بازخوانی 3 دوره متفاوت از زندگی سید احمد علمالهدی
چهره هفته | مردِ کمیته، دانشگاه و منبر
سید احمد علمالهدی در هفتههای گذشته یکی از مهمترین چهرههای اخبار ایران بوده است. البته که او هر هفته با خطبههایش در نماز جمعه مشهد سرتیتر اخبار میشود، اما این هفتهها برای او روزهای متفاوتی بوده است. علمالهدی نه تنها به دلیل مباحث مربوط به موقوفه گوهرشاد در مشهد بلکه به دلیل مصاحبهای که با یکی از روزنامهها انجام داد، این روزها بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
هر چند که هر هفته میتوان علمالهدی را جستوجو کرد اما نکته مهم آن است که کمتر روزهای زندگی او از در آوردگاه تاریخ مورد توجه قرار گرفته است. مردی که در سالهای پس از انقلاب اسلامی حضوری فعال در عرصه سیاسی نداشته است. او 23 سال در دانشگاه امام صادق (ع) به عنوان معاون آموزشی در امر تربیت دانشجویانی تلاش کرده که امروز بخش مهمی از آنها را میتوان در عرصه مدیریتی کشور رصد کرد.
ورود مستقیم علمالهدی به سیاست در ایران به میانه دهه 80 و منصوب شدن به عنوان امام جمهه مشهد باز میگردد. البته که او سابقهای هم در جامعه روحانیت مبارز دارد اما کمتر به سه نقش او در سالهای پس از انقلاب اسلامی تا رسیدن به امامت جمعه مشهد و در پی آن نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی و نماینده مجلس خبرگان پرداخته شده است. سه نقشی که بازخوانی سریع آن گرههایی از چهرهای باز میکند که این روزها هر کلامش میتواند یکی از تیترهای اخبار در ایران باشد.
کمیته انقلاب اسلامی
زمانی که در مرداد سال 1358 محمدرضا مهدوی کنی به عنوان مسئول کمیته انقلاب اسلامی، قصد سامان دادن به این نهادِ همتراز با انقلاب داشت، زمانهای تازهای برای این نهاد آغاز شد. اولین گام در جهت ساماندهی انسانی کمیتهها از مرداد ۵۸ و از کمیته کلانتریها شروع شد. اقداماتی که تا سال 60 هم به طول انجامید و نسل تازهای از یک نهاد انقلابی را در ایران بنا نهاد.
اما در پایان سال 60، اوضاع برای کمیتهها متفاوت شده بود. آیتالله مهدوی کنی در کتاب خاطرات خود درباره آن روزها میگوید: «بعد از این جریانات، کمیته کم کم تضعیف شد. چون خیلی از بچهها رفتند و آن خصوصیتی را که کمیته داشت به تدریج از دست داد. خیلی از روحانیون به طور کلی از آن جدا شدند. در همین تهران هم چند نفری ماندند. عدهای هم استعفا دادند...»
و این اولین باری است که میتوان به طور رسمی سراغ احمد علمالهدی را در پس حوادث منجر به انقلاب اسلامی گرفت: «من جمله همین آقای علم الهدی که الان در دانشگاه امام صادق علیه السلام، با ما همکاری می کنند. ایشان در منطقه ۱۰ در خیابان خاوران بودند و با آقای عمید زنجانی همکاری داشتند.» (خاطرات آیتالله مهدوی کنی؛ ص 275)
محمدحسن روزیطلب در کتاب «صخره سخت» علم الهدی را در یک جا «مسئول کمیته مسجد لرزاده» خطاب میکند و به نقل از او مینویسد: «پس از تصفیه نیروهای ناسالم فقط بچههای ناب و افرادی ماندند که از هستیشان گذشته و از اول به قصد خدمت و انجام وظیفه شرعی و خدمت به انقلاب آمده بودند.»
