|

معرفی فیلم «چرا گریه نمی‌کنی؟» ساخته علیرضا معتمدی

وقتی که غم در می‌زند

فیلم «چرا گریه نمی‌کنی؟» ساخته علیرضا معتمدی اثری قابل‌تأمل است که تصویری متفاوت از افسردگی و سوگ ارائه می‌دهد و شکلی نو از تجربه درد روحی را به تصویر می‌کشد که با تصورات رایج فاصله دارد.

وقتی که غم در می‌زند

فیلم خوب، فیلمی است که بتواند چیزی را در تو تغییر دهد و نگاه تازه‌ای به وجود بیاورد. با این تعریف، فیلم «چرا گریه نمی‌کنی؟» ساخته علیرضا معتمدی اثری قابل‌تأمل است که تصویری متفاوت از افسردگی و سوگ ارائه می‌دهد و شکلی نو از تجربه درد روحی را به تصویر می‌کشد که با تصورات رایج فاصله دارد. افسردگی معمولاً با علائمی چون ملال، انزوا و کناره‌گیری از زندگی روزمره شناخته می‌شود، اما چرا گریه نمی‌کنی رویکردی متفاوت در پیش می‌گیرد. این فیلم نشان می‌دهد که افسردگی می‌تواند شکل‌های پیچیده‌تر و گاه متناقضی به خود بگیرد.

شخصیت اصلی، رضا شهناز، پس از مرگ برادرش در وضعیتی قرار می‌گیرد که نه می‌تواند سوگواری کند و نه قادر است به زندگی عادی بازگردد. این حالت برزخی که نه کاملاً در غم غرق شده باشی و نه از آن رها باشی، شکل متفاوت و البته واقعی‌تری از تحمل رنج است. بازنمایی دردهای درونی همواره یکی از چالش‌برانگیزترین جنبه‌های هنر بوده است. گاهی تجربیات درونی چنان عمیق و پیچیده‌اند که در قالب‌ تعاریف متعارف بیان نمی‌گنجند. اینجا جایی است که هنر وارد می‌شود و پلی می‌شود میان جهان درون و بیرون. چرا گریه نمی‌کنی با استفاده از زبان سینما، تلاش می‌کند تا تجربه درونی فردی که فقدان را تجربه می‌کند را به شکلی نمادین و قابل‌درک برای مخاطب به تصویر بکشد بدون آنکه بخواهد اشکی دربیاورد یا خراش دهنده و ناله باشد.

رضا شهناز در موقعیتی قرار گرفته که غم درونی‌اش آن‌قدر عظیم است که جسمش توان نمایش آن را ندارد. این تضاد میان دنیای درونی و بیرونی، یکی از جنبه‌های نوآورانه فیلم است که مخاطب را به تأمل وامی‌دارد و همچون فیلم قبلی‌ معتمدی، روایت شخصی از تجربیات زندگی خود کارگردان است که خودش هم نقش اصلی را بازی می‌کند و نام خودش را هم روی شخصیت اصلی می‌گذارد. این رویکرد خودبیانگرانه، هرچند ممکن است حس خودشیفتگی را القا کند، اما کاملاً منطبق با گفتمان مدرن و تأکید بر فردیت در هنر معاصر است. اثری که اگر برآمده از تجربیات شخصی نبود نمی‌توانست تا این حد هم‌ذات‌پندارانه باشد. فیلم به شکلی ظریف، نقدی بر جامعه و فرهنگ ارائه می‌دهد. اطرافیان رضا، هر یک نماینده طبقه یا دیدگاهی خاص هستند و سعی دارند با روش خودشان به او کمک کنند. هر کس روشی برای مواجهه با غم دارد: مذهب، عشق، افیون و حتی سر به بیابان گذاشتن. راه‌هایی که برای رضا شهناز ناکارآمد است؛ اما در مجموع به او کمک می‌کند روش شخصی‌اش در مواجه با غم را پیدا کند. نمایش این ناکارآمدی می‌تواند نقدی بر ناتوانی جامعه در درک و مواجهه با مسائل روحی و روانی پیچیده باشد.

چرا گریه نمی‌کنی فیلمی نیست که برای عموم مخاطبان جذاب باشد. این اثر با ارائه تصویری غیرمتعارف از افسردگی و سوگ، مخاطب را به چالش می‌کشد و وادارش می‌کند تا فراتر از کلیشه‌های رایج به این مفاهیم بیندیشد. این ویژگی، هرچند ممکن است از محبوبیت عمومی فیلم بکاهد، اما آن را به اثری ارزشمند از منظر هنری و فکری تبدیل می‌کند. معتمدی با استفاده از تکنیک‌های سینمایی فضایی خاص و منحصر به فرد خلق می‌کند که حس درماندگی و سردرگمی شخصیت اصلی را به خوبی منتقل می‌کند. عناصر بصری و صوتی، نقشی کلیدی در انتقال مفاهیم پیچیده فیلم ایفا می‌کنند و تلاش می‌کنند مرزهای درک ما از تجربیات انسانی را گسترش دهند. چرا گریه نمی‌کنی نشان می‌دهد که گاه درد و رنج روحی آنقدر عمیق است که حتی در قالب‌های متعارف مانند گریه و سوگواری، نمی‌گنجد. در چنین شرایطی، هنر و به ویژه سینما می‌تواند به عنوان ابزاری قدرتمند برای بیان ناگفته‌ها عمل کند و صدای کسانی را به گوش جامعه برساند که در بیان درد خود ناتوان‌اند.

فیلم فراتر از یک اثر تجربی است و آن‌طور که علیرضا معتمدی در گفت‌وگوهایش می‌گوید، چرا گریه نمی‌کنی در امتداد فیلم «رضا» است و در واقع قصه زندگی یک نفر در مقاطع مختلف است. هر دو اثر به بررسی ابعاد پیچیده عشق و احساسات انسانی می‌پردازند. فیلم اخیر پخته‌تر و کمتر ادایی‌تر از رضا است و توانسته بازیگرانش را در مدار اتمسفر فیلم نگه دارد. شخصیت‌ها شباهتی بیان‌نشدنی به یکدیگر دارند که از دنیای درونی رضا پیروی می‌کنند؛ به همین دلیل، بیرون از دنیای رضا شهناز هویتی ندارند و سازنده عامدانه به ابعاد شخصیتی بیرونی اطرافیان رضا سرک نمی‌کشد. دیالوگ‌های روان و منطبق بر جهان داستانی فیلم به یکدست شدن فضا کمک کرده‌اند. فیلم بامزه چرا گریه نمی‌کنی بدون آنکه به باج‌گیری احساسی دست بزند، می‌تواند هم بخنداند و هم به دلخراش‌ترین احساسات ورود کند. استفاده از رنگ‌ها، نورپردازی‌ها و قاب‌بندی‌ها به گونه‌ای است که حالات درونی شخصیت‌ها را به خوبی منعکس می‌کند. بازی‌های درخشان بازیگران، به خلق یک تجربه سینمایی کامل و چندبعدی کمک می‌کنند. چرا گریه نمی‌کنی با بهره‌گیری از این عناصر، نه تنها داستانی جذاب و تأمل‌برانگیز را روایت می‌کند، بلکه به مخاطب این امکان را می‌دهد تا به عمق احساسات و تجربیات شخصیت‌ها نفوذ کرده و با آنها هم‌ذات‌پنداری کند.