مصائب پایتختنشینی
مسئله اصلی شهر تهران چیست؟ کارشناسان پاسخ میدهند
فکرش را نمیکردم پاسخ به پرسش «مهمترین مسئله شهر تهران چیست؟» از دیدگاه شهرساز، معمار، سیاستگذار شهری، حقوقدان و جامعهشناس پاسخهای متعددی به همراه داشته باشد. تصورم این بود که مردان و زنان مصاحبهشونده بگویند تهران از ابتدای سال 1401 تاکنون (18 بهمن) تنها سه روز هوای پاک تنفس کرده یا تهران غرق در ترافیک است و اینها یعنی بزرگترین معضل. این یعنی مهمترین حقی که از هر شهروند ساکن پایتختی سلب شده است.
سوگل دانائی: فکرش را نمیکردم پاسخ به پرسش «مهمترین مسئله شهر تهران چیست؟» از دیدگاه شهرساز، معمار، سیاستگذار شهری، حقوقدان و جامعهشناس پاسخهای متعددی به همراه داشته باشد. تصورم این بود که مردان و زنان مصاحبهشونده بگویند تهران از ابتدای سال 1401 تاکنون (18 بهمن) تنها سه روز هوای پاک تنفس کرده یا تهران غرق در ترافیک است و اینها یعنی بزرگترین معضل. این یعنی مهمترین حقی که از هر شهروند ساکن پایتختی سلب شده است. بااینحال، پاسخها متفاوت و متعدد بود. در میان یادداشتها، تنها یک نفر به آلودگی هوا اشاره کرد، یک نفر از عدم انعقاد مفهوم شهروندی سخن گفت که به نظر از هر حق سلبشده دیگری مهمتر است، دیگری از تمرکز جمعیت در تهران سخن گفت که موجب بهحاشیهراندن جمعیت کثیری شده است، یکی از زلزله گفت و دیگری خودرومحوربودن شهر تهران را بزرگترین مسئله پایتخت دانست. تنوع پاسخها برای ما فقط یک معنا داشت: تنوع مسائل پایتخت از تصور یک روزنامهنگار هم بیشتر است.
ما «شهروند» نیستیم
مروارید قاسمی. معمار و شهرساز
مهمترین مشکلی که نه فقط پایتخت بلکه همه شهرهای ما با آن دستبهگریبان هستند، در درجه اول «عدم انعقاد مفهوم شهروندی» است؛ یعنی ما یکسری شهرنشین داریم که چه در مقام مسئول و چه در مقام مردم عادی، وارد حوزه شهروندی نشدند و به جای آن در حوزه شهرنشینی وارد شدند. این یعنی نمیدانند بهعنوان یک شهروند محدوده اختیارات و وظایفشان کجاست. به نظرم این مهمترین مسئلهای است که ما با آن روبهرو هستیم؛ چون مفهوم شهر بر مبنای یکسری مناسبات تعریفشده اجتماعی است؛ وقتی نتوانیم این مناسبات تعریفشده اجتماعی را دنبال کنیم، عملا آنچه اتفاق میافتد، شهرنشینی و در بهترین حالت یکجانشینی است. به نظرم اصل ماجرا این است و هر آنچه شما به دنبال مسئله میبینید، مثل ساختوساز غیرقانونی، مسائل مربوط به محیط زیست و...، ناشی از بیمسئولیتی شهروندی در ردههای مختلف نسبت به محیط میشود. از زمان یونان که در حقیقت مفهوم شهر به شکل کالبدی امروز با نقش سکونتی با معیشت غالب تجارت منعقد شد، لازمهای داشت و آن هم مفهوم «دموکراسی» بود. آنچه ما از زمان بینالنهرین در سرزمین خودمان دنبال کردیم و اسمش را شهر گذاشتیم، شهری با مفهوم منطقهای، نقش و کارکرد حکومتی-آیینی بوده است. در واقع در دوران مدرنیزاسیون، شهرهای ما به لحاظ شکل تبدیل به شهری شدند که پایه آن شهر غربی و بر مبنای مناسبات تجاری است، اما به لحاظ ماهیت و حکمروایی شباهتی به آن شهرها ندارد. در نتیجه در سیستمی که دموکراسی در شهر حاکم نباشد، شهرنشینی هیچوقت به شهروندی تبدیل نمیشود. کمااینکه شما حتی در ادبیات روزمره مردم کمتر میشنوید که از واژه همشهری استفاده کنند. بیشتر میگویند فلانی بچهمحل ماست. در حقیقت گویا واژه «محله» برایشان مفهوم بیشتری دارد تا شهر.