«صخره سخت» در جایی دیگر از صفحات خود، امام جمعه مشهد را «از فرماندهان ارشد کمیته منطقه 10 تهران» مینامد و از میان خاطرات او میگوید: «قدرت اطلاعاتی کمیته دلیل عدم نفوذ گروهکها بود. عجیب این بود که گروهکها که در همه نهادها نفوذ داشتند و مثلا در دادستانی آقای قدوسی را شهید کردند، در حزب جمهوری اسلامی فاجعه هفتم تیر را به وجود آوردند و... در کمیته هیچگونه عملیاتی از طریق عامل نفوذی نتوانستند انجام دهند. دو سه تا حرکت هنوز صورت نگرفته بود که عامل نفوذی افشا شد. کمیته با اینکه به هم ریخته بود و تشکیلاتی نداشت، نسبت به نهادهای دیگر عامل نفوذی خیلی کمتری داشت. با تشکیلات، بیشتر میشود مملکت را منحرف کرد تا بدون تشکیلات. هر جا تشکیلاتش محکمتر بود، مثل حزب جمهوری اسلامی، عامل نفوذیاش هم بیشتر بود. در قضیه هفتم تیر به فاصله ٤٨ ساعت چهل خانه تیمی منافقین را که همه شناسایی شده بودند، گرفتیم. این قدر اطلاعات کمیته قوی بود. در مدتی که در کمیته بودیم، چیزی حدود سه هزار پرونده برای منافقین تشکیل دادیم و به اوین ارسال شد.»
علمالهدی در خاطرات خود که در کتاب «صخره سخت» آمده درباه اختلاف دولت موقت با کمیته نیز بحث میکند و عامل اصلی مشکلات را «محوریت روحانیت بر کمیتهها» میداند: «رابطه دولت موقت از همان ابتدا با کمیته خوب نبود چون اسلحه دست کمیته بود و کمیتهها هم تاج روحانیت و امام بودند. نظریات و عقاید دولت موقت هم با امام نمیساخت. هر کاری میخواستند بکنند، کمیته نمیگذاشت و در هر قضیهای میخواستند وارد عرصه شوند و افرادی را بیاورند کمیته جلویشان را میگرفت. به خاطر همین خیلی ناراحت بودند. این مخالفتها بارها از سوی مهندس بازرگان به امام خمینی (ره) منتقل و درخواست انحلال کمیتهها ارائه شد اما هر بار پاسخ امام خمینی به این درخواست منفی بود.»
علمالهدی درباره مخالفتهای امام خمینی (ره) با درخواستهای مهندس مهدی بازرگان میگوید: «اینها خدمت امام رفته و فشار آورده بودند که ایشان کمیتهها را تعطیل کنند. هر وقت دولت موقت حرف میزد امام میگفت کمیتهها باید بمانند. اینها خیلی ناامید شدند و تصمیم گرفتند به قم و خدمت مرحوم آیتالله گلپایگانی بروند. در بین مراجع کسی که با امام بیشتر رابطه داشت آیتالله گلپایگانی بود. بازرگان و دولتش خدمت آقای گلپایگانی رفته و از فجایع کمیته گفته بودند که اینها میکشند، میزنند، میبندند، به فساد میکشند و مانع راه دولتاند. ما رفتیم خدمت امام و هر چه عرض کردیم ایشان قبول نکردند. حالا آمدهایم از شما خواهش کنیم از امام بخواهید این تشکیلات فاسد را منحل کنند. همه حرفهایشان را که زده بودند آیتالله گلپایگانی خندیده و در گوش آقای بازرگان گفته بودند: آقای بازرگان ما از خود شما میترسیم؛ کمیتهها باید باشند.» (صخره سخت؛ بررسی پروندههای امنیتی در جمهوری اسلامی، ص 54-58)
دانشگاه امام صادق
شاید یکی از نکات عجیب درباره دانشگاه امام صادق(ع) این باشد که بیش از دو دهه سید احمد علمالهدی، امام جمعه کنونی مشهد، در این دانشگاه معاون آموزشی بوده است. او درباره چگونگی راه افتادن فرایندهای آموزشی در دانشگاه امام صادق(ع) میگوید: «یکی دو نفر از افراد که عضو هیئت مؤسس و هیئت امناء بودند، مسئولیت راهاندازی دانشگاه را بر عهده گرفتند. یکی دو سال نیز این محل برای راهاندازی در اختیار آنها بود، اما متأسفانه موفق به راهاندازی آن نشدند، چون تمام کار این دو نفر این بود که در این یکی دو سال مقداری سیبزمینی و تعدادی درخت گیلاس در آنجا کاشتند. تحولی نیز که ایجاد کردند این بود که موفق شدند در دانشگاه را عوض کنند و دری آهنی در آنجا نصب کنند. خلاصه آن که آنها نتوانستند دانشگاه را راهاندازی کنند. سه سال از انقلاب میگذشت و هنوز دانشگاه راهاندازی نشده بود؛ حال آن که اندیشه آن به قبل از پیروزی انقلاب بر میگشت. پس از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری و انتخاب مقام معظم رهبری، نخستوزیری آیتالله مهدوی کنی نیز خاتمه یافت. فراغتی برای ایشان پیش آمد، هیئت امناء و هیئت مؤسس پیشنهاد کردند که این کار را ایشان دنبال کنند... پس از آن، ابتدا جلساتی با عنوان هیئت علمی در دفتر ایشان تشکیل شد و در این جلسات برنامهریزیها و تصمیمگیریهایی برای شکلگیری دانشگاه صورت گرفت. بنده نیز با فراغتی که از کمیته پیدا کرده بودم، در راهاندازی دانشگاه شرکت کردم.»
