حقوقشناسی و داستان باستان
به صورت منطقی حقوقخواندهای همچون نگارنده این سطور نباید در موضوعاتی مانند «رمزگشایی خطوط باستانی»، «باستانشناسی»، «فرهنگ و تمدن ایرانی» و نظایر آنها اظهارنظر کند؛ چون در دانشکدههای حقوقِ ما هیچکدام از اینها را به دانشجو در هیچ مقطعی آموزش نمیدهند؛ اتفاقا آنچه میآموزند، بسیار سطحی، کاربردی و مبتلا به روزمرگی است.
علیرضا غریبدوست-دبیر انجمن حقوقشناسی: به صورت منطقی حقوقخواندهای همچون نگارنده این سطور نباید در موضوعاتی مانند «رمزگشایی خطوط باستانی»، «باستانشناسی»، «فرهنگ و تمدن ایرانی» و نظایر آنها اظهارنظر کند؛ چون در دانشکدههای حقوقِ ما هیچکدام از اینها را به دانشجو در هیچ مقطعی آموزش نمیدهند؛ اتفاقا آنچه میآموزند، بسیار سطحی، کاربردی و مبتلا به روزمرگی است. اما داستان من با دنیای باستان به پژوهش چندینسالهام درباره ایده «حقوق ایرانی» بازمیگردد. در جستوجوی حقوق ایرانی و اندیشیدن و مطالعه بهمنظور شناسایی مبانی و مقتضیات نظام حقوقی متناسب با جامعه، فرهنگ و تمدن ایرانی، ناگزیر به آشنایی با دانش باستانشناسی و بهرهبردن از مطالعات متخصصان این حوزه بودم؛ چراکه تاریخ را فاتحان مینگارند و هرچه دوست داشتند روایت میکنند و در بیطرفی مورخ تردیدهاست. اما باستانشناس، مستند به کاوشهای دقیق علمی و بیطرفانه اظهارنظر میکند. هیچ کجای جهان به اندازه ایران، دانش باستانشناسی چنین جایگاه ارزشمندی در تبیین هویت ملی و تاریخی یک ملت ندارد. در مطالعاتم دریافتم که ما به اشتباه و کاملا از روی خطای فاحش، آنجا که سخن از تاریخ و تمدن ایران میشود، متأثر از بهرهبرداریهای سیاسی پهلوی دوم از کاوشهای باستانشناسی، به یاد 2500 سال تمدن میافتیم. عقبه و پیشینه خود را محدود به عصر هخامنشیان میکنیم و گویی این سرزمین پیش از پارسها، مادها و هخامنشیان، فاقد سکونت و بیابانی بوده است تهی از فرهنگ و تمدن. البته شاید حق داشته باشیم؛ چون مطالعات باستانشناسی در ایران چندان عمر درازی ندارد و پژوهشگران غربی نیز که حدود 150 سال پیش کاوشها -یا به تعبیر بسیاری غارتها- را آغاز کردند، تا سالهای بسیار نتایج کاوشهای خود را در اختیار ما قرار نمیدادند و ما به اشتباه در این توهم بودیم که «ایرانی، آریایی است». این نگرش و رویکرد که به قول دکتر احمد اشرف نتیجهای جز نفرتپراکنی قومیتی و شکاف میان هویت ملی و تاریخی در بر نداشته، اطلاعات امروز ما از هویت و فرهنگ دوهزارساله ایلامیها (که نام دقیق آنها هَتَمتی است و باید گفت هتمتیان) و همینطور نتیجه کاوشهای شرق و جنوب فلات ایران مانند شهر سوخته، شهداد، تپه یحیی و این اواخر جیرفت، در کنار کاوشهای باستانشناسی در شمال و شمال شرق همچون غارهای «کمربند» و «هاتو»، نشان میدهد که ایرانیان پیش از ورود آریاییها و پارسها سابقه سکونت و فرهنگ ششهزارساله داشتهاند و از تمامی دوران باستانشناسی از عصر پارینهسنگی (محدوده سه و نیم میلیون سال پیش) تا به امروز در این سرزمین کهنسال و نامدار، مناطق باستانی قابل کاوش وجود دارد. بعدها دانش ژنتیک، مردمشناسی و دیرینانسانشناسی نیز به تأیید این مهم آمد که نسل امروز ما ایرانیان با وجود برخی تفاوتها در زبان و گویش، جملگی از یک ریشه ژنتیکی هستند و تبیین مفهوم «ایران» با تعریف نژاد آریایی، خطایی بزرگ بوده است. به دیگر سخن، آریاییها