|

سر کردن با امر غریب

در شرایطی که جامعه دستخوش تجربیات متفاوتی است، سخن‌ گفتن از مفاهیم انتزاعی که راهنمای برون‌رفت از وضعیت کنونی نباشد، شاید بی‌ربط و نابجا به نظر برسد.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

در شرایطی که جامعه دستخوش تجربیات متفاوتی است، سخن‌ گفتن از مفاهیم انتزاعی که راهنمای برون‌رفت از وضعیت کنونی نباشد، شاید بی‌ربط و نابجا به نظر برسد. در‌عین‌حال، این پرسش مطرح می‌شود که این ادعا که افراد جامعه درصددند از وضعیت موجود خلاص شوند تا چه میزان صحت و عمومیت دارد. شاید در این میان، خواستِ خلاصی از تنگناهای اقتصادی، عینی و واقعی‌تر از دیگر مسائلی باشد که جامعه با آن دست‌به‌گریبان است؛ مسائلی مانند فساد، نوع رفتار دولت با مردم و مردم با مردم و دولت با دولتیان که این روزها مبتلابه جامعه ما است. تنگناهای اقتصادی عامل فساد، خشونت و احساس ناامنی است و شاید بتوان گفت آنچه بیش از هر چیز جامعه را مضطرب می‌سازد، نه تهیدستی و خشونت و فساد بلکه موقعیت‌های ناایمن است. در موقعیت ناایمن است که جامعه دچار اضطراب و نگرانی می‌شود. در این شرایط مردم منتظر هر امر غریبی هستند. «امر غریب» پدیدۀ ناآشنایی است که در حدفاصل بین سوژه و ابژه رخنه می‌کند. با مثالی ساده‌تر می‌شود امر غریب را این‌گونه فهمید که دیدن جنازه‌ای در تاریکی شب ترسناک است، اما دیدن جنازه‌ای بی‌سر در همان موقعیت احساسی فراتر از ترس به وجود می‌آورد که آن را می‌توان به‌عنوان امر غریب درک کرد. امر غریب با نگرانی و ناامنی همراه است و هر موقعیت ناامن زمینه‌ساز امر غریب است. امر غریب در برابر زندگی روزمره قرار دارد. به گفتۀ ارنست ینتش، روان‌پزشک و روان‌شناس آلمانی، «کسی را در جهان پیدا نمی‌کنید که در شرایط عادی صبح‌ها از طلوع خورشید غافلگیر شود، به این دلیل که این منظرۀ هرروزه از دوران کودکی به‌عنوان رسمی عادی که نیازی به تفسیر ندارد تا حد زیادی در بطن فرایندهای ذهنیِ فرد بی‌تجربه و زودباور جا خوش کرده است. احساس خاص تردید و سردرگمی اغلب تنها زمانی ظاهر می‌شود که کسی عامدانه چنین مسئله‌ای را از طرز تلقی متعارفش خارج کند». پس امر غریب، قدیمی و شناخته‌شده و آشنا نیست و با امر جدید، بیگانه است. برگردیم به جامعۀ کنونی ما و با مثالی ساده پیش برویم. اگر چرخ ماشین شما در خیابان پنچر شود، به‌ندرت کسی کمک‌تان می‌کند. بخشی از این عدم همکاری به گرفتاری‌های روزمره بازمی‌گردد اما همین دل‌مشغولی‌های روزمره است که بهانه و دستاویزی می‌شود که آدم‌ها به شما کمک نکنند؛ چراکه دائم شنیده‌اند دیگران با همین کمک‌های به‌ظاهر ساده دچار مصائبی شده‌اند که هرگز باورش را نمی‌کرده‌اند. از این‌رو آدم‌ها برای پرهیز از مواجهه با امر غریب تلاش می‌کنند از کنار یکدیگر به‌سرعت بگذرند. این عدم همیاریِ به‌ظاهر ساده نشان می‌دهد که مردم در زندگی روزمره منتظر وقوع امر غریب‌اند. فراموش نکنیم در سیاست هم آنان برای جلوگیری از وقوع امر غریب، تن به مشارکت در انتخابات داده‌اند. ریاست‌جمهوری حسن روحانی بیش از هر چیز مدیون وقوع