|

سخنان پزشکیان دردسرآفرین است؟

یکی از مشکلات جدی رؤسای جمهوری ایران این است که درک درستی از مفهوم «جایگاه سخن» ندارند. آنان گاه سخنانی در مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها، در دیدار با مردم و مقامات به کار می‌برند که موجب سوءقرائت در اذهان می‌شود. این ناشی از اعتمادبه‌نفس بیش از اندازه است که به سهل‌انگاری می‌انجامد. نمونه بارز این سخنان را می‌توان در حرف‌های محمود احمدی‌نژاد پیدا کرد.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

یکی از مشکلات جدی رؤسای جمهوری ایران این است که درک درستی از مفهوم «جایگاه سخن» ندارند. آنان گاه سخنانی در مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها، در دیدار با مردم و مقامات به کار می‌برند که موجب سوءقرائت در اذهان می‌شود. این ناشی از اعتمادبه‌نفس بیش از اندازه است که به سهل‌انگاری می‌انجامد. نمونه بارز این سخنان را می‌توان در حرف‌های محمود احمدی‌نژاد پیدا کرد. او با همان زبانی که در گفت‌وگو با مردم و حامیان خود به کار می‌برد، در سازمان ملل نیز سخنرانی می‌کرد و در گفت‌وگوهای رسمی صداوسیما هم به همین شیوه حرف می‌زد. احمدی‌نژاد همه مرزهای رسمی زبان را می‌شکست و این امر ابتدا برای مردم کوچه‌‌بازار خوشایند و جذاب بود، چراکه به شیوه غیرمستقیم کردار و رفتار حامیان خود را که اغلب از مردم کوچه‌بازار بودند، توجیه می‌کرد. به معنای دیگر می‌توان گفت جامعه همواره تحت‌ تأثیر کردار دولتمردان خود قرار دارد، حتی بعد از چندی مدیران رده‌بالا و میانی دولت احمدی‌نژاد مانند او سخن می‌گفتند و عمل می‌کردند و احمدی‌نژاد غافل از آن بود که «جایگاه سخن» شخص اول مقام اجرائی کشور جایگاه مهمی است و هرچه او به زبان می‌آورد، هم در اجرا و هم در ایجاد نوعی فرهنگ‌سازی مؤثر است. اگر دوره هشت‌ساله احمدی‌نژاد از منظر «جایگاه سخن» کاوش شود، این نتیجه حاصل خواهد شد که سخنان او در گذر زمان کارکرد و اثرگذاری‌اش را از دست داده بود و او برای جبران این نقیصه تلاش کرد با همان لحن و زبان کوچه‌بازاری دست به افشاگری بزند تا سویه‌ای تهییج‌کننده به سخنانش بدهد و اثر از‌دست‌رفته گفتارش را بازیابد، اما این مهم هرگز اتفاق نیفتاد. «جایگاه سخن» نزد حسن روحانی خاص‌گرایانه بود؛ او به‌ندرت مردم را خطاب قرار می‌داد. روی سخنش بیش از هر چیز نهادهای رسمی و افرادی با هویت‌های مجهول و مبهم بودند و این خطاب بیش از اینکه گره‌گشا باشد، معمایی به نظر می‌رسید که مردم باید آن را حل می‌کردند. حسن روحانی به‌خوبی از «جایگاه سخن» خود آگاه بود و تلاش می‌کرد بیش از آنکه سخنانش مردم را برانگیزد، مخالفان و کسانی را که چوب لای چرخ دولتش می‌گذاشتند بنوازد؛ برای همین بسیار از صنعت تلمیح و کنایه استفاده می‌کرد و به‌ندرت سخنانی رک و صریح بر زبان می‌آورد. شاید این ویژگی مباحثه از درس‌های طلبگی او نشئت گرفته باشد. حسن روحانی می‌دانست از هر سخن می‌توان معنایی غیر از آن چیزی که بر زبان آمده، افاده کرد. او نه صدای مردم بود و نه زبان آنان. زبانش رسمی و امنیتی بود و به‌همین‌دلیل نزد مردم مرموزتر از آنچه بود، نشان می‌داد. محمود احمدی‌نژاد و حسن روحانی باور نداشتند در سیاست باید مسائل را صادقانه با مردم در میان گذاشت. تعریف آنان از صداقت و صراحت در بیان با رؤسای جمهور دیگر تفاوت داشت. البته تفاوت مهمی بین احمدی‌نژاد و حسن روحانی وجود داشت. رئیس دولت دهم از گفتن خلاف واقع هیچ ابایی نداشت و اغراق نیست اگر بگوییم او ناقل دو بیماری بزرگ به جامعه ایران بود: اینکه هرکسی هر کاری را اراده کند، می‌تواند انجام دهد و خلاف واقع حرف‌زدن گاه ارزش است. سید‌محمد خاتمی راه ساده‌ای در پیش گرفته بود. او درصدد بود از جایگاه دانشگاهی خود سخن بگوید، چراکه در آن جایگاه واژه‌ها را راحت‌تر می‌جست و به کار می‌بست. او می‌دانست سخنی که از زبان رئیس‌جمهور خارج می‌شود، بار ارزشی بیش از یک فرد دارد و همین شناخت از موضوع او را وامی‌داشت به زبان عالمانه و فاضلانه پناه ببرد و طرفه اینکه این انتخاب با تفکرش سازگار بود و با هم چفت‌وبست می‌شد. اگرچه گاه مردم از عمق حرف‌های سید‌محمد خاتمی سر درنمی‌آوردند اما باورشان این بود که آنان را در سیاست جدی گرفته‌اند. البته چفت‌وبست‌ نشدن گفتار سید‌محمد خاتمی با کردارش مردم را ناامید و دلسرد کرد و از او چهره‌ای منفعل در بحران‌های سیاسی ساخت. یکی از مشهورترین سخنان حضرت علی(ع) این است که «تا سخن نگفته باشی، کلام در بند تو است و به زمان سخن‌‌گفتن تو در بند کلامی». خاتمی تلاش کرد بیشتر مواقع سخن در بند او باشد. مسعود پزشکیان حد وسط حسن روحانی و سید‌محمد خاتمی است. گاه بارقه‌هایی در سخنانش دیده می‌شود که سمت‌وسوی مردم‌گرایانه دارد و البته آلوده به جهل و خلاف واقع نیست. لحن و طنین صدایش نشان می‌دهد با مردم کوچه‌بازار آشنا است و می‌تواند زبان آنان باشد. مسعود پزشکیان به زبان ترکی تسلط دارد و در خانه این زبان زیسته و به چم‌وخم آن آگاه است. 

