|

نقطه تلاقی جست‌وجو و سکوت

گفت‌وگو با گیتی نوروزیان به بهانه نمایشگاه طوطیان سرخ

گیتی نوروزیان (متولد ۱۳۴۷‌) دکترای پژوهش هنر و کارشناسی ارشد پژوهش هنر خود را از دانشگاه تهران و مدرک کارشناسی نقاشی خود را از دانشگاه الزهرا‌(س) اخذ کرده است.

نقطه تلاقی جست‌وجو و سکوت
حسین گنجی روزنامه‌نگار، پژوهش‌گر، منتقد هنرهای تجسمی و مدیر و مشاور ارتباطات و توسعه برند

گیتی نوروزیان (متولد ۱۳۴۷‌) دکترای پژوهش هنر و کارشناسی ارشد پژوهش هنر خود را از دانشگاه تهران و مدرک کارشناسی نقاشی خود را از دانشگاه الزهرا‌(س) اخذ کرده است.

 در کارنامه او برگزاری نمایشگاه در گالری‌هایی مانند سیحون و فام (با همکاری سازمان ملل متحد)، فرهنگسرای نیاوران، گالری مرکزی مینسک (بلاروس)، گالری دلاآرته لندن، گالری مونترو سوئیس و چندین و چند گالری دیگر به چشم می‌خورد. «طوطیان سرخ» نام مجموعه تازه از آثار او و نمایشگاه اخیرش در گالری شمیس است. فواد نجم‌الدین در استیتمنت این نمایشگاه آورده است: «مجموعه حاضر روایت داغ و نشان تنگنا و دردی ا‌ست که در این سالیان به تجربه مشترک همگان بدل شد. از بدن‌ها و پیکرها فراتر رفت و صورتی ازلی یافت. طوطیانِ گیتی نوروزیان بارها و بارها روایت و تصویر شده‌اند. هربار بیشتر و بیشتر سُفته‌اند و صیقل یافته و پالوده‌اند، تا آنکه از آنها تنها سرخیِ دردِ مشترکشان مانده و درهم‌تنیدگیِ بختشان. تا بلکه گره گشوده شود و این سرخ‌های مصور، از چله به‌هم‌بافته بخت رها شوند». این نمایشگاه بهانه‌ای شد تا با گیتی نوروزیان به گفت‌وگو بنشینیم.

 

بهتر است اگر موافق باشید از عنوان مجموعه آثار تازه‌ به نمایش درآمده شما آغاز کنیم. «طوطیان سرخ» از کجا سر برآورد؟

عنوان طوطیان سرخ در جریان شکل‌گیری مجموعه پدید آمد؛ در فرایند تجربه‌ با مواد متفاوت، رنگ‌ها و فرم‌ها. این عنوان پاسخی است به روندی درونی که در جریان خلق این مجموعه برایم رخ داد؛ روندی که از تجربه‌های ناخودآگاه و مفهومی شکل گرفت. مفاهیمی که از چند سال پیش وارد ضمیر ناخودآگاه جمعی مردم ایران شد و نمایانگر نسلی شد که برای من رنگی سرخ داشتند، آمدند و خیلی زود پر کشیدند.

شما ‌روی متون ایرانی بسیار کار کرده‌اید. عنوان نمایشگاه و به طور کلی آثارتان چقدر ریشه در ادبیات عرفانی شرقی و به‌ویژه داستان معروف عطار دارد؟

اگرچه در طول سال‌ها مطالعه بر متون کلاسیک تأثیراتی در ناخودآگاه من شکل گرفته است، اما در روند خلق این مجموعه، ارجاع مستقیم یا آگاهانه‌ای به متون خاصی نداشته‌ام. آنچه در آثارم دیده می‌شود، بیشتر حاصل مواجهه‌ شخصی من با تجربه‌های زیسته است. البته نمی‌توان انکار کرد که روح حاکم بر نسخ خطی مصور که کتاب‌آرایی ادبیات ایرانی را تشکیل می‌دهند در قالب رنگ و فرم، به صورت بی‌واسطه در لایه‌های پنهان آثار حضور دارند، اما این حضور به شکل نمادپردازی یا روایت مستقیم که عموما رایج است یا انتظار می‌رود، انجام نشده است.