نیز از اقوام ایرانی بودهاند که در پیدایش و گسترش تمدن و فرهنگ ایرانی ایفای نقش کردهاند، اما ایران از عصر کشاورزی (حدود 12 هزار سال پیش) محل سکونت و اقامت مرهشیها، لولوبیها، کاسیها، گوتیها، هتمتیها و دیگران بوده است و منصفانه نیست که ایرانی را محدود به 2500 سال هویت تمدنی کنیم. از سوی دیگر، دانش حقوق صرفا آگاهییافتن از قوانین و مقررات وضعشده از سوی دولتها نیست. حقوق صرفا اعمال مجازات یا چگونگی پیگیری یک اختلاف مالی یا تنظیم یک قرارداد تجاری نیست. حقوق دانشی است که مبتنی بر آن، ما حقوقخواندههای پرمدعا باید به جامعه راهکارهایی برای تنظیم مسالمتآمیز مناسبات و تعاملات را پیشنهاد کنیم و چون مخاطب این دانش و قواعد آمره آن «یعنی قوانین»، مردم و جامعه هستند، بدون شناخت جامعه ایرانی نمیتوان پیشنهادهای سودمندی برای تنظیم مناسبات اجتماعی در قالب قانون ارائه کرد. نتیجه این میشود که قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه را ترجمه میکنیم و با اعمال منویات شاه قاجار و در نظر گرفتن برخی احکام اسلامی، قانون اساسی مشروطه را تصویب میکنیم و کلی فخر میفروشیم به مترقیبودن آن! قانونی که نه شاه به آن پایبند ماند و نه ملت آن را محترم شمردند. با این توضیح، شاید خوانندگان محترم این سطور دریافته باشند که ربط امثال حقیر و نهادی چون «انجمن حقوقشناسی» به موضوعات ارزشمندی مانند «باستانشناسی»، «مردمشناسی»، «تاریخ تمدن» و «رمزگشایی خط باستانی آغاز ایرانی» از چه رو است.
تا 20 سال پیش، اگر کسی جرئت میکرد بگوید تمدن، آغاز شهرنشینی و پیدایش خط منحصرا توسط «سومریها» در بینالنهرین بهوجود نیامده و اولین سامانه نگارش، خط میخی سومری نیست، حتما مورد تمسخر قرار میگرفت. اما داستان «هلیلرود» و کاوشهای باستانشناسی در «شوش» و مستندات دوره ایلام در هزاره سوم و چهارم پیش از میلاد و همینطور رمزگشایی اخیر خط ایلامی (که فرانسوا دوسه آن را «خط آغاز ایرانی جدید» نامگذاری کرده است)، به نحو انکارناپذیری این پیشفرضها را به هم زد.
آشنایی من با فرانسوا دوسه نیز در مسیر همین پژوهش بود. وقتی درصدد تبیین اندیشههای حقوقی در ایرانزمین، دوران «آغاز شهرنشینی» را مطالعه میکردم، پدیده جیرفت و هلیلرود مرا مسحور خویش کرد. کشفی که در سال 1382 و در پی سیل جیرفت و غارت گنجینههای آن به دست برخی افراد سودجو پدیدار شد و معادلات تمدنی و هویتی ایران و جهان را به چالش کشید. در مطالعه مقالات و یادداشتهایی که درباره کاوشهای جیرفت به سرپرستی استاد یوسف مجیدزاده (که معتقدم ایران و ایرانی وامدار اوست) داشتم، موضوع چهار کتیبه کشفشده با خطوطی نوین توجهم را جلب کرد. زبانشناسان هنوز قادر به رمزگشایی از آن نیستند و آن را «خط هندسی جیرفت» نامگذاری کردهاند؛ خطی که اثباتکننده وجود تمدن در جنوب فلات بزرگ ایران در هزاره چهارم و سوم پیش از میلاد و همزمان با تمدن سومر در بینالنهرین و تمدن هتمتی در شوش است و ایبسا بتوان در آیندهای نهچندان دور، ثابت کرد که خاستگاه تمدن، نه بینالنهرین که هلیلرود بوده است و تمدن از هلیلرود به سمت غرب و ابتدا به شوش در خوزستان و اوروک در بینالنهرین رفته و احتمالا با فاصله یا همزمان با آن به سمت شرق و دره سند در پاکستان امروزی گسترش یافته است؛ مکانهایی که در قرون گذشته همواره ایران بودهاند.