به زلزله بیتوجهی کردیم
سیدامیر منصوری. استادیار دانشکده معماری دانشگاه تهران
مهمترین مشکل تهران بر اساس استانداردهای بینالمللی مسئله زلزله و بحران ایمنی است. بیش از نیمی از بافتهای تهران یعنی نزدیک به چهار میلیون ساکن تهران در خطر مرگ ناشی از زلزله قرار دارند. این مهمترین بحران تهران است. بعد از این مسئله آلودگی هواست که طبیعتا اکنون بسیار ملموس است. همیشه در آذر و دی این موضوع بیشتر خودش را نشان میدهد و شهروندان بیشتر آن را احساس میکنند. بعد از این موضوع هم مسئله مسکن است. این موارد به ترتیب مسائل تهران هستند. حلکردن هیچکدام از این مسائل تنها از عهده مدیریت شهری برنمیآید؛ چون اینها اصلیترین مسائل تهران هستند، باید برنامهریزی مدیریت شهری معطوف به این مسئلهها باشد. البته نباید فراموش کنیم که سهم این نهاد هم در حل این مشکلات زیادتر از باقی است. دولت و نهادهای زیرمجموعه آن نیز در ساماندادن به مسائل پایتخت در کنار مدیریت شهری وظیفه دارد. شهرداری البته تاکنون اولویت اقداماتش را به این ترتیب قرار نداد. مقایسه عملکرد مدیریت شهری، چه در دوره اصلاحطلبان و چه در دوره اصولگرایان، نشان میدهد رفتارها و رویههای هیچ دورهای به ترتیب این اولویتها نبوده است.
آلودگی هوا همچنان مسئله پایتخت است
محسن هاشمیرفسنجانی. رئیس شورای پنجم شهر تهران
از نظر من مهمترین مشکل شهر تهران آلودگی هواست. من یادم میآید وقتی ما در شورای پنجم نظرسنجی کردیم، مردم دو بحث را بهعنوان مشکلی که باید در اولویت حل باشد، مطرح کردند؛ یکی آلودگی هوا بود و دیگری حملونقل عمومی. در مقام سوم این نظرسنجی و اولویتهای مردم، آسیبهای اجتماعی قرار داشت. بعد از آن مسائل دیگری نظیر بوروکراسی در شهرداری در اولویت مردم بود. مسائل دیگری که در آن نظرسنجی عنوان شده بود، اموری بودند که ارتباطی به شهرداری و بهطور کلی مدیریت شهری نداشتند. همانطور که میدانید هنوز اختیارات دولت به شهرداری و شورای شهر داده نشده است. برای مثال، مشکل گاز، آب، برق یا مسئله بهداشت و درمان یا مسائل مربوط به آموزش و پرورش هنوز در اختیار دولت است. آن چیزی که در اختیار شهرداری است، بحث آلودگی هوا، حملونقل عمومی و آسیبهای اجتماعی است. آسیبهای اجتماعی البته متعدد است و اولویت یک، بحث معتادان متجاهر است و بعد از آن متکدیان و کودکان کار است. آسیبهای اجتماعی موارد دیگری هم است؛ معلولان، کمتوانان و ناتوانان. البته این افراد در زمره آسیب اجتماعی نیستند، اما نباید فراموش کنیم که شهر برای این گروه فراهم و مناسبسازیشده نیست و هنوز بر اساس قوانین مربوط به معلولان در حد 15 درصد در ساختمانهای دولتی و 25 درصد در ساختمانهای شهری و در سطح شهر کمتر از 20 درصد توانستیم مناسبسازی کنیم تا معلولان بتوانند راحت در شهر تردد کند. من هم تصور میکنم مشکلات شهر تهران به همین ترتیب باشد. در واقع در بیشتر نظرسنجیها ازجمله آخرین نظرسنجی که در شورای پنجم انجام شد، آلودگی هوا و حملونقل عمومی با 93 درصد تقریبا در مقام اول مشکلات مردم بودند و در نهایت آسیب اجتماعی با 83 درصد در مقام سوم قرار داشت.