علمالهدی در ادامه درباره آغاز کار اجرایی و آموزشی دانشگاه میگوید: «روز پنجم شهریور ۱۳۶۱ من به اتفاق آیتالله باقری کنی و آقای سیدحسین مصطفوی، وارد فضای دانشگاه شدیم. روزی که به دانشگاه آمدیم، تنها یک نگهبان از همان زمان قبل از پیروزی انقلاب، یک جمعدار و یک تلفنچی به همراه هفت باغبان در آنجا حضور داشتند. در همان روزها دفتر تحکیم وحدت هم اردویی دانشجویی را در آنجا ترتیب داده بود و یک هفتهای هم آنها آنجا بودند. با کمک دوستان خود که از نیروهای کارآمد کمیته و انقلابی بودند، روز شانزدهم مهر یعنی دقیقا ۴۱ روز پس از ورودمان به دانشگاه، اولین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی را برای این دانشگاه در دانشگاه علم و صنعت برگزار کردیم. در این کنکور ۵ هزار نفر شرکت کردند. از این تعداد حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ نفر گزینش شدند و حدود ۳۰۰ نفر از این تعداد برای سه رشته انتخاب شدند.» (استادانی که مغزشان داغ میکرد! گفتگو با آیتالله سید احمد علمالهدی، نشریه پنجره، شماره 35، ص 72)
علمالهدی 23 سال در این دانشگاه حضور فعال داشت و پس از منصوب شدن به امامت جمعه مشهد، به عنوان مشاور عالی ریاست دانشگاه در کنار این نهاد قرار گرفت. او در تاریخ ۲۷ خرداد ۹۴ با حکم رهبری به عنوان عضو هیات امنای دانشگاه امام صادق منصوب شد.
سخنرانی در روضه رهبری
در سالهای حضور در دانشگاه امام صادق، هر چند که وجهه علمی علمالهدی به شئونات سیاسی او میچربید، اما بعد از دوم خرداد 76 ماجرا فرقی اساسی کرد. او که حس میکرد دوباره وظیفهای خطیر مانند دوران کمیته بر دوش دارد، به عنوان یکی از منتقدان جدی جریان دوم خرداد ۷۶ و دولت سید محمد خاتمی وارد صحنه شد و آنگونه که در «شرح زندگی»اش در وبسایت رسمی او آمده: «از جمله کسانی بود که در سالهای پایانی دولت اصلاحات به حمایت از جریان موسوم به آبادگران پرداخت و از گفتمان دولت عدالت و خدمت آقای محمود احمدی نژاد نیز حمایت نمود.» در این سال ها پایگاه فعالیتهای علمالهدی مسجد المهدی واقع در خیابان ستارخان بود.
در کنار این فعالیتها او به عنوان یک سخنران مذهبی نیز نقش ایفا میکرد. اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود از روز یکشنبه 5 اردیبهشت 1378 که مصادف با روز 8 محرم و شب تاسوعای آن سال است، مینویسد: «آقای ]سید احمد] علمالهدی سخنرانی داشت آقایان [سید محمد[ خاتمی [رییس جمهور] و علی اکبر ناطق نوری، ]رییس مجلس] و ... هم بودند.» (حضور و انصراف؛ کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ۱۳۷۸)