فرانسوا دوسه در کاوشهای باستانشناسی جیرفت از شاگردان استاد مجیدزاده بود و از اعضای تیم ممتاز بینالمللی که افتخار کاوشها بهویژه در کُنارصندل نصیبشان شد. کارهای او را تعقیب کردم. دریافتم که درصدد رمزگشایی خط «ایلامی خطی» است. در سفری که به ایران داشت، بسیار مشروح در این زمینه و اهمیت این رمزگشایی گفتوگو کردیم. متوجه بودم چه اتفاقی دارد میافتد، اما واقعا تردید داشتم. تا اینکه در تابستان امسال خبر داد نتیجه پژوهش او در مجله معتبر بینالمللی آشورشناسی و باستانشناسی خاور نزدیک DE GRUYTER منتشر شده است و نسخهای از آن را برایم ارسال کرد. همزمانی انتشار مقاله با رویدادهای تلخ پس از شهریور سال جاری باعث شد مدتی این موضوع را رها کنم، اما علیرغم اینهمه درد و غم، نمیتوانستم از عشقم به وطن و ایران چشمپوشی کنم. سراغ مقاله رفتم و با دقت و بارها خواندم. قبول بفرمایید این مقاله برای متخصصان حوزه رمزگشایی خطوط باستانی بسیار سخت و پیچیده است و برای من درک آن تقریبا محال بود، اما به لطف مطالعات پیشین و گفتوگوهای بسیار با صاحبنظران و توضیحات فرانسوا، توانستم متوجه جزئیات مطلب شوم. موضوع به حدی حائز اهمیت بود که فکر کردم باید کاری کنم. پس با برادر فرهیخته و ایراندوستم جناب آقای رحمانیان -مدیرمسئول محترم روزنامه «شرق»- مطرح کردم و بدوا از اهمیت این رمزگشایی در «نوزایی هویت ملی» ایرانی گفتوگو کردیم. استقبال و سخاوتمندی ایشان و همراهی همیشگی تیم رسانهای «شرق»، مشوق تدوین «داستان باستان» شد؛ داستانی که میتواند درک ما را از هویت و تاریخ فرهنگی پدرانمان متحول کند. اگر بخواهم در یک جمله بگویم که اهمیت این رمزگشایی چیست، شاید چندان خلاف نگفته باشم که پیش از این، ما ایرانیان با توجه به جایگاهمان در عصر کشاورزی و انقلاب شهری در «شوش»، مدعی پیشگامی در هویت فرهنگی بودهایم و ملتی در جهان به سابقه و پیشینه تمدنی ایرانیان وجود نداشته است. بااینحال، از آنجا که «پیدایش خط» و سامانه نگارشی مبنای آغاز تمدن قرار داشته و تا همین سالهای اخیر، همواره از تمدن سومر و خط میخی سومری بهعنوان آغازگر تاریخ و تمدن نام میبردند، با این رمزگشایی، اگر نخواهیم عُجب و توهم خودبرتربینی و ناسیونالیسم افراطی «ایرانپرستی» شویم و بخواهیم هویت فرهنگی و تمدنی ایرانی را آنچه که هست، معرفی کنیم، از این پس میتوانیم مدعی باشیم که علاوه بر هویت فرهنگی، ایرانیان از پیشگامان ایجاد سیستم نگارشی نیز بودهاند.