ظرفیت تهران را نادیده گرفتیم
صادق کاشانی. حقوقدان
مهمترین مشکل شهر تهران این است که طرح جامع سال 1349 که با در نظر گرفتن ظرفیتهای محیطزیستی و منابع آبی و ملاحظات گوناگون دیگر تهیه و تصویب شده بود، در عمل اجرا نشد. توضیح اینکه در این طرح، سقف جمعیتپذیری تهران بهخصوص با توجه به محدودیت منابع آبی تهران به 5.5 میلیون نفر محدود شده بود. تراکم ساختمانهای مسکونی بین یک تا سه سهطبقه با سطح اشغال حداکثر 60 درصد تعیین شده بود و تلاش شده بود در محدوده شمالی شهر (شمیران) با تعیین تراکمهای پایین (حداکثر دو طبقه) باغات دامنه البرز حفاظت شوند. در سطح توده شهر نیز اگرچه احداث آپارتمان پیشبینی شده بود، ولی اصل بر احداث خانههای ویلایی در قطعات شمالی قرار گرفته بود. پس از پیروزی انقلاب ابتدا در سال 1358 شورای انقلاب با دستکاری در ماده 100 قانون شهرداریها تخلف از طرح تفصیلی را با پرداخت جریمه به رسمیت شناخت. پس از پایان جنگ در حالی که حدود 20 سال از اجرای طرح تفصیلی میگذشت، وزیر مسکن وقت (مرحوم کازرونی) تلاش کرد تا با تصویب طرح جامع تهران در سال 1371 مانع از انحراف اساسی از طرح جامع سال 1349 شود، ولی متأسفانه این تلاشها به ثمر نرسید و پافشاری بر سیاست تراکمفروشی و تخریب باغات، تهران را که میتوانست یکی از زیباترین پایتختهای جهان باشد، گرفتار چرخه معیوب شهرفروشی کردند که تاکنون ادامه داشته است. امروز تأمین آب تهران یکی از معضلات ملی است. آلودگی هوا از چند روز زمستان به همه روزهای سال رسیده است. حقوق همسایگی به یک شوخی تبدیل شده و هرکس پول و نفوذ بیشتری داشته، ساختمان بلندتری ساخته است. باغات شهر اغلب نابود و تبدیل به برج شدهاند. طرح تفصیلی سال 91 نقطه اوج انحطاط تهران و دامنزدن به شهرفروشی و بارگذاریهای وحشتناک و باورنکردنی در همه سطح شهر و بهواقع طرح جامع شهرفروشی است که همچنان بر سرنوشت این شهر بحرانزده حاکم است.