مشتاقم بدانم چه شد که به سمت هنر رفتید و از میان رشته‌های مختلف به نقاشی علاقه‌مند شدید؟

ورود من به دنیای نقاشی از دوران راهنمایی و به ‌صورت اتفاقی آغاز شد. در دبیرستان شاگرد پتگر شدم و همین مسیر، مرا به تحصیل در رشته هنر کشاند. با وجود ضعف آموزش آکادمیک در آن دوران، نقاشی برایم به بستری برای تجربه و بیان درونی تبدیل شد و هنوز هم با علاقه ادامه‌اش می‌دهم.

بعد از خواندن نقاشی به سراغ پژوهش هنر رفتید. چقدر امر پژوهش را بر کار هنری اثرگذار می‌دانید؟

بی‌نهایت! برای من، نقاشی بدون پشتوانه فکری و احساسی بی‌معناست. به‌دلیل علاقه‌ام به کنجکاوی و فهم عمیق‌تر هنر، به سمت پژوهش هنر رفتم. باور دارم پژوهش، هم درک آثار را عمیق‌تر می‌کند و هم فرایند خلق را آگاهانه‌تر می‌کند، به‌ویژه در دنیای امروز که آگاهی تاریخی و مفهومی اهمیت دارد.

رنگ‌ها در آثار شما نقش مهمی بر عهده دارند؛ به‌ویژه وقتی تشدید شده و متضاد هم به کار گرفته می‌شوند. رنگ برای شما چه معنایی دارد و چه باری را در آثار شما بر دوش می‌کشد؟

رنگ در آثار من فقط یک عنصر زیبایی نیست، بلکه زبان بیان من است. وقتی کلمات ناتوان می‌شوند، رنگ‌ها احساسات، تضادها و تجربه‌ها را بازگو می‌کنند. تضادهای رنگی بازتاب تنش‌های درونی و پیچیدگی‌های زندگی‌اند. برای من، خلق اثر سفری‌ است در لحظه، با پذیرش تصادف‌ها و اشتباه‌ها. رنگ‌ها در کارهایم زنده‌اند، حرکت می‌کنند و معناهایی می‌سازند که از پیش تعیین‌ نشده‌اند. رنگ برای من نه ابزار، بلکه همراهی زنده و جاری‌ است.

شما در گفت‌وگویی گفتید: «نمی‌خواهم به مدرنیته نابی دست بزنم که در همه جای دنیا وجود دارد. می‌خواهم هر وقت هرکس و هرکجا اثری را از من می‌بیند، احساس کند که آن اثر از دنیای شرق برخاسته و حس عشق و عرفان ایران است». اکنون فکر می‌کنید همچنان آن زبان ایرانی و نگاه ایرانی در کارهای شما هست؟ انتزاع و نگاه هنر مدرن جهانی پررنگ‌تر نشده است؟

منظورم از «دنیای مدرن»، جهان متأثر از تحولات فکری، صنعتی و فرهنگی سده‌های نوزدهم و بیستم است؛ اما امروز در جهانی پست‌مدرن زندگی می‌کنیم که چندلایه، متکثر و پرسشگر است. هنر مدرنیستی و معاصر متمایزند و شناخت تفاوت‌شان برای هنرمند ضروری‌ است. هنر معاصر، علاوه بر تجربه فرم، به ریشه‌ها، عناصر بومی و زیست‌محیطی نیز توجه دارد؛ موضوعاتی که مرا به تجربه دعوت می‌کنند.

