دستهای فشردهنشده
دیدن تصویر دست در دست محمد بنسلمان و ابراهیم رئیسی برای کسانی که سیاست را از دیدگاه صداقت میبینند، بسیار تعجبآور بود. سعدی در این زمینه جملهای زیبا دارد که میگوید «هرگز، گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد وقتی دوست شود». البته ظاهرا اصل این سخن از مولا علی (ع) است که میفرماید «و ابغض بغیضک هونا، عسی ان یکون حبیبک یوما»؛
دیدن تصویر دست در دست محمد بنسلمان و ابراهیم رئیسی برای کسانی که سیاست را از دیدگاه صداقت میبینند، بسیار تعجبآور بود. سعدی در این زمینه جملهای زیبا دارد که میگوید «هرگز، گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد وقتی دوست شود». البته ظاهرا اصل این سخن از مولا علی (ع) است که میفرماید «و ابغض بغیضک هونا، عسی ان یکون حبیبک یوما»؛ ولی درباره آدمهای سادهلوح مثل حقیر آن نوع سخن را حد نهایی دشمنی تلقی میکنیم و حال میفهمیم که سخن سعدی میتواند چنین تغییر پیدا کند. هر گزندی که توانی به دشمن برسان که باشد رفتن تو به دیدارش دوستی به بار آورد. البته چنین میتوان نشان داد؛ ولی آن هنگام بسیاری از ارزشها و منافع از حیز انتفاع افتاده است. به هر حال دستکم باید فرمایش مولا علی (ع) از یادمان نرود که شکل منظوم آن به فارسی میشود، «کینهتوزی را مکن هرگز عمیق/ ای بسا دشمن شود روزی رفیق». به خاطر دارم وقتی انور سادات با تروریست همه مدت عمر یعنی مناخین بگین دست داد و پیمان کمپ دیوید را امضا کرد، ما بههمیندلیل با مصر قطع رابطه کردیم؛ ولی بهتدریج وقتی اردن و امارات و بحرین سفارت اسرائیل را در خاکشان افتتاح کردند و پایگاههای اقتصادی را در درون خاکشان ایجاد کردند، ما تشویق به رابطه با ایشان شدیم و از آن بالاتر وقتی که میدانیم قطر پایگاه رفتوآمد صهیونیستها و پایگاه نظامی آمریکاست، این شبهجزیره یکمیلیونی را واسطه کارهای خودمان کردهایم.
ما به هر حال طرفدار سیاست خارجی فعلی رئیسجمهورمان هستیم که شاید به دلیل مسئله اسرائیل و تحریم آمریکا، سیاست دوستی با هر آن که را ممکن باشد، برگزیده است؛ اما چه بهتر که سیاست برگزیدن ارتباط و هماهنگی با همه کشورها، همیشه در دستور کار قرار گیرد و از افراط و تفریط در سیاست خارجی دست برداریم و اگر میخواهیم بر اساس ارزشها عمل کنیم، ما خود استاندارد دوگانه در برخورد با کشورهای دیگر را از دستور کار خارج کنیم.
همه آنچه گفته شد، بهانهای برای حرف دیگر است. اگر میتوانیم دست محمد بنسلمان، اردوغان، شیخ محمد اماراتی، الهام علیاف و خیلیهای دیگر را که اصلا گروه خونیشان با ما نمیخواند، بفشریم، چرا نتوانیم دست آدمهای متفاوت با ما را که حداقل در ایرانیبودن و احیانا مسلمانبودن یا شیعهبودن مشترک هستیم، بفشاریم و چرا باید آنها را طرد و اخراج کنیم و حداقل به آنان بیمحلی کنیم.