نامنتظرۀ امر غریب بود. ناطق‌‌نوری ناخواسته در دوم خرداد 76 نمایندۀ امر غریبی شده بود که گویا با جامعه نسبتی نداشت. بعد از دوم خرداد 1376 و انتخاب سیدمحمد خاتمی و بعد از آن حسن روحانی به دلیل وقوع جنگ اجتناب‌ناپذیر که مردم را تهدید می‌کرد، امر غریب اثردهی خود را از دست داد و به امری روزمره تبدیل شد. اینک جامعه از رهگذر بی‌شمار بلایای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دچار اضطراب وقوع امر غریب در همۀ شئونات زندگی روزمره شده است. به معنای دقیق‌تر جامعه آلودۀ امر غریب است. به گفتۀ ارنست ینتش، «ما در زندگی‌مان علاقه نداریم که خود را در معرض ضربات عاطفی شدید قرار دهیم، اما در تئاتر یا حین مطالعه مشتاقانه به آنها تن می‌دهیم: از این راه هیجانات قدرتمندی را تجربه می‌کنیم که در ما احساس شدیدی را نسبت به زندگی ایجاد می‌کنند، بی‌آنکه مجبور باشیم پیامدهای علل این حالات ناخوشایند را اگر برای مثال بنا بود به شکلی متناظر خودشان اتفاق بیفتند بپذیریم». در سیاست نیز گاه ما دست به انتخاب امر غریب می‌زنیم که شاید رأی به دولت‌های نهم و دهم از این منظر قابل بررسی باشد. آنچه بیش از وعده‌های سیاسی و اقتصادی احمدی‌نژاد برای مردم جذاب بود، خودش بود که به‌عنوان امر غریب آنان را دچار هیجان بدون هزینه می‌کرد، یا به معنای دقیق‌تر، انتخاب او امر غریبی بود برای انتقام‌گرفتن از کسانی که شرایط را برایشان ناامن ساخته بودند. شاید کمتر جامعه‌ای همچون ایران چنین دستخوش امر غریب باشد. جامعه‌ای که در حال سر‌کردن با امر غریب است، بدیهی است به رمان، سینما و هر مقولۀ ادبی و هنری و فلسفی تمایل نداشته باشد. این اضطراب دائمی از وقوع امر غریب، جامعه را از پا درخواهد آورد. برای ارتقای معنوی و روحی، بیش از هر چیز به آرامش نیاز است. زیستن در وضعیت وقوع نامنتظرۀ امر غریب، نوعی بازگشت به جامعۀ بدوی است، آدمی که هر لحظه در زندگی خصوصی و اجتماعی‌اش منتظر فاجعه است. کافکا بیش از هر نویسندۀ دیگری توانسته این وضعیت را در «مسخ» نشان بدهد: «یک روز صبح، همین که گره‌گوار سامسا از خواب آشفته‌ای پرید، در رختخواب خود به حشره‌ای تمام‌عیار و عجیب مبدل شده بود... گره‌گوار فکر کرد: چه بر سرم آمده؟ مع‌هذا در عالم خواب نبود. اتاقش، درست یک اتاق مردانه بود. گرچه کمی کوچک، ولی کاملا متین و بین چهار دیوار معمولی‌اش استوار بود». 

 جامعه‌ای که همواره در انتظار وقوع امر غریب باشد، در موقعیت مسخ‌شدگی به سر می‌برد. اگر بخواهیم به پرسش آغازین یادداشت مبنی بر اینکه چقدر آدم‌های جامعۀ کنونی درصددند از این وضعیت خلاص شوند، پاسخ بدهیم، نمی‌توانیم قاطعانه بگوییم آنان برای خلاصی از این وضعیت توانمند هستند؛ چراکه وضعیت دائمی امر غریب و سر بردن در اضطرابِ مدام، سیستم‌های دفاعی جامعه را از کار انداخته است و سوژه‌های بی‌تاب از این اضطراب ناگزیر برای خلاصی از این وضعیت به هر گزینه‌ای تن خواهند داد.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «امر غریب» زیگموند فروید، ترجمۀ مهرداد پارسا، انتشارات شوند، استفاده شده است.