اندكی درنگ ، اندكی بازسازی
الهام فخاری
یک لحظه ضربهای خودرو را جابهجا کرد. داشتم درباره چه فکر میکردم؟ شانههایم خسته بود و صدای موسیقی از رادیو پیام پخش میشد. پیرامون و پیشرو و مسیر و شتاب خودرو درست بود، ولی ناگهان تنش رخ داد. مهار فرمان را خوشبختانه در دست داشتم ولی به هم ریختم. از خودرو پیاده شدم و نگاه کردم. خودروی دیگری عمودی از کوچه به بدنه و لاستیک عقب خورده بود. از اینکه سر فرزندم هنگام برخورد به شیشه پنجره خورد و به سوی او ضربه وارد شده بود، ترسیده و خشمگین شده بودم. تند گفتم مگر گواهینامه نداری!
راننده و همراهش پیاده شدند و از واکنش من آنها هم حالت دفاعی گرفتند و گفتند تصادف است، دزدی که نکردهایم... . گرمای نیمروز تابستان، کلافگی از وضعیت شهر و کووید۱۹، خستگی و چهبسا گرفتاریهای دیگرِ هریک از ما داشت از برخورد دو خودرو یک تنش روانی هم میساخت. به روند دوباره تعمیرگاه که فکر میکردم، حالم بدتر میشد و مرد جوان هم چهبسا درگیر هزینه و خسارت بود. او گلایه از جمله آغازین من داشت و من از چگونگی جملههای او ناخرسند بودم. او گواهینامه داشت و همه مدارک خودرویش درست بود، من هم توهینی به او نکرده بودم و تحلیلم از تصادف نادرست نبود. پلیس آمد و ثبت شد و کارت و بیمه را به من داد. وقتی دوباره راه افتادم، بازخوانی کردم. گذشته از پردازش فنی و تقصیر تصادف، هر یک از ما با چه پیشزمینهها، خستگیها، آزردگیها و گرفتاریهایی ناخواسته درگیر یک برخورد شده بودیم؟ هنگامی که از تابآوری روانی سخن گفته بودیم، جا و موضوعش همین چیزهای ساده بود ولی چرا نخستین واکنش به تنش تند بود؟ شاید چون واکنش بیدرنگ بود، چون با پیشفرضها و تهدیدهای شرایط خاص کاری آمیخته شد. شاید چون وقتی ضربه خورد، هیچ نما و نشانهای دستکم در چند دقیقه نخست پیشرویم نبود. آیا نمیشد با یک پردازش چابک از تندی نخستین جملهها کاست؟ مهارتهای تابآوری و مدیریت بحران همینها هستند، در زندگی روزمره جریان مییابند و نباید تنها در نوشتههای رسمی و دورههای ویژه جستوجو شوند. جوان بود، لباس کار فنی بر تن داشت و خسته بود. پافشاری داشت که کوپن بیمه خودرویش خرج نشود، چون تخفیف سالانه تمدید برایش مهم است. شب به این فکر میکردم که چهبسا درگیر چالشهایی در فضای کسبوکارش هم بوده و درباره لحظه حرکت پس از عبور خودرو ما دچار خطای برآورد شده بود. جبران خسارت یک مسئله بود ولی مسئله دیگر آسیبی بود که واژهها و گویههای ما پدید آورده بودند. ما هر روز با واژهها و گویهها پلهایی میسازیم یا راههایی را ویران میکنیم و پنجرههایی را میشکنیم که بیمهای برای جبران آسیبهایی از این گونه نداریم. ما هر روز ر ا با حس برآوردهنشدن خواستهها، رعایتنشدن حقوق شهروندی و ناکامی در تنظیم امور آغاز میکنیم و میگذرانیم. این وضعیت کمکم برخی از ما را دچار فرسودگی روانی کرده است. پیشترها در پژوهشهای دانشگاهیام فرسودگی را یک سازه چندسویه بازخورد(نگرش)ی تعریف کردهام. وضعیتی منفی و بازدارنده است که عاملهای درونبنیاد و برونبنیاد دارد، ولی راه و روش پیشگیری و درمان هم برایش میتوان داشت و یافت. وقتی دچار فرسودگی باشیم، تابآوری روانیمان کمتر و کنش-واکنشهایمان آسیبرسان میشوند. شب که به چراییها فکر میکردم، خود را بازخواست کردم. خیر جمعی در چنین روزهای دشواری بیش از آنکه بسته کمک و کارهای رسمی باشد، بازسازی همدلانه پیوندهای اجتماعی در روزمرههای ساده است. با وجود آن برخورد تند آغازین و تصادف، درنگ و بازخوانی میان ما بهعنوان شهروندان یک جامعه ارتباطی با احترام و همدلی پدید آورده است. اینکه مرد جوان همشهریمان لباس کار بر تن دارد و با همه دشواریها از زندگی شرافتمندانه پا پس نکشیده، یک ارزش بنیادی است. در همین زمانهای که خیلی چیزها فروریخته به نمایش گذاشته میشوند، خستگیها فزون از تابوتوان است و آینده ناروشن، در همین روزها زندگی روزمره میدان آزمودن و بهسازی تابآوری روانی و اجتماعی است. در همین هنگامههای دشوار است که دوستی و مهربانی زیر این خاکستر اندوهبار روشناهایی را زنده نگه داشته است. این تصادف خودروها روایتی نمادین از خیلی چالشها و داستانهای خرد و کلان دیگر است. کاش فرصت درنگ و بازسازی باشد.