بار سنگین حاشیهنشینی بر دوش تهران
شیوا علینقیان. مردمشناس
مهاجرت، با هدف داشتن یک زندگی بهتر، هنوز عمدهترین دلیل پیدایش حاشیهنشینی اطراف کلانشهرهاست. شهر تهران سالهاست واکنش کوتاهمدت گروههای تهیدست شهری و روستایی به خشکسالی، از رونق افتادن کشاورزی سنتی، بیکاری و تبعیضهای ساختاری شهر کوچک است. اما نکته تلخ آن است که این جمعیت حاشیهنشین به دلیل نداشتن سرمایه مالی، فرهنگی و اجتماعی و مهارتهای کاربردی متناسب با شهر مقصد، در بدنه اقتصادی شهر جدید جذب نشده و به حاشیهها رانده میشوند. طبق سرشماری 1395، بیش از 11 میلیون نفر جمعیت حاشیهنشین در سراسر کشور وجود دارد. انسان حاشیهنشین در بحرانی دائمی به سر میبرد؛ از سویی با حسی از انزوا، جداافتادگی و خلأ امکانات رفاهی و بهداشتی روبهرو است و از سوی دیگر به سختی میتواند به محیط مبدأ خود بازگردد. مطالعات میدانی و شواهد اتنوگرافیک، حاکی از آن است که از سال 1396 به این سو، مناطق محروم شهر تهران هم هرساله بر جمعیت حاشیهنشین خود افزودهاند؛ یعنی تهران اقشار ضعیف خود را به تدریج از مرکز به حاشیه شهر فرستاده است. به عبارتی، این حاشیهنشینان جدید دیگر نه از شهرهای کوچک و کمترتوسعهدیده، بلکه از قلب پایتخت به حاشیهها رانده میشوند. برای مثال چندین خانواده را میشناسم که به دلیل افزایش اجارهبها و نیز سایر مخارج زندگی در سالهای اخیر، خانههای کوچک تنگوتارشان در محله شوش، لبخط و علیآباد را ترک کرده و به مرتضیگرد، نوروزآباد و حلبیآبادهای پاکدشت، قیامدشت، احمدآباد مستوفی و... نقلمکان کردهاند و در خانههای موقتی و ناپایدار جدیدشان زندگی میکنند. با توجه به نرخ تورم و نابسامانیهای اقتصادی کنونی، این وضعیت روز به روز تشدید خواهد شد و ممکن است در سالهای آینده روند مهاجرت به حلبیآبادها و شهرکهای فاقد امکانات به کلی معکوس شود. تهران جمعیت روزافزون مهاجر خود را به تدریج به نقاط دور میفرستد تا صرفا آنها را از جلوی چشمش دور کند؛ غافل از اینکه روزی اینها همچون آپاندیسی حاد خواهد شد و درد عظیمی را به پیکرهاش وارد میکند.
تهران، انسانها را دوست ندارد
سولماز حسینیون. دکترای طراحی شهری، کارشناس تابآوری شهری
در یکی، دو دهه اخیر، دو مشکل عمده در شهر تهران وجود داشت؛ یکی انسانمحوربودن شهر تهران است و دیگری بحث ظرفیتها. این یعنی شهر تهران سالهاست از ظرفیتهای خودش فراتر رفته است؛ از ظرفیتهای زیستی و کالبدی گرفته تا ظرفیت اقتصادی. واقعیت این است که در همه جای این موضوع ثابت شده است و اگر هم از نظر منافع اقتصادی قرار بود به آن توجه شود، این موضوع کاملا اثبات شده است که شهرهایی که انسانمحور باشند، یعنی در آنها اولویت انسان است. نبود شبکه مناسب عابر پیاده، حملونقل عمومی کارآمد و یکپارچه و بهخصوص در بحث توسعههای تازه کمتوجهی به انسان در آن مشهود است. متأسفانه توسعههای جدید ما در منطقه 5 و منطقه 22 و الحاقهای جدید شهر تهران، انسانمحور نبودند. ما در تئوری شاهد بحث انسانمحوری بودیم، اما در مقام عمل دقیقا عکس این موضوع رخ داده است. اکنون بعضی بخشهای شهر تهران برای عابر پیاده به صورت عام و برای افرادی که نیازهای خاص دارند، اصلا قابل تردد نیستند. مثال بارز آن خودرومحوربودن شهر تهران است؛ آنهم خودروی شهری. البته این موضوع ابعاد دیگری