این امتیاز بزرگ، یعنی تسلط به ترکی، گاه در برگرداندن آن به فارسی برایش دردسرآفرین می‌شود. بگذارید با مثالی صورت‌مسئله را روشن کنیم. جلال آل‌احمد سخنوری توانا بود و کلامی نافذ داشت. او با همان کلام می‌نوشت و نوشته‌هایش همان ریتم و تپش را داشت. از این‌ رو است که یکی از انتقادات به نثر جلال آل‌احمد در کنار ویژگی‌های ماندگاری‌اش این است که برخی باور دارند داستان‌هایش شتاب‌زده‌اند. آل‌احمد خود در «سنگی بر گوری» بر عجول‌بودنش صحه می‌گذارد. او همان‌گونه که فکر می‌کند، سخن می‌گوید و می‌نویسد. اما غلامحسین ساعدی اهل اردبیل است و زبان مادری‌اش ترکی است. او پی برده بود نمی‌تواند به ترکی فکر کند و به فارسی بنویسد. از سوی دیگر او جایگاه سخن و خود را می‌شناخت و کمتر سخن می‌گفت و اندیشیده‌شده کلمات را بر زبان می‌آورد. او مانند جلال آل‌احمد زبانی برّا نداشت و بیش از هر چیز حیاتش وابسته به متن بود. او در مواجهه با دو زبان استادانه عمل کرد. بی‌پیرایگی زبان ترکی را با قدرت استعاری زبان فارسی در هم آمیخت و فضاهایی منحصربه‌فرد خلق کرد. بی‌تردید غلامحسین ساعدی در داستان‌نویسی فارسی جایگاهی بلندمرتبه‌تر از جلال آل‌احمد دارد. با علم بر این قیاس، مسعود پزشکیان راه دشواری در پیش دارد. او ناگزیر است به دلیل جایگاه خود سخنرانی و مصاحبه کند و در جمع‌های مختلفی حرف بزند و برای اینکه از سخنان صادقانه و صریحش سوء‌قرائت نشود، ناچار است پیش از هر مراسمی درباره آنچه می‌خواهد بر زبان بیاورد، بیندیشد و در صورت امکان آن را به متن بازگرداند. به‌ویژه اینکه سخنان او در آغاز راه قابلیت تفسیر و تأویل بسیار دارد و مخالفانش درصدد سوء‌قرائت از آن هستند؛ به‌همین‌دلیل او باید از سخنانی که موجب این سوء‌قرائت می‌شود که در نهایت جایگاه او را تضعیف می‌کند، پرهیز کند. سوء‌قرائت‌هایی که در گذر زمان دردسرساز خواهد شد.