چنین میشود که درست هنگامی که دست رئیسجمهور شیعی ایران در دست ولیعهد وهابی عربستان است، در صداوسیمای ملی فردی میگوید که ایران مال حزباللهیهاست. خب گیریم بقیه هموطنان مسلمان غیرحزباللهی، اهل تسنن، مسیحی، یهودی، زرتشتی و خلاصه دارای دیگر عقاید باشند، چه باید بکنند؟ آیا باید اسناد مالکیت خانههای آنها را باطل کرد یا آنان را نفی بلد کرد یا اصلا آنها را به سبب ارتداد، زندقه و حزباللهینبودن سلب نفس کرد؟
البته حرف آن خانم در صداوسیما بدون پیشینه نیست؛ وقتی مسئولبودن در دولت روحانی یا خاتمی باعث نفی صلاحیت اشتغال شود، وقتی رسما بگویند مدیران سابق را از کار باید برکنار کرد، وقتی بگویند 22 هزار مدیر مدرسه را باید تغییر داد، طبعا حرف بعدی همان حرف آن خانم میشود که در جواب باید گفت دیپلم حزباللهیبودن را چه کسی میدهد؟ مرجع تشخیص حزباللهی از غیرحزباللهی کدام مرجع است؟ کدام نهاد، سازمان، عالم، مجتهد و مرجع تقلید شما را از دسته حزباللهیها تشخیص داده است؟ آنها که مجموعه تولید کشور را عهدهدار هستند، آنها که شبکه برق و گاز و آب کشور را برپا داشتهاند، پزشکان، خلبانان، مهندسان، نیروی انتظامی، سپاهیان، کاسبها، هنرمندان، شاعران، نویسندگان مترجمان، وکلا، قضات و ورزشکاران را چگونه میخواهید دیپلم حزباللهی بدهید؟ امتحان شما برای حزباللهیبودن چیست؟ اگر قرار باشد امتحان حزباللهیبودن بگیرید، سؤالات شما کدام است؟ بهعلاوه عالم به علوم و احکام اسلامی و گذراندن امتحان حزباللهیبودن شما هرگز با آنچه در قلب و ایمان میگذرد، رابطهای ندارد؛ والا مستشرقین و اسلامشناسان مارکسیست و اومانیست و یهودی و مسیحی و بیدین غربی و شرقی بهخوبی از عهده امتحان حزباللهی بودن شما برمیآیند.
آن رفتار مدیریت دولتی و طرد مدیران سابق و حملات متعدد به آنها پایهگذار همین تفکر اعلامشده در رسانه ملی است. رسانه ملی به جای ایجاد وحدت، همصدا با دولت و حتی افراطیتر بهاصطلاح درصدد خالصسازی است. پیشگامان خالصسازی در انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین و انقلاب خمرهای سرخ بسیار قاطعتر و مصممتر به خالصسازی پرداختند؛ ولی همه آنها نابود شدند و ملتهای آنان برقرار ماندند و این در حالی است که در انقلاب اسلامی با وجود برخی حرکات نادرست همواره با عطوفت و ملایمت عمل میشده است و مریدان ائمه اطهار(ع) بهجز این نمیتوانستند ادامه کار دهند یا آن شیوههای خشن انقلابیون ذکرشده را که امروز در لباس صهیونیسم نسلکش و کودککش ظهور کرده، به کار ببرند.
اگر دولت رئیسی میتواند دستان محمد بنسلمان را بفشارد، چرا نتواند دستان بهزاد نبوی، سیدمحمد و سیدمحمدرضا خاتمی، ظریف، سلامتی، پزشکیان، مرعشی، محسن هاشمی و دیگر متفاوتان و حتی دگراندیشان را که دل در گرو آینده ایران دارند، بفشارد. آیا رئیسجمهوری که به ملاقات آدمهای متفاوتی که برخی از آنان دشمنیشان با ایران یا با نظام جمهوری اسلامی روشن است، میرود، آیا نمیتواند به هیئتمدیره مجمع وزرای ادوار پس از گذشت یکسالو نیم از ارسال تقاضای ملاقات وقت ملاقات بدهد؟ آنچه رهبر انقلاب بارها درباره توجه به دوقطبینشدن جامعه گفتهاند، عملا بیپاسخ مانده است و گروهی همواره درصدد ایجاد انشقاق در جامعه هستند. رئیس دولت باید مظهر وحدت باشد و از همه نیروها در راستای اداره بهینه کشور استفاده و همه نظرات را بشنود و به بهترین آنها عمل کند و همواره این آیه شریفه قرآن را در نظر داشته باشد که فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ چراکه اگر قولها شنیده نشود و به آن توجه نشود، قول احسن را هرگز نمیتوان انتخاب و از آن تبعیت کرد؛ مگر آنکه انسان، مثل بسیاری دیگر از آیات شریفه قرآن به این نیز بیاعتنا باقی بماند.