مقصود فراستخواه در گفتوگو با «شرق»:
برای آینده و ثبات این جامعه نگرانم
جامعه ایران، بهویژه پس از شهریور سالی که گذشت، اوضاع دگرگونهای را از نظر سیر تحولات اجتماعی متأثر از مناسبات سیاسی تجربه کرده و به تعبیر و گمان برخی از صاحبنظران، رادیکالیزه شده است.
محمد جعفری
جامعه ایران، بهویژه پس از شهریور سالی که گذشت، اوضاع دگرگونهای را از نظر سیر تحولات اجتماعی متأثر از مناسبات سیاسی تجربه کرده و به تعبیر و گمان برخی از صاحبنظران، رادیکالیزه شده است. وضعیتی که باز به گفته همین طیف از صاحبان نظر و اندیشه، در ساخت سیاسی و اجتماعی خود، امکان تداوم تجربه فعلی را نداشته و باید دیر یا زود سیر دیگری را در پیش بگیرد. مقصود فراستخواه از دسته صاحبنظران و استادان برجسته در حوزه جامعهشناسی بوده که نظرات و گفتههای او همواره مورد رجوع پژوهشگران و افکار عمومی در این حوزه قرار گرفته است. در همین رابطه، گفتوگویی با این جامعهشناس ترتیب دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
با توجه به تحولات اخیر و فعلی در جامعه ایران، آیا باید امر سیاستورزی در سپهر سیاسی کشور را در مظان انسداد بدانیم؟
بهطورکلی، سیاست از جنس یک پروتکل بوده و پلتفرمی است که ما در چارچوب آن میتوانیم اهداف عمومی را پیگیری کرده و گزینههای بدیلی را حسب موقعیتهای مختلف انتخاب کنیم. اینکه مثلا باید به پاسخی برای این پرسشها برسیم که برای تهدیدات، برای سرمایه آب در کشور، برای مهاجرت سرمایه انسانی به خارج از مرزها، برای فرودستان زیر خط فقر، برای ثبات اقتصادی، برای زندگی مسالمتآمیز دیپلماتیک با جهان، برای سربلندی اقوام ایرانی، برای کاهش رنج محنتدیدگان، برای حق و حقوق مردمانی با دیدگاهها و سبکهای زندگی مختلف، برای برابری زن و مرد، برای زندگی و آزادی، برای جلب رضایت و اعتماد عمومی، برای معلمان، بازنشستگان و کارگران، برای حقوق اقلیتها و مخالفان و برای ایران چه راههایی عملی داریم. اما این روزها، امر سیاسی به معنای دگرزدایی برای دستیابی یکجانبه به قدرت فروکاسته شده و بر امر سیاستورزی یا خطمشیگذاری عمومی از طریق رقابت گفتوگویی و آزادمنشانه در شرایط برابر غلبه پیدا کرده است. در نتیجه، امر سیاستورزی درواقع عرصه نادیدهانگاری و نه به مکان گفتوگو و رقابت بدل شده است. طبعا برخی از این نتیجه میگیرند که شرایط امکان سیاستورزی در ایران نیست. سیاستورزی، یک عمل عقلانی و کار فنی است که ما روی میز سیاست چه دستوری بگذاریم. سیاست نهایی کشور باید از سوی شبکه ذینفعان اجتماعی پذیرفتهشده و معنادار باشد و برای این مهم، باید جستوجوی رضایتبخش همگانی صورت گیرد.
به عبارت دیگر، همه شهروندان باید به این تلقی برسند که سیاست حاکم از طریق جستوجوی رضایت همگانی به دست آمده است. در ایران، این رضایت همگانی نادیده گرفته شده و سیاستگذاری تحت تأثیر امر سیاسی قرار گرفته است. همین رویکرد نیز در نهایت به تصمیمگیری گروههای خاص در سازمانهای الیت انحصاری و نخبگان خاص که رابطه پدرسالار با جامعه دارند، بدل شده است. این دسته در جرگهها و سازمانهای انحصاری مرئی، کمترمرئی و غیرپاسخگو، بدون مشارکت و پرسوجوی اجتماعی تصمیم میگیرند.
خروجی این رویکرد در عمل چه بوده؟
در نتیجه این رویکرد درواقع فاصلهای بین سیاست (Policy) و زندگی (practice) در جامعه ایران افتاده است. مثلا در دهه 70 که استفاده از دستگاه ویدئو در کشور ممنوع بود، ما مطالعهای به همراه دوستان انجام دادیم که نشان میداد هر خانواده بزرگ ایرانی به یک دستگاه از این وسیله دسترسی دارد، اما سیاست عمومی کشور بر ممنوعیت حمل و استفاده از آن وضع شده بود. البته متأسفانه در کشورمان از این دست شکافها میان سیاست و زندگی زیاد داریم.
