دشواریهای عکاس بودن از دیروز تا امروز در گفتوگو با «مریم زندی» به بهانه چاپ ســوم کتاب «انقلاب ۵۷»
دوربین شاهد است
مریم زندی در این گفتوگو ضمن بیان خاطرات خود از چگونگی عکاسی این مجموعه در روزهای پیش از انقلاب، درباره موضوعات مختلفی صحبت کرده است.
مریم زندی، عکاس شناختهشده ایرانی، بهتازگی چاپ سوم کتاب «انقلاب ۵۷» را روانه بازار کرده است. کتابی از عکسهای زندی از روزهای انقلاب که او آنها را در خیابانهای تهران گرفته و مجموعهای دیدنی از یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران را پدید آورده است. زندی در این گفتوگو ضمن بیان خاطرات خود از چگونگی عکاسی این مجموعه در روزهای پیش از انقلاب، درباره موضوعات مختلفی صحبت کرده است. در این مصاحبه زندی نهتنها به خاطرات و مشکلات عکاسی تا چاپ کتاب «انقلاب ۵۷» پرداخته، بلکه در میانه آن از بحث درباره مردم، شرایط منجر به انقلاب و وضعیت امروز جامعه نیز سخن گفته است.
حالوهوای ایران در آستانه انقلاب
من در آن روزها جوان بودم و تازه ازدواج کرده بودم. در همان موقع عکاس تلویزیون بودم و شش یا هفت سال میشد که عکاسی را شروع کرده بودم و یک دختر یکساله داشتم. همسرم هم در آن زمان درحال گذراندن خدمت سربازی بود. انقلاب که شد، ما تا آن زمان اصلا تظاهرات ندیده بودیم.
خطرهای احتمالی در تظاهرات خیابانی
این خطرها وجود داشت، اما نوع برخوردها با عکاس مثل امروز نبود. در سال ۵۷ مثلا اگر تیراندازی انجام میشد، ممکن بود تیری هم به کسی اصابت کند، اما اینگونه نبود که اگر دوربین را دربیاورید روی دوربین شما زوم و آسیبهای احتمالا جدی به شما وارد کنند. در سال ۵۷ اتحاد بسیار زیادی بین مردم وجود داشت و در آن روزها چیزی به اسم لباس شخصی وجود نداشت.
در زمان انقلاب با چه نیرویی در مقابل مردم روبهرو بودید؟
مردم در زمان انقلاب فقط با ارتش روبهرو بودند و حتی پلیس ضدشورش هم در مقابل مردم وجود نداشت. البته ارتش حق تیراندازی داشت و در بعضی مکانها هم تیراندازی میکرد.
ساواکیها لباس شخصی نبودند؟
ممکن بود آدمهایی در خیابان یا ادارات ساواکی باشند، اما در شکل گروههای لباسشخصی که برای درگیری با مردم بیایند، وجود نداشت. مأموران ساواک معمولا مشاهدات خود را بعدا در قالب گزارش مینوشتند؛ چون اگر در همان موقع میخواستند اقدامی انجام دهند، با واکنش مردم روبهرو میشدند.
بهعنوان یک عکاس بهراحتی میتوانستید دوربین خود را دست بگیرید
بله درست است اما توجه کنیم که ما در حال صحبت درباره حوادث حدود ۵۰ سال پیش هستیم. آنموقع دوربین و عکاسیکردن این اندازه شناختهشده نبود، اما البته این اندازه بدبینی نسبت به آن هم وجود نداشت. موقعیت عکاسی طوری نبود که مثل امروز مثلا کسی بیاید و از من بهعنوان عکاس بپرسد که چرا عکس میگیرید؟ در آن زمان تعداد عکاسان هم خیلی زیاد نبود، بهخصوص عکاسان زن. ممکن بود عکاسیکردن کسی جلب توجه کند، اما پلیس و آدمهای معمولی نمیپرسیدند چرا عکاسی میکنید.
تصویری از آنچه امروز اتفاق افتاده، داشتید؟
خیر، آرمانهای زیادی داشتیم و به آیندهای پویا و شعارهای مترقی انقلاب مثل آزادی و عدالت فکر میکردیم اما مسیر ناشناختهای بود که نتیجهاش با آنچه فکر میکردیم فاصله زیادی داشت. ما به حکومت و استبداد شاهانه انتقاد داشتیم. برادر من نادر (نادر ابراهیمی، برادر ناتنی مریم زندی است) یک روز در میان زندان بود. هرچند او بعدها عوض شد که البته دربارهاش حرف زیاد است، اما نادر هیچگاه آدم فرصتطلبی نبود. نادر بعد از انقلاب تغییر کرد، اما همیشه صادق بود؛ گرچه شاید اشتباه کرد. درست است که شاه بهنظر میآمد کارهایی در جهت بهبود اوضاع انجام میداد، اما بیعدالتی، فقر، سرکوب مبارزان سیاسی و... در جامعه وجود داشت و مردم فکر میکردند که میتواندند جامعه بهتری داشته باشند؛ جامعهای با آزادیهای سیاسی و عدالت. هر انقلابی نشانه پویایی و زندهبودن و خواست یک ملت برای زندگی بهتر است. قطعا بعد از انقلاب راه را بهدرستی نرفتیم و هنوز آن مطالبات وجود دارد.
از نظر حجاب به عکسها ایراد میگرفتند؟
نه! ماجرا این بود که من عکسی گرفته بودم و الان هم در کتاب وجود دارد؛ پرچم خیلی بزرگی بود که روی آن نوشته شده بود جمهوری اسلامی، من این عکس را موقعی گرفته بودم که باد پرچم را چرخانده و در عکس فقط کلمه جمهوری معلوم بود. این عکس جزء عکسهای نمایشگاه بود و آن عده به نبودن کلمه اسلامی در عکس اعتراض کردند.
بعدا من اولین عکسها را در روز ۲۳ اردیبهشت ۵۸، دو ماه پس از پیروزی انقلاب از گروههای فشار که چماق به دست بودند، گرفتم، من روی مینیبوس مشغول عکاسی بودم که گروهی جلوی مینیبوسها از بین جمعیت ظاهر شدند و با سروصدا و تهدید مینیبوسها و عکاسان سعی در برهمزدن راهپیمایی کردند.
چهره یک دختر معترض تبدیل به یک نماد شده است
بهنظر من جوانان و بهویژه زنان، ادامه راه همان زن درون عکس هستند و مسیر او را ادامه میدهند.