را هم در بر میگیرد؛ از ساختوساز و دانهبندیها گرفته تا تعریض معابر که همگی به نفع خودرو بودند و نه شهروندان. اکنون همه جای دنیا به سمت کاربری مختلط و ریزدانه میروند؛ چون برای سرزندگی محیط از نظر اقتصادی و اجتماعی و امنیت این کاربری مناسب است، اما برخلاف دنیا ما به سمت درشتدانگی و کاربریهایی کلانی میرویم که به وسیله بزرگراهها و آزادراهها به هم وصل شدند و عابر پیاده و افرادی که خودروی شخصی ندارند عملا از این فضاها حذف میشوند. حالا شما یک فرد عابر پیاده را تصور کنید که نیازهای خاصی مثل معلولیت داشته باشد، یا مسن باشد، حتی کودک باشد، شهر برای آنها که حقیقتا غیر قابل استفاده است. این یکی از بزرگترین مشکلات شهر تهران است. حالا در نظر بگیرید که متأسفانه هر اتفاقی که در تهران رخ میدهد، به الگویی تبدیل میشود و در سایر شهرها نیز پیاده خواهد شد. درباره بحث ظرفیت، تهران سالهاست از ظرفیتهای محیطزیستی خودش فراتر رفته است. با وجود اینکه استادان در دانشگاهها به این موضوع اذعان میکنند، اما در عمل پای تمام بحثهایی را که به این موضوع دامن میزند، امضا میکنند. ریشهیابی این موضوع از بحث آمایش سرزمینی آغاز و به مدیریت توسعه شهر تهران میرسد. در درازمدت بحث بحرانهایی مانند زلزله هم به میان میآید. آلودگی هوا، بحران آب و از بین رفتن فضای سبز مشکلات بطئی است. بااینحال، همین مشکل بیتوجهی به ظرفیتهای شهر تهران باعث میشود اگر بحرانهای مقطعی مانند زلزله پیش بیاید، این بحران خودش را حادتر نشان دهد.
دشواریهای زندگی
معصومه اشتیاقی. جامعهشناس محیط زیست
فرایند مدرنیزاسیون آغازگاه شتاب تغییرات در حیات اجتماعی موجود زندهای به نام تهران قدیم و تبدیل آن به تهران نو شد. گسترش فضاهای عمومی همچون کافهها، پارکها، سینماها، هتلها و... چهره شهر تهران را متحول کرد و جاذبههای مهاجرت به تهران را جانی تازه بخشید. بهتدریج با تمرکز سرمایه و منابع مالی-انسانی در تهران، توسعه نامیمونی رقم خورد. قومیتها از شهرهای مختلف به امید یافتن رؤیاهای نایافتهشان روانه تهران شدند. بلعیدن منابع از همه کشور (انسانی، مالی و...) به سوی این شهر، تهران را به غولی بیقواره تبدیل کرد که مهار آن هر روز دشوارتر شد. ولع توسعه، بیحرمتی به جان زنده شهر تهران را به شکل تراکمفروشی، ساخت بزرگراهها، مالهای تجاری، برجهای عظیم، توسعه صنایع آلاینده و... رقم زد. اگرچه این شکل از سیاستگذاری توسعه شهر در این سالها، منابع درآمدی عظیم اما ناپایدار را برای مدیریت شهری تهران به دنبال داشت، اما با قیمتی گران، کیفیت زندگی با ترافیک و سلطه ماشین بر انسان و ایجاد آلودگی هوا سیر نزولی یافت. با توسعه ساختوسازها، پیوندهای محلهای جای خود را به احساس گمنامی و غریبگی داد که بیش از هر چیز هویت و احساس تعلق شهروند تهرانی به شهر را نشانه گرفت. توزیع ناعادلانه منابع در مناطق شمالی و جنوبی شهر، بیعدالتی و نابرابری شهروندی را به همراه داشت که پیامد آشکار آن، فقر و آسیبهای اجتماعی است که چهره غمباری به پایتخت داد؛ تا جایی که امروز، زندگی در تهران به واسطه گرانی مسکن، کیفیت بد هوا، توزیع نابرابر امکانات، خیابانهای سرریز خودرو و کوچههایی که تبدیل به پارکینگ عمومی شدند و دیدن چهرههای ناشاد و مضطرب، دیگر جذابیت سالهای دور را ندارد.