|

‎نگاهی به سریال «سیلو»

‎دنیای آخرالزمانی در زیر زمین‌ها

«ما نمی‌دانیم چرا اینجا هستیم. نمی‌دانیم چه کسی سیلو را ساخته یا چرا زیر زمین هستیم. تنها چیزی که می‌دانیم این است که دنیای بیرون از پناهگاه ما مرگ است». این جمله بهترین راه برای توصیف یک سریال دیستوپیایی زیرزمینی است که در تیزر سریال با افتخار گفته می‌شود.

‎دنیای آخرالزمانی در  زیر زمین‌ها

‎فرزانه  متین

 

«ما نمی‌دانیم چرا اینجا هستیم. نمی‌دانیم چه کسی سیلو را ساخته یا چرا زیر زمین هستیم. تنها چیزی که می‌دانیم این است که دنیای بیرون از پناهگاه ما مرگ است». این جمله بهترین راه برای توصیف یک سریال دیستوپیایی زیرزمینی است که در تیزر سریال با افتخار گفته می‌شود. در سال ۲۰۲۳ گراهام یوست با اقتباس از رمان سه‌گانه پرفروش پشم (Wool) اثر هیو هاوی تصمیم گرفت این اثر آخرالزمانی را در ژانر علمی-تخیلی در قاب تصویر درآورد. سیلو به عنوان یک اثر هنری مهم با مفهوم تأمل‌برانگیز آن در دنیای تلویزیون متفاوت از سایر سریال‌ها مطرح شد و به تبع آن طرفداران خود را دارد.

‎سریال سیلو (Silo) محصولی از «اپل تی‌وی پلاس» است که فصل اول آن در سال ۲۰۲۳ منتشر شد و نظر منتقدان را به خود جلب کرد و فصل دوم آن در سال ۲۰۲۴ نیز پخش شد و دو‌ ماه پیش پایان یافت و‌ هم‌اکنون ساخت فصل‌های سوم و چهارم آن تأیید شده است. بازیگرانی چون ربکا فرگوسن، دیوید ایلوو، جرالدین جیمز، تیم رابینز و کامن (رپر معروف آمریکایی) در سیلو نقش‌آفرینی می‌کنند. سریال در مورد زندگی انسان‌هایی است که برای بقا در یک سیلو‌ی چند‌طبقه و زیر زمین به‌صورت خودکفا زندگی می‌کنند. داستان بیشتر به سرکوب تاریخ و حقیقت تمرکز دارد. سیلوهایی که تقریبا ۳۵۰ سال گذشته ساخته شده و تا‌به‌امروز هنوز هیچ‌کدام از کاراکترها از شکل‌گیری و ساخت آنها و اینکه چرا در این سیلو‌ها زندگی می‌کنند، خبر ندارند.

ساکنان این شهر زیرزمینی از طریق یک صفحه بزرگ که شبیه پنجره‌ای با ابعادی وسیع است در کافه‌تریای آن، منظره ویران‌شده و خرابه‌های فرو‌ریخته جهان که به نوعی پایان دنیا یا همان دیستوپیایی است را نشان می‌دهد. ژولیت با بازی ربکا فرگوسن (در فصل‌های اول و‌ د‌وم نقش اصلی را بر عهده دارد)، که مهندس کوره‌ای است که سیلو به آن وابسته است، می‌خواهد به این قضیه پی ببرد که آیا آنچه مقامات سیلو به افراد ساکن درباره چرایی زندگی در سیلو گفته‌اند و از ناامنی بیرون صحبت می‌کنند، حقیقت دارد یا نه؟ از این رو کنجکاو‌ می‌شود و به دنبال پاسخ‌هایی می‌گردد که به تدریج برایش گران تمام می‌شود. سیلو یک شهر کوچک‌ غم‌انگیز و خاکستری است و ترکیب رنگ‌بندی آن به‌شدت بیننده را افسرده می‌کند، با این حال در آنجا شهردار، کلانتر، قاضی، پزشک، مزرعه، بازار و... وجود دارد. افرادی که در طبقات پایین‌تر زندگی می‌کنند، کارگرند و برای فراهم‌کردن زندگی بهتر افراد طبقات بالاتر تلاش می‌کنند.

‎فصل اول سریال برای مخاطبانی که شروع به تماشای آن کردند، کُند پیش رفت و تا قسمت هشتم اثری از هیجان و تعلیق در آن دیده نمی‌شد. اما ناگهان از قسمت هشت تا دهم، ریتم داستان تند می‌شود و حالا ژولیت می‌خواهد به خارج از سیلو برود. تا الان هر‌کسی که به بیرون از سیلو رفته است، فورا از پا افتاده و مرده است. در واقع افراد ساکن سیلوها نمی‌دانند چرا بیرون امن نیست و هیچ خبری هم ندارند که چه زمانی فضای خارج از سیلو امن خواهد شد، اما همه می‌دانند‌ تقریبا ۱۴۰ سال پیش شورشی رخ داد تا ساختار حکومتی، سبک زندگی را در سیلو تغییر دهند. سازمان قضائی سیلو معتقد است طی این ماجرا، همه اطلاعات درباره دوران قبل‌ از بین رفته و تلاش معترضان هم با شکست روبه‌رو شده است. حالا همه ساکنان باید به اجبار مطابق قوانینی که در یک‌ کتاب قانون به نگارش درآمده و آن را چون کتاب مقدس می‌پندارند، زندگی کنند. ژولیت پس از پوشیدن لباس مخصوص از سیلو خارج می‌شود و همان‌طورکه همه ساکنان از پنجره کافه‌تریا او را می‌بینند، به بیرون از سیلو می‌رود اما در کمال ناباوری نمی‌میرد. پس از پایان فصل اول و فیلم‌برداری شگفت‌انگیز آن، مخاطب متوجه می‌شود فقط یک سیلو وجود ندارد، بلکه کلی سیلو‌ وجود دارد و ‌‌با واردشدن ژولیت به یک سیلو‌ی دیگر، فصل اول با 10 اپیزود تمام می‌شود و مخاطبان را تشنه و منتظر نگه می‌دارد.

‎فصل دوم‌ از دسامبر سال ۲۰۲۴ منتشر شد و بعد از 10 هفته به پایان رسید و از همان ابتدا روند کند و خسته‌کننده مانند فصل پیشین را در پیش گرفت. روایت تقریبا کسل‌کننده می‌شود و در قسمت‌هایی انسجام خود را از دست می‌دهد‌. نقش ژولیت کم‌رنگ‌تر می‌شود و او وارد سیلوی دیگری شده که فقط چند بازمانده در آن زندگی می‌کنند.

‎حالا در سیلویی که ژولیت در فصل اول آنجا را ترک کرد، مردم طبقات پایین‌ دست به شورش زده‌اند و‌ می‌خواهند از حقیقت این سیلو‌ها با‌خبر شوند. در این میان یک هارد‌دیسک قدیمی از اشیای بعد از شورش ۱۴۰ سال قبل به جا مانده که شهردار آن را به شخصی می‌دهد که رمز‌گشایی کند.

‎نظریه‌های متفاوت در باب ساخت سیلوها

‎اما نظریه‌هایی در مورد اینکه چرا این سیلوها ساخته شده است‌ برای مخاطبان جالب توجه است؛ چرا‌که سریال، مخاطب را هم درگیر روایت کرده و از او‌ می‌خواهد‌ در چرایی به‌وجود‌آمدن سیلوها مشارکت داشته باشد.

‎داستان سیلوهایی که نقش پادآرمان‌شهر دارند چیست؟

‎از یک سو، سیلو‌ها مخاطب را به دوران شوروی و کمونیسم می‌برد که نقدی بر سیستم طبقاتی است و افرادی که در طبقات پایین تر زندگی می‌کنند، در خدمت فراهم‌کردن زندگی بهتر طبقات بالاتر تلاش می‌کنند. یکی دیگر از حدس و‌ گمانه‌زنی‌ها این است که بنیان‌گذاران سیلوها در صدد یک تحقیق و‌ پژ‌وهش بوده‌اند و سیلو‌ها را به عنوان پروژه‌های تحقیقاتی ساخته‌اند و عده‌ای هم داوطلبانه وارد این سیلو‌ها شده‌اند اما نسل‌های بعدی و فرزندان آنها، حالا خسته از زندگی در آن‌ مکان، می‌خواهند بیرون بیایند و با دنیایی که هیچ‌چیز‌ی از آن‌ نمی‌دانند روبه‌رو شوند. اما حکومت دیکتاتوری سیلو مانع از خروج آنها می‌شود و هر‌کسی هم‌ که می‌خواهد به بیرون برود، با پوشیدن لباسی که از محفظه‌های دست، گاز کشنده ساطع می‌شود، فورا می‌میرد. تئوری دیگر این است که زمین و حتی تمدن‌ها توسط سیاست‌مداران نابود شده‌اند و این سیلوها از قبل برای چنین روزی تعبیه شده که به حیات بشر کمک کند. از سویی دیگر انفجار هسته‌ای رخ داده یا حتی جهان مورد حمله فرازمینی‌ها قرار گرفته و امکان خارج‌شدن افراد از سیلوها به ضرر آنهاست. اما در فصل دوم با رمزگشایی هاردی روبه‌رو هستیم که وقتی شخصی به نام لوکاس این هارد را رمزگشایی می‌کند و رمز را به گوش برنارد، بدمن داستان که نقش شهردار را در سیلو دارد می‌رساند، او را در معرض فروپاشی قرار می‌دهد. ساکنان سیلو همه‌جا را به آشوب کشانده‌اند اما با آمدن دوباره ژولیت به سیلوی خودش، شاید در فصل بعدی شاهد آن باشیم که برنارد و او به دنبال راه چاره‌ای باشند‌.

‎یکی از موارد جالب در فصل دوم این است که طرفداران پروپاقرص سریال، خودشان نامه هارد را رمزگشایی و آن را در فضای مجازی منتشر کرده‌اند: «۵۰ سیلو وجود دارد که توسط یک سیلوی مرکزی در حال کنترل‌اند. این سیلوها پناهگاه نیستند، بلکه تله هستند. سرنوشت همه، مرگ و زندگی در دست سیلوی مرکزی است و‌ در پایین سیلوها تونل‌هایی وجود دارد که به یکدیگر راه دارند». ‎مخاطبان بعد از 20 اپیزود که به فضای خاکستری و دنیای تاریک سیلوها عادت کرده بودند با یک چرخش ناگهانی در انتهای فصل دوم روبه‌رو می‌شوند. داستان، آنها را به دنیای رنگی آمریکا در یک رستوران می‌برد؛ گفت‌و‌گوی یک سیاست‌مدار با یک خبرنگار. این بخش پایانی به حدی جذاب است که گویا کندی آن 10 اپیزود را می‌شوید و از بین می‌برد و نوید آن را می‌دهد که در فصل سوم به معماها پاسخ داده خواهد شد.

‎به‌صراحت می‌توان گفت با اینکه فصل دوم‌ کسل‌کننده بود، اما اپیزود آخر دوباره باعث شد‌ مخاطبان‌ مشتاق فصل بعدی باشند.