کارشناسان به «اهالی» پاسخ میدهند
از پاتوق تا میدانگاه؛ با فضاهای عمومی شهر چه باید کرد؟
وجود فضاهای عمومی در سطح شهر امروزه یک ضرورت اساسی است. ضرورتی که متولیان امر شهری تلاش میکنند تا احداث آن را حتی در برنامههای توسعه شهری نیز بگنجانند. اما شهرداری در دورههای پیشین تا چه اندازه در ایجاد این عرصهها موفق بوده؟
سوگل دانائی: وجود فضاهای عمومی در سطح شهر امروزه یک ضرورت اساسی است. ضرورتی که متولیان امر شهری تلاش میکنند تا احداث آن را حتی در برنامههای توسعه شهری نیز بگنجانند. اما شهرداری در دورههای پیشین تا چه اندازه در ایجاد این عرصهها موفق بوده؟ این پرسش را با چهار نفر مطرح کردیم؛ مدیرعامل سابق سازمان نوسازی شهرداری تهران از تجربه احداث میدانگاه و پاتوقها در بافت فرسوده گفت. یک مهندس معمار از ویژگیهایی که این عرصههای شهری باید داشته باشند. یک تسهیلگر و کارشناس اجتماعی از تجربه خودش درباره احداث این فضاها سخن گفت و نظر مردم محلههای کوچک درباره این عرصههای عمومی را شرح داد. در پایان یک جامعهشناس تأکید کرد که تلقی حوزه عمومی نه به عنوان یک امکان، بلکه به مثابه یک تهدید، حکمرانی شهری را وامیدارد تا در رویکردی ابزاری با مقولات دم دستی از قبیل «افکار عمومی» گرفتار بماند.
تجربه ساخت فضاهای عمومی در بافت فرسوده
کاوه علیاکبری. مدیرعامل سابق سازمان نوسازی شهرداری تهران
ما سال ۱۳۹۷ که در سازمان نوسازی کار احداث میدانگاه در بافت فرسوده را آغاز کردیم، کار جدیدی بود. آن زمان چه در قالب برنامه نوسازی بافتهای فرسوده شهری و چه به صورت مستقل، تجربه چشمگیری از گسترش قلمرو عمومی در شهر تهران وجود نداشت. تکتجربههایی مانند احداث میدانگاه میدان ولیعصر یا خیابان هفده شهریور وجود داشتند، اما عمدتا به عنوان تجارب منفی از آنها یاد میشد؛ چون اولا به نتایجی که مد نظر بود دست نیافته بودند و دوم اینکه این تجارب فراگیر نشده بودند، یعنی به صورت تجارب پراکنده و موردی در برنامههای مدیریت شهری باقی مانده بودند. در دوره گذشته ما اعتقاد داشتیم که یکی از کالاهای عمومی مورد نیاز شهروندان که مدیریت شهری باید در اختیارشان قرار دهد، فضاهای شهری است. به اعتقاد ما مهمترین کارکرد این فضاها فراهم کردن بستر و زمینهای برای تعامل اجتماعی است؛ یعنی ایجاد ارتباط و اتصال اجتماعی بین افراد مختلف. خلأ این موضوع بهشدت در تهران امروز هم دیده میشد {و میشود}.
ما در سازمان نوسازیِ آن دوره، در واقع تلاش کردیم بازگشتی به این نوع شهرسازی داشته باشیم و امکانی را فراهم کنیم تا به جز خانهای که مردم در آن زندگی میکنند، خیابانی که در آن تردد میکنند و فضاهای گوناگونی که خدمات مختلفی را به شهروندان میدهند، این کارکرد را به نوعی احیا و باززندهسازی کنیم. کارکردی که وظیفه آن به نوعی فراهم کردن بستری برای حضور و ارتباط مردم باشد. این مسئله برای همه شهر ضرورت و اولویت دارد، اما برای ما در سازمان نوسازی شهر تهران چون مأموریت اولمان بحث نوسازی بافتهای فرسوده شهری بود، اولویت دوچندان پیدا میکرد. آن هم از این بابت که محلاتی که در تهران دارای بافت فرسوده هستند، به نوعی محلات کمبرخوردارتر شهر محسوب میشوند، یعنی شما از هر نظر که نگاه میکنید، متوجه کمبودهای جدی در این محلات میشوید. به همین دلیل تصمیم گرفتیم اولویت ایجاد فضاهای عمومی و شهری را در تهران به محلاتی بدهیم که بافت فرسوده هستند. ما در واقع در آن دوره به نوعی از سیاست تبعیض مثبت استفاده کردیم. یعنی تصمیم گرفتیم بخش عمدهای از منابع و امکاناتی را که شهرداری برای ایجاد فضاهای عمومی در نظرگرفته بود، در بافت فرسوده شهر تهران به اجرا برسانیم. در این زمینه هم پروژههای متنوعی اجرا شدند؛ از پروژههایی که مساحت ۲۰۰ تا ۵۰۰ متر داشتند و در مقیاس همسایگی عمل میکردند گرفته تا فضاهای ۲ تا ۳ هزار متری که در مقیاس محله کارکرد داشتند تا فضاهای بالای ۱۰ هزار مترمربع که در مقیاسهای فراتر هم میتوانستند عمل کنند.
موانع سد راه سازمان نوسازی
مهمترین ابزار مورد نیاز ما برای ایجاد این فضاها زمین است. باید زمینی در اختیار داشته باشید تا بتوانید از این امکان بهرهمند شوید. ما در وهله اول در تمام محلات جستوجو کردیم تا بفهمیم در کدام مناطق زمین رهاشده، بدون استفاده و متروکه و یا حتی فضاهای بیدفاع شهری وجود دارد {که در گذشته اینها با یک انگیزهای تملک و تخریب شدند و هیچ استفاده خاصی از آنها نمیشود و در بهترین حالت به عنوان توقفگاه خودرو از آنها استفاده میشود}. این امکانات متفاوت بودند، بنابراین سطح متفاوتی از فضاهای شهری هم شکل گرفتند؛ به عنوان مثال ما در محله انبار نفت در منطقه ۱۱ توانستیم یک فضای ۷۰۰ مترمربعی را برای این منظور اختصاص دهیم که امروز مرکز محله سیمین از درون آن شکل گرفته است. در مقابل در منطقه ۱۴ چون تملکاتی که روی تونل امیرکبیر در محله شکوفه، حدود ۱۰ هزار مترمربع بود این امکان را برای ما فراهم کرد تا بتوانیم در آن منطقه یک میدانگاه ۱۰ هزار مترمربعی فراهم کنیم. در واقع مهمترین مانع ما در مسیر احداث و ساخت این میدانگاهها و فضاهای عمومی شهر همین زمین است. زمین در تهران کالای گرانی است و بهدستآوردن آن سخت است. باید این نکته را در نظر داشت که در مواردی که زمین آنها قبلا تأمین شده باشد هم راضیکردن ذینفعان یا ذینفوذان برای اینکه این مناطق به فضای شهری و عمومی تبدیل شود، کار بسیار دشواری است، به این دلیل که طبیعتا مالکان زمین تمایل دارند بیشترین میزان بهرهبرداری را از زمین انجام دهند.
علاوه این موضوع، کمبود منابع مورد نیاز برای اجرای پروژهها یکی از چالشهای جدی بود که ما با آن مواجه بودیم. در شهری که ساختار بودجهبندی آن مبتنی بر پروژههای بزرگمقیاس است و چندین دهه هم این رویکرد را داشته، تغییردادن این رویکرد و حرکتکردن به سمت پروژههایی که در مقیاس کوچک هستند کار دشواری است و باعث میشود اجرای این پروژهها با چالشهای دشواری مواجه شود. مانع دیگری که در سر راه ما قرار داشت، چالش بهرهبرداری است. وقتی شما زمین و منابع اجرا را تأمین میکنید و پروژه را به مرحله بهرهبرداری میرسانید، ماجرا به اینجا تمام نمیشود؛ برