درباره سریال «ریپلی»:
کلاهبردار باش!
سریال «ریپلی» ما را در میان تصاویر سیاه و سفید به قلب جاذبههای اروپا میکشاند؛ در حالی که وضعیت عجیب نیویورک ابتدای دهه 1960 میلادی را نیز به خوبی نشان میدهد. طراحی صحنهها و فیلمبرداری سریال، به گونهای در خدمت میزانسنها قرار گرفته است که ما بتوانیم همه جاذبههای ایتالیا و زندگی در آن دهه را احساس کنیم؛ همانطور که منطقه ضعیف زندگی ریپلی، با دیوارهای خراب و خانههای پر از موش نیز به خوبی در نیویورک نشان داده شده است. گویی اولین چیزی که مخاطب دقیقتر را درگیر سریال «ریپلی» میکند، همین توجه عمیق به جزییات است.
دنیای سریالهای تلویزیونی، امروز دیگر به اندازهای رشد کرده که میتوان در این کیسه جادویی دست برد و مجموعههایی را بیرون کشید که باعث شدهاند این دنیا سرپا بماند؛ هر چند ممکن است برخی از انتخابها نامناسب هم باشد- که تعدادشان هم کم نیست- اما میتوان امیدوار بود که هر هفته دنیای سریالهای تلویزیونی اتفاقی تازه را برای مخاطبان رقم بزند.
«4 آپریل 2024» شبکه «نتفلیکس» سریالی را پخش کرد که به تدریج، تبدیل به یکی از مجموعههای مورد توجه برای مخاطبان شد؛ سریالی که شبکه شوتایم آن را ساخته و برای پخش در اختیار نتفلیکس قرار داده بود، سریالی با هنرنمایی اندرو اسکات که تلاش میکند مخاطبش را به دنیایی تازهتر و متفاوتتر از آنچه پیش از این دیدهایم، ببرد. همه این اتفاقات در سریال «ریپلی» میافتد؛ سریالی سیاه و سفید که ما را به انتهای دهه 1950 و ابتدای دهه 1960، در نیویورک و شهرهای مختلف کشور ایتالیا میبرد.
«ریپلی» (Ripley) یک مجموعه تلویزیونی روانشناختی نئونوآر آمریکایی است که بر اساس رمان جنایی «آقای ریپلی با استعداد» نوشته «پاتریشیا هایاسمیت» در سال ۱۹۵۵ ساخته شده. نویسندگی و کارگردانی این سریال بر عهده استیون زیلیان بوده و اندرو اسکات، داکوتا فانینگ، جانی فلین و مائوریتزیو لومباردی بازیگران اصلی این سریال هستند.
یکی از ویژگیهای سریال «ریپلی» آن است که از روی یکی از مهمترین و پرطرفدارانترین آثار جنایی تاریخ یعنی نوشته هایاسمیت اقتباس شده است. رمانی که هر چند جلد ابتدایی آن در سال 1955 نوشته و بعدا چند جلد دیگر نیز از آن منتشر شده اما سریال «ریپلی» نشان میدهد که رمان هنوز تازه و زنده است. در این میان میتوان به فیلم «آقای ریپلی با استعداد» به کارگردانی آنتونی مینگلا و بازی مت دیمون، جود لا، گوئینت پالترو و کیت بلانشت نیز اشاره کرد که در سال 1990 ساخته شده و عملا خط روایی سریال با الهام از همین فیلم برگرفته شده است. اما سریال قرار نیست دقیقا همان مسیری را برود که ما آن را در فیلم دیدهایم. سریال خط روایی خود را از جایی آغاز میکند که ریپلی در رم یک جسد را از پلهها پایین میآورد. در سکانس بعدی ما به 6 ماه قبل میرویم و ریپلی را در آپارتمانی محقر و خراب میبینیم که مشغولی کلاهبرداریهای دم دستی است.
او کلاهبرداری خود را با منحرف کردن نامههای پستی و چکهای مردم و راهاندازی آژانسهای وصول بدهیهای جعلی انجام میدهد. این کار باعث میشود او بتواند زندگی خود را در چنین اوضاعی پیش ببرد. اما هر چقدر هم که کلاهبردار خوبی باشید باز هم لحظهای از راه میرسد که ممکن کارها طبق روال پیش نرود. این همان جایی است که ریپلی با پدر دیکی گرینلیف آشنا میشود. مردی ثروتمند که میخواهد ریپلی پسرش را که در ایتالیا زندگی میکند برای بازگشت به آمریکا ترغیب کند. این همان لحظهای است که تام ریپلی (با بازی اندرو اسکات) وارد دنیای تازهای میشود و تلاش میکند زندگی دیکی گرینلیف (با بازی جانی فلین) را تصاحب کند.
سریال «ریپلی» را از زوایای مختلفی میتوان بررسی کرد اما اگر بخواهیم تنها در قالب معرفی این مجموعه بمانیم اولین چیزی که توجه مخاطب را به خود جلب میکند سیاه و سفید بودن تصاویر سریال است. سازنده تصمیم گرفته کل فضای مدنظرش در ابتدای دهه 1960 میلادی را به صورت سیاه و سفید به مخاطب نشان دهد و حتی بر این ماجرا نیز تاکیدی جدی داشته باشد. این تاکید با بازی رنگها در دیالوگهای سریال خود را نشان میدهد. ما چند لباس خواب میبینیم که ریپلی میخواهد یکی از آنها را انتخاب کند یا در جای دیگری او از مجموعه نقاشیهای آبی دیکی حرف میزند. همه اینها در حالی است که تصویر سیاه و سفید سریال این ویژگی منحصربهفرد را برای آن نگاه میدارد.
دومین ویژگی درخشان «ریپلی» بازی محسورکننده اندرو اسکات است. اسکات نسخه خود از ریپلی را ارائه میدهد و فاصلهای معنادار از نسخه مت دیمون میگیرد. سریال هم در این مسیر قصد ندارد راه فیلم را برود. البته تام ریپلی با بازی اندرو اسکات همه آنچه از آقای ریپلی با استعداد توقع داریم را یک جا نشان میدهد. شخصیتی که او بازی میکند حتی گاهی نسخه اصلی کتاب را نیز پشت سر میگذارد اما بازی اسکات- مانند دیگر سریالها و فیلمهایی که از او دیدهایم- همه چیز را تحت تاثیر قرار میدهد. از قضا مسیر فیلمنامه هم در بخش مهمی از زمان سریال درباره لحظات تنهایی اسکات است. ریپلی برای رسیدن به آنچه میخواهد دست به هر کاری میزند و سریال نیز این فضا را به اسکات میدهد که وسواس شخصیتی کلاهبردار داستان را به خوبی برای تماشاگر بازنمایی کند.
سریال «ریپلی» ما را میان تصاویر سیاه و سفید، به قلب جاذبههای اروپا میکشاند؛ در حالی که وضعیت عجیب نیویورک ابتدای دهه «1960» میلادی را نیز به خوبی نشان میدهد. طراحی صحنهها و فیلمبرداری سریال به گونهای در خدمت میزانسنها قرار گرفته که ما بتوانیم همه جاذبههای ایتالیا و زندگی در آن دهه را احساس کنیم. همانطور که منطقه ضعیف زندگی ریپلی با دیوارهای خراب و خانههای پر از موش هم به خوبی در نیویورک نشان داده شده است. گویی اولین چیزی که مخاطب دقیقتر را درگیر سریال «ریپلی» میکند همین توجه عمیق به جزییات است.
اما با همه این حرفها و ویژگیها در نهایت «ریپلی» زیر سایه بلند «آقای ریپلی با استعداد» ابتدای دهه 1990 میماند. گروه بازیگری قدرتمند، مسیر منطقیتر داستان و... باعث میشود که نسخه سریالی- هر چند 34 سال بعد ساخته شده- اما چیزی فراتر از فیلم مینگلا نداشته باشد. در آن فیلم تجربه جذابتری به مخاطب ارائه و او شیفته طرحهای حیلهگرانه و خائنانه تام میشود. در 8 اپیزود سریال «ریپلی» شخصیت اصلی هرگز دستخوش تغییر اساسی نمیشود و تا انتها یک مسیر مشخص را میرود. گویی سازندگان تلاش کردهاند برای خارج شدن از سایه فیلم «آقای ریپلی با استعداد» چگونه کلاهبردار خوب بودن را در تام ریپلی تغییر دهند. حال که مهمترین نکته درباره این شخصیت همان کلاهبردار بودن اوست. در نهایت، سریال «ریپلی» در ارائه دیدگاه جدید یا جذاب در مورد کلاهبردار بدنام به شکست نزدیک میشود هر چند به تنهایی میتواند یک اتفاق خوب در جهان سریالهای تلویزیونی سال 2024 باشد.