مثلا مسئله حجاب؟
بله، دقیقا. به عبارت دیگر، در مقوله حجاب و سبک زندگی با اتخاذ سیاستهایی روبهرو هستیم که سبب شده تا با وجود همه تجربیات میدانی، بخشهایی از خانوادههای ایرانی در موقعیتهای مختلف با فاصله از سیاست سیستم رسمی رفتار کنند. متأسفانه سیاستگذاری رسمی به واسطه نخبگان انحصاری غیرپاسخگو مصادره شده و بر همین اساس است که شاهد سیاستگذاری رضایتبخش در جامعه امروز ایران نیستیم. مثالها متأسفانه در این زمینه یکی، دو مورد نیستند؛ اینترنت، ورزش، آموزش، هنر و... در متن زندگی مردم یک چیز و یک نوع بوده، ولی سیستم بهطور جدا و یکجانبه رفتار دیگری با اینها دارد.
محدودیتهای چندینساله، جامعه را در وضعیت ذرهوارگی قرار داده است
نیروهای سیاسی خارج از ساخت قدرت که عملا امکان مشارکت در سیاستگذاری را ندارند، چه وضعیتی را در شرایط کنونی جامعه ایران تجربه میکنند؟
مردم وقتی سازمان اجتماعی، مدنی، صنفی و دیگر نمایندگیها را نداشته باشند تا مطالبات آنها را نمایندگی کند، تبدیل به توده میشوند و توده، تحت تأثیر هیجانات آنی و پروپاگاندای سیاستورزان قرار خواهد گرفت. اما وقتی جامعه فعال شده و سازمان اجتماعی داشته باشد، آنگاه دست به تحلیل خواهد زد. بسته به میزان فعالبودن جامعه، بهجای اینکه سیاستورزان با جامعه بازی کنند، جامعه با آنها از طریق برگ رأی آزاد بازی خواهد کرد. چنین جامعهای از رأی خود بهعنوان یک اهرم استفاده کرده و بسته به برنامههای هر یک از این گروهها در راستای حلوفصل مشکلاتش تصمیم خواهد گرفت که به کدامیک رأی بدهد.
جامعه امروز ما از این منظر چقدر فعال است؟
از این منظر، جامعه ما بسیار آسیبپذیر است. به دلیل محدودیتی که چندین سال برای جامعه مدنی، محلی، صنفی، حرفهای مستقل و سمنها ایجاد شده، جامعه استضعاف شده است و نهادهای مدنی و سازمانهای اجتماعی رشد نکردهاند. در نتیجه، جامعه در یک وضعیت تودهوارگی و ذرهوارگی قرار گرفته است. به این صورت که در جامعه، یا هر کسی به صورت ذرهوار تنها درصدد تأمین منافع عاجل خود برآمده یا یکباره از حالت ذرهوارگی بیرون شده و بر اساس یکسری هیجانات خاص از سوی پوپولیستها و غوغاسالاران به ابزاری برای موجسواری آنها بدل خواهد شد. اگر جامعه از این دوگانه بیرون آمده و به یک جامعه فعال، هوشمند و دارای نمایندگیهای قوی مدنی بدل شود، آنگاه این جامعه دست به رفتار عقلانی و بادوام خواهد زد.
مشخصا در یک سال گذشته شاهد یکدستشدن حاکمیت در نهادهای آن بودیم و بسیاری بر این باورند که به همین واسطه، جامعه امروز ایران به تعبیری دچار انسداد سیاسی شده است. تا چه میزان با این تصور همنظر هستید؟
با تداوم این وضعیت، یا بهنوعی استیصال عمومی خواهیم رسید یا اینکه شاهد مقاومت اجتماعی و اخلاقی در برابر این وضع خواهیم بود. اگر این سازمان اجتماعی قوی شکل بگیرد، مخالفان و منتقدان در داخل و خارج از کشور، دیگر نخواهند توانست رفتارهای پوپولیستی از خود نشان دهند و سعی خواهند کرد تا نظر جامعه را با اقناع عقلانی به برنامههای خود جلب کنند.
ایران در وضعیتی قرار گرفته که سیاستورزان آن، بدون نوعی ائتلاف گفتوگویی و رضایتبخش میان گروههای اجتماعی دارای سیاستهای مشخص عقلانی برای منافع عمومی، قادر به پاسخگویی به مطالبات جامعه نخواهند بود.
در ماههای گذشته، راهکارهای و طرحهای متعددی از ناحیه نیروهای سیاسی برای برونرفت از وضعیت کنونی مورد بحث قرار گرفته که به نظر میرسد عاملیت روشنی برای پیگیری و عملیاتیکردن این راهکارها وجود ندارد یا مورد اشاره طراحان این طرحها قرار نگرفته است. آیا میتوان جبر یا الزامی را از سوی تودههای مردم برای پیادهکردن طرحهایی که احیانا مورد توجه و حمایت آنها قرار گرفته است، متصور بود؟
زبان اجتماعی باید در حوزههای عمومی احیا شده و گفتوگوهای اجتماعی در تمام حوزهها فعال شود؛ آنگاه از ماحصل این گفتوگوها میتوان راهحلهایی هم برای قانون اساسی، هم برای نحوه اصلاحات آن -با در نظر گرفتن میزان هزینه و اثربخشی- و هم با اتکا به منافع ملی و تمامیت ارضی در کشور ترسیم کرد. ما در شرایطی قرار گرفتهایم که «تصادف» ما را به جلو میبرد. ما معروض یک شرایط تصادفی از جهان و داخل هستیم و انواع اتفاقها میتواند وضعیت کشور را از این رو به آن رو کند. من نسبت به آینده و ثبات این جامعه نگرانم و بازندگان این وضعیت نیز در نهایت باز مردم این سرزمین خواهند بود. جامعه ایران باید در حوزه نهادهای حرفهای، صنفی، مدنی، محلی، عمومی و انواع ظرفیتهای اجتماعی فعال شده و از طریق این توانمندسازی به یک نوع سیاستورزی عقلانی گفتوگومحور در یک شرایط آزاد برسد و در آن صورت است که شانس موجسواری پوپولیستها کاهش یافته و فرصت برای عقلانیت اجتماعی فراهم خواهد شد.
راهحل برونرفت از وضع کنونی، بازگشت به جامعه است
در چنین وضعیتی، راهحل منطقی چه خواهد بود؟
به گمان من، راهحل برونرفت از وضع کنونی، بازگشت به جامعه است. بازگشت سیستم رسمی به زیستجهان این جامعه، راهکاری بایسته و شدنی بوده و اگر یک بازگشت جدی به جامعه صورت بگیرد و شاهد ایجاد فرصت برای یک گفتوگوی فنی و دقیق باشیم، راهحل برونرفت پیدا میشود. در چنین وضعیتی است که میتوانیم به روشنشدن این سؤال امیدوار باشیم که مثلا رفراندوم بر چه اساسی باید صورت بگیرد و چه ائتلافهایی با کدام ترکیب میتوانند در این جامعه شکل بگیرند. نباید امید خودمان را از دست بدهیم و همچنان معتقدیم که میشود بازگشت به جامعه را از نقطهای شروع کرد تا مردم برای پایداری و آینده ایران گفتوگو کنند.
کنشگران مرزی میتوانند راهحلهایی ارائه دهند
نقش نخبگانی که به نظر میرسد حلقه وصل آنها بین حکومت و توده مردم مخدوش شده، در این بین چیست؟
بنده بر مبنای تحقیقی که 12 سال روی آن کار کردم، معتقد به احیای نقش کنشگران مرزی هستم. در حال حاضر کتابی با همین عنوان به چاپ رسیده که نتیجه تحقیق 12ساله من بر این مسئله است. من در این کتاب به الگویی از کنش مرزی بین دولت و جامعه رسیدهام؛ کنشگران مرزیای که میتوانند بین دیوان دولت و ایوان جامعه تردد کرده و راهحلهایی در بحرانهای پدیدآمده ارائه دهند. دولت فرصت حرفزدن و خلاقیت را حتی به این کنشگران مرزی که در بخشهای مختلف جامعه ما فراوان هستند، نمیدهد تا این کنشگران در راستای ایجاد تفاهم برای حل مسائل اقدام کنند. اگر راهحلی باقی مانده، همان راهی است که ما باید فضاهای میانی و گفتوگویی بین مخالفان و فضاهای میانی بین مخالفان و دولت را تقویت کنیم؛ نه فضاها و گفتوگوهای تصنعی، بلکه فضاهایی که مردم و همه گروههای اجتماعی و همه ایرانیان در داخل و خارج، طبقات، زنان و مردان، همه اقوام، همه نسلها، همه زبانهای ایرانی و همه دیدگاهها و مخالفان و موافقان را از طریق یک جستوجوی رضایتبخش به محافظت از آینده تمامیت این سرزمین و زندگی آزادمنشانه در آن برای توسعه و پایداری ملی و نیکبختی اجتماعی و همگانی امیدوار کند.