نخستین هدف ما در انجمن حقوقشناسی از مشارکت در این پروژه فرهنگی که به بهانه رمزگشایی از خط «آغاز ایرانی جدید» توسط فرانسوا دوسه مهیا شد، جلب توجه جامعه حقوقی به این مهم است که بازیابی هویت فرهنگی و تمدنی، لازمه استقرار جامعهای است که یکپارچگی مبتنی بر اصالت خویش را مبنای حفظ نظام اجتماعی دانسته و از قانون و حاکمیت آن بهمنظور صیانت از هویت و دستاوردهای فرهنگی و تمدنی خود تمکین کند. پس اگر میخواهیم «حاکمیت قانون» در جامعه استقرار یابد، علاوه بر دیگر اقدامات، باید آگاهی خود و جامعه را از ایران و ایرانی و هویت ملی افزایش داده و با واقعیت تطبیق دهیم.
وقتی سخن از ایران میشود، امکان تبیین و توضیح آن به سادگی میسر نیست. برعکس وقتی سخن از استرالیا یا آمریکا میشود، خیلی ساده و راحت میتوان گفت کجای دنیا هستند، چه کسانی آنجا را کشف کردند و تمدن و دانش چگونه به آنجا رسید و چگونه مراحل رشد اقتصادی و سیاسی را پیمودند. درحالیکه ایران اینگونه نیست؛ چون تأسیس نشده و تاریخ تأسیس ندارد. گویی از روز ازل بوده است. اولین بار نام نامی «ایران» در متون اوستایی و زرتشتی دیده میشود و اشاره به مکانی دارد که رودخانه «دایتیای مقدس» آن را آبیاری میکرده است. برخی آن «جاینام» را شمال شرق ایران امروز (خراسان بزرگ) و برخی در شمال غرب (در جوار رود ارس) برشمردهاند. اما این نام نشانگر قدمت این سرزمین است؟ ایران کجاست و ایرانی کیست؟ سؤالی که در نگاه اول پاسخدادن به آن سهل به نظر میرسد، اما با اندکی تأمل متوجه میشویم که تبیین این سؤال ساده، تبیین «هویت ملی» و «هویت فرهنگی» ماست؛ اگر آن را به اشتباه تعریف کنیم، هویت خود را به اشتباه و خطا دریافتهایم.
واقعیت این است که در تاریخنگاری حرفهای، غربیها نخستین بار در زمان هخامنشیان متوجه ایران شدهاند؛ چراکه اولین امپراتوری جهانشمول، امپراتوری هخامنشیان بوده است و تمام جهان شناختهشده آن روزگار تحت استیلای ایرانیان قرار داشته و نبرد میان ایران و روم و تلخیهایی که ایرانیان بر کام رومیها روا داشتند، باعث شد هرگز نام ایران را فراموش نکنند و البته در انتقام این دوران سخت، هرچه توانستند فتوحات و پیشرفت و تمدن را به خود منتسب کردند و بربریت و توحش را به شرقیها و وقتی سخن از مشرقزمین میکردند، منظورشان فقط ایران بود. باستانشناسی سیاسی و تحمیل هویت به مرکزیت غرب از دستاوردهای پسااستعماری است که بیش از هر جای جهان، ایران را هدف قرار داده است. من از زمره کسانی نیستم که به دشمنی شرق و غرب و دیرینهبودن این خصومت بپردازم، اما از واقعیت و حقیقت نیز غافل نمیشوم. این نگرش و رویکرد به ایران باعث شد وقتی با مشکلات و تنگناهای داخلی مواجه میشویم، نسل جوان ما که به نظر میرسد بیش از آنچه مدعی است، کممطالعه و ناآگاه است، به فکر مهاجرت میافتد و با واژگانی سخیف، خود و کشور و ملتش را مخاطب قرار میدهد. دیگر هدف نگارنده این سطور و انجمن حقوقشناسی در مشارکت و همراهی با فرهیختگانی که یادداشتهای آنان را ملاحظه میفرمایید، آگاهیبخشی به جامعه و بهویژه نسل جوان است تا با اطلاع از پیشینه کهن تمدنی و فرهنگی خویش، مبتلا به خودباختگی نشوند و باور داشته باشند که ایران، «مانا» بوده و خواهد ماند و روزهای سخت، نویدبخش روزگار شیرین است؛ همانگونه که تاریخ ما در هزاران سال گذشته بر همین منوال بوده و همواره پس از هر فروپاشی، به نوزایی ققنوسوار دست یافتهایم.