سرچشمه و به تعبیر دیگر، منبع اصلی برداشت ایده‌ها و اندیشه‌های شما برای رسیدن به یک اثر در روزگار معاصر کجاست؟

منبع اصلی ایده‌هایم تجربه زیسته و لحظات ناگهانیِ تأثیرگذار است. در فرایند خلق، اثر خودش مرا هدایت می‌کند و از پیش نقشه دقیقی ندارم. به تصادف و ناخودآگاه اهمیت می‌دهم و در کنار شهود، مطالعات نظری‌ام نیز نقش دارند. برای من، ایده نقطه شروع نیست، بلکه مسیری‌ است برای کشف، شناخت جهان و خودم.

تا چه حد متأثر از محیط و پیرامون خود و البته اخبار و مسائل اجتماعی و فرهنگی هستید و آنها را پیگیری می‌کنید و بر اساس آنها دست به خلق اثر می‌زنید؟

من خود را جدا از جامعه نمی‌بینم و از فضای اجتماعی و فرهنگی تأثیر می‌گیرم، اما این تأثیر در آثارم مستقیم یا شعاری نیست. واکنش‌هایم درونی، تأملی و بیشتر به‌ صورت حس و فرم ظاهر می‌شوند، نه روایت. اضطراب یا اندوه ناشی از بحران‌ها ممکن است در رنگ یا بافت نمود پیدا کند. آثارم بازتابی درونی‌شده از شرایط بیرونی‌اند، نه گزارش یا بیانیه.

چقدر هنگام خلق اثر خود را رها می‌کنید و به ناخودآگاه خود می‌سپارید و چقدر در قید خودآگاه و ایده از پیش فکر شده هستید؟ برای ما از مسیر رسیدن به سوژه و اثر و سبک کاری خود بگویید.

خلق اثر برای من تجربه‌ای آزاد و بی‌نقشه است. ایده‌های اولیه ممکن است حضور داشته باشند، اما در حین کار ناخودآگاه است که مرا هدایت می‌کند. من اثر را کنترل نمی‌کنم، بلکه به آن گوش می‌دهم و فضا می‌دهم تا خود مسیرش را پیدا کند. سوژه‌ها در کارم از تجربه و تعامل با مواد شکل می‌گیرند، نه از تفکر. اگرچه مطالعه و تأمل اهمیت دارند، اما در فرایند خلق آنها را رها می‌کنم تا چیزی تازه و ناشناخته شکل بگیرد. برای من هر اثر مانند سفری‌ است که آغازش مشخص است، اما پایانش نامعلوم.

در هنر با دو دیدگاه مواجه هستیم که یکی زیبایی را امر جداناپذیر هنر می‌داند و دیگری سهم جدی‌تری برای مفهوم قائل است ولو اگر زیبایی از دست برود. شما به کدام معتقدید و زیبایی برای شما در هنر چگونه تعریف شده یا دیده می‌شود؟

زیبایی در هنر معاصر نسبی است و نمی‌توان آن را به تعریفی ثابت محدود کرد. در کار من، حس، تجربه و کنجکاوی مهم‌تر از زیبایی کلاسیک‌اند. زیبایی‌ای که مرا جذب می‌کند، ممکن است ابتدا نازیبا یا خشن به نظر برسد، اما اگر حامل تجربه‌ای عمیق باشد، به زیباترین شکل درمی‌آید. هدفم از خلق اثر رسیدن به زیبایی چشم‌نواز نیست، بلکه درک چیزی ناشناخته است. زیبایی واقعی برای من در صداقت و کشف نهفته است.

ریشه درخت و بال پرنده دو المان پرتکرار و محوری در مجموعه اخیر است. هر دو برای شما چه معنایی دارد و چگونه در عین تضاد، که گویی یکی از آسمان و دیگری به اعماق زمین مرتبط است، کنار هم قرار می‌گیرد؟

ریشه درخت و بال پرنده در مجموعه اخیر من بدون برنامه‌ریزی قبلی و به‌ طور ناخودآگاه در کار ظاهر شدند. این دو تصویر گرچه متضاد به نظر می‌رسند، برای من نماد تکامل هم‌زمان هستند. من همیشه بین میل به ریشه‌داشتن و میل به پرواز زندگی کرده‌ام و این دو گاهی در تقابل و گاهی در هم‌پوشانی ظاهر می‌شوند. کنار هم آمدن ریشه و بال نماد وضعیت انسانی‌ است که هم به گذشته و فرهنگ خود متصل است و هم در جست‌وجوی رهایی و ساختن معناهایی جدید.

