف می‌شوند؛ دوستی مجاز و دوستی غیرمجاز. در این تعبیر وصف مجاز یعنی آنچه حکومت دوست دارد نه آنچه مردم می‌پسندند.

در بخش‌های دیگر، مثل اقتصاد، تجارت و سیاست هم همین است. عرف‌هایی که گروه‌های مختلف صنفی بر اساس تجربه حرفه‌ای دارند، در نظر اصحاب حکومت ارزشی ندارد. این دولت است که بی‌اعتنا به عرف‌ها و رویه‌های حرفه‌ای، بسیار فراتر از قوانینی مثل مالیات و کار و مقررات استاندارد و بهداشت برای همه اجزای کار بخش خصوصی تعیین تکلیف می‌کند.

این مداخله گسترده که در قالب‌های حقوقی رخ می‌دهد، 

به منزله مقابله‌ای وسیع با عرف‌ها و رویه‌هایی است که جامعه به آنها باور دارد و سود و مصلحت خود را در آنها می‌بیند. تاریخ معاصر ایران در دوره دولت مدرن به‌خوبی ثابت کرده است که جامعه در چنین مواردی سر تسلیم در برابر قانون ندارد و در برابر آن به اشکال مختلف مقاومت می‌کند. در چهار دهه با افزایش مداخله نظام حقوقی در زندگی اجتماعی این مقاومت نیز فزونی گرفته و گسترش پیدا کرده است.

نزاعی که دولت بین عرف و قانون به وجود می‌آورد، آثار متعدد پرآسیبی دارد که یکی از آنها تولید بی‌نظمی و بی‌هنجاری در جامعه است. درحالی‌که دولت می‌خواهد قواعد و مقررات خود را اعمال کند، جامعه اجرای ضوابط و معیارهای عرفی خود را دوست دارد. پیداست که برنده واقعی این نزاع جامعه است که باید معیارها را اجرا کند. کشمکشی بی‌پایان بین قدرت دولت و مردم شکل می‌گیرد. دولت عرف‌ها و رویه‌ها را نمی‌پذیرد، مردم نیز مقررات حکومتی را. توان دولت چنان کم می‌شود که حتی از مقابله با عرف‌های نامشروعی مثل قتل ناموسی یا ازدواج اجباری دختران هم ناتوان می‌ماند. جامعه به یک میدان تبدیل می‌شود که هر بازیگر در دو سو با مقرراتی بازی می‌کنند. جامعه شبیه یک تشک کشتی می‌شود که در آن یک کشتی‌گیر می‌خواهد مقررات کشتی فرنگی بر بازی حاکم باشد و کشتی‌گیر دیگر می‌خواهد این کشتی با مقررات کشتی باچوخه خراسانی انجام شود؛ هریک کار خود را می‌کنند.در چنین وضعیتی نظم بی‌معناست. قوانین بی‌اثر می‌شوند و در برگ‌های کاغذ محبوس می‌مانند اما آن‌قدر قدرت دارند که از اثربخشی عرف‌ها در تولید نظم بکاهند. عرف و قانون نه مکمل، بلکه پارازیت یکدیگر می‌شوند.

در نزاع عرف و قانون، اگرچه معمولا دولت بازنده است اما جامعه نیز برنده نخواهد بود. نظم ازهم‌گسیخته چیزی برای پیروزی نمی‌گذارد. جز برای آنها که مثل موریانه در روزنه‌های این گسیختگی لانه می‌کنند و شیره جامعه را ‌می‌مکند و آن را می‌پوسانند تا فرو بریزد.