ساعدی علیه فاشیسم
واهمههای بینامونشانِ ساعدی، یکی هم همین ابتذالِ فراگیری است که تا گورستان پرلاشز پاریس رسیده است. غلامحسین ساعدی از کابوسها و اوهامی مینوشت که زندگی او را تسخیر کرده بودند. اما به روایتِ خودش نتوانست حتی یکهزارم کابوسهایش را بنویسد.
یکی از این کابوسها میتواند ظهور گفتمان فاشیستی جدیدی باشد که مدتهاست در حال تخریبِ جریان روشنفکری و چهرههای آزادیخواهی است که تفکر و حتی مردگانِ آنان، سد راهی برای تسخیر قدرت توسط جریانهای فاشیستی اند. این جریان در سالهای اخیر خاصه هفتههای گذشته، دستبهکار هتاکی و حمله به نمادهای جریان روشنفکری شدهاند که جمعی از روشنفکران ایرانی را به نوشتن و انتشار بیانیهای 1 در محکومیت گفتمان جدید فاشیستی واداشتند. در این بیانیه به تشدید روندی نگرانکننده در شبکههای اجتماعی اشاره شده است که به نظر میرسد طی چند سال اخیر نطفههای آن از طریق برخی رسانههای خارج از کشور و بهاتکای حضور سازمانیافته در شبکههای اجتماعی شکل گرفته است؛ «گروههایی که عمدتا خود را به جریانی سیاسی در اپوزیسیون منسوب میکنند، در سطح گستردهای با حملات لفظی، بهرهبرداری بیشرمانه از الفاظ رکیک و فحاشیهای چالهمیدانی در قبال منتقدان و مخالفان سیاسی خود، بیوقفه و بیپروا درصدد ترویج یک گفتمان فاشیستی جدید هستند.
آنان با استفاده از الفاظ رکیک و انواع شیوههای ترور شخصیت، هتاکانه آزادیخواهان و مبارزان و روشنفکران و زندانیان سیاسی دیروز و امروز را مورد حمله قرار میدهند.» در این بیانیه همچنین، در دفاع از روشنفکران و جریان روشنفکری ایران آمده است: «روشنفکری ایران پیشینۀ بیش از یک قرن مبارزات پیگیر و آزادیخواهانه دارد. آنان پیشگامان تمامی مبارزات دموکراتیک یک قرن اخیر بودهاند و خواهند بود و روشن است که تسلیم این امواج جدید فشار سازمانیافته در شبکههای اجتماعی و برخی رسانهها نخواهند شد.
روشنفکری مترقی و آزادیخواه ایران از تجربیات گذشته درس آموخته است و در برابر این موج جدید گفتمان فاشیستی دستبسته نخواهد نشست.»
زمانی که اومبرتو اکو از مفهومِ «فاشیسم ابدی» 2 سخن گفت، منظورش فاشیسمی بود که میتواند هربار و در هز زمانهای به شکلی تازه و در قامتی نو ظهور کند و اَشکال دیگری از استبداد و تعصب را بازتاب دهد. یکی از خصلتهای این نوع فاشیسم، سنتگرایی یا فراتر از آن، سنتپرستی است که در واکنشهای اخیر سلطنتطلبان در برابر هر کسی که جرأت اندیشیدن و طرح پرسش درباره مقدسات جریان سلطنتطلب را داشته، بهصراحت پیداست. بهتعبیر اکو، خردگریزی یکی دیگر از خصائل فاشیستهاست که بر «کیش عمل بهخاطر عمل» استوار است.
به این معنا که عمل بهخودیخود قابل تقدیر است، پس پیش از هر نوع تأمل باید دست به عمل زد. این جریان، اندیشیدن را نوعی اختگی به شمار میآورند و از اینرو، در نظر آنان فرهنگ تا جایی که با نگرش انتقادی یکی باشد، مشکوک است. بیراه نیست که گوبلز گفته بود «وقتی میشنوم از فرهنگ حرف میزنند، تپانچهام را برمیدارم.» سوءظن به نویسندگان و روشنفکران و بهطور کلی، به هر نوع حیات فکری، از نشانههای فاشیسم است. در عین حال، این جریان از تفاوت و هر نوع تکثر هراس دارد.
در بیانیه جمعی به «فاشیسم زبانی» نیز اشاره شده است؛ که میتواند «پیشدرآمد یک دستگاه جهنمی سرکوب» باشد. اکو نیز از نوعی «نو-زبان» سخن میگوید که جورج اورول نخستین بار آن را در رمان «1984» مطرح کرد. متنها و مکتوباتِ تولیدی این جریان -که میتواند به ادبیات آنان در فضای مجازی نیز تعمیم یابد، سخیف و ضعیف است تا راه را بر هرگونه استدلال و انتقاد ببندد.
مهمتر از همه اینها شاید منشأ پدیداری نوع تازه فاشیسم در جامعه باشد؛ اکو معتقد است این پدیده از سرخوردگی فردی یا اجتماعی ریشه میگیرد و چهبسا مخاطب تازه آن، طبقات برآشفته از بحرانهای اقتصادی یا تحقیر سیاسی باشد. بیانیه جمعی علیه گفتمان جدید فاشیستی اما، نوید میدهد که «روشنفکری مترقی و آزادیخواه ایران در برابر این موج جدید گفتمان فاشیستی دستبسته نخواهد نشست.»
ساعدی معتقد بود روشنفکر در ایران آدمی «کاشف» است؛ «که یک چیزی را کشف میکند و باز میکند.» کشفِ جریان روشنفکری اخیر نیز ظهور گونۀ تازهای از جریان فاشیستی است که برای تسخیر قدرت از هیچ کاری اِبا ندارد؛ حتی هتک حرمت به مردگان.
بیراه نیست که این روزها در واکنش به اقدامِ حقیرانۀ یک سلطنتطلب در اهانت به مزار ساعدی، این جملۀ معنادار والتر بنیامین که عمرش را به مبارزه با فاشیسمِ دورانش گذراند، پرتکرار شده است: «در صورت پیروزی دشمن، حتی مردگان نیز ایمن نخواهند بود.»
ساعدی از دوگانۀ «فرهنگکشی» و «خودکشیِ فرهنگی» سخن میگفت؛ 2 فرهنگکشی که کارِ حکومتهای توتالیتر برای دوام و بقای خویش است، اما خودکشی فرهنگی حکایتِ تلخ دیگری دارد.
از دیدِ ساعدی، «جماعت یا ملتی که چتر سیاه ناامیدی را بالای سرش میگستراند، تصمیم به نابودی مردهریگ آباءاجداد و نابودی فرهنگ خویش میگیرد.» اما این دوگانه همبستهاند: خودکشی فرهنگی از عوارض فرهنگکشی است و در عین حال، تسلیم و سکوت در برابر فرهنگکشی راه را برای خودکشی فرهنگی باز میکند.
ساعدی از مولانا نقل میکند که «خموشی دم مرگ است»، و مینویسد: «ما زندهایم، پویایی در وجود ما است. نمیخواهیم بمیریم. نهتنها خودکشی فرهنگی نمیکنیم که رو در رو با فرهنگکشی مقابله میکنیم.»
1. بیانیه جمعی از روشنفکران ایرانی در محکومیت گفتمان جدید فاشیستی که به امضای جمعی از چهرههای فرهنگی ازجمله ناصر زرافشان، اکبر معصومبیگی، سعید رهنما، محمد مالجو، محمدرضا نیکفر، ابراهیم توفیق، فرزانه راجی، حسن مرتضوی، صالح نجفی، علی معظمی، حافظ موسوی، پرویز صداقت، منیژه نجم عراقی، حسین دولتآبادی و باربد گلشیری رسیده است.
2. «فاشیسم ابدی» اومبرتو اکو، ترجمه محمد نبوی، نشر بیگاه
3. گزیدهای از یکی از آخرین مقالات غلامحسین ساعدی در نشریه «الفبا» (دوره جدید، جلد سوم، پاریس،1362) منتشر شد. (بازنشر سایت اقتصاد سیاسی).