شما تجربه ارائه آثارتان هم در ایران به تکرار و هم در خارج از ایران را دارید. نگاه بیرونی به هنر ایران و آثار ایرانی چگونه است؟

آثار من در ایران و خارج از کشور به نمایش گذاشته شده‌اند و این تجربه مرا با نگاه‌های متفاوتی روبه‌رو کرده است. نگاه خارجی به هنر ایران معمولا با کنجکاوی و جست‌وجوی عمق، حس شرقی و فرهنگی متفاوت همراه است. به نظر من، جذابیت هنر ایرانی برای مخاطب خارجی، تلاقی زبان جهانی هنر مدرن با ریشه‌ها و احساسات شرقی است. من به دنبال ایجاد گفت‌وگویی میان این دو جنبه از هویتم بوده‌ام: نه تقلید از هنر جهانی و نه واپس‌گرایی، بلکه ترکیبی از آنچه در من شرقی‌ است و آنچه جهانی است.

عمده آثار شما انتزاع است و انتزاع به نوعی حاصل بی‌شکلی است. تغزل هم به نوعی حاصل خیال است که شما هر دو وجه را در آثارتان دارید. چطور انتزاعی غربی را با مفاهیم ایرانی کنار هم تعریف می‌کنید؟ آیا می‌توان گفت یک‌جور در میان سنت و مدرنیته، غرب و شرق منزل کرده‌‌اید؟

بله، آثار من عمدتا انتزاعی هستند، اما این انتزاع برایم ترکیبی از تخیل، تغزل و حس‌گرایی شرقی است. من در مرز بین بی‌شکلی مدرن و خیال شاعرانه ایرانی زندگی می‌کنم. انتزاع برای من تنها رهایی از بازنمایی نیست، بلکه بستری برای ابراز احساسات و تجربیات ناپیداست. در میان سنت و مدرنیته، شرق و غرب، خانه‌ای ساخته‌ام که در آن نه کاملا در هیچ‌کدام مستقر شده‌ام و نه دیگری را طرد کرده‌ام. مهم‌تر از آنکه اثرم شرقی یا غربی شناخته شود، این است که صادق باشد و با تجربه و روح من همخوانی داشته باشد. این مرزها برایم ابزارند، نه مقصد.

از آثار نمایشگاه اخیر بگویید و چطور شد که به فکر برگزاری این نمایشگاه افتادید و آیا مجموعه به نمایش درنیامده و کار تازه‌ای در راه دارید؟ از آینده بگویید.

نمایشگاه اخیرم نقطه تلاقی چندین سال تجربه، جست‌وجو و سکوت بود. احساس کردم وقتش رسیده مجموعه‌ای از کارها را که در یک دوره خاص شکل گرفته بودند، با مخاطب به اشتراک بگذارم. فرم‌ها، رنگ‌ها و رابطه میان تصادف و کنترل در این نمایشگاه کنار هم قرار گرفتند. ایده نمایشگاه از دل کارها بیرون آمد و به‌ طور طبیعی شکل گرفت. این آثار نیاز به دیده‌شدن داشتند، نه برای تأیید، بلکه برای گفت‌وگو با دیگران. هنوز آثاری هستند که در سکوت رشد کرده‌اند و کارهای جدیدی در راه است. تکرار برایم آزاردهنده است و همیشه در حال تجربه‌کردن‌ هستم. آینده برایم شوق‌آور است چون هنوز چیزهای زیادی هست که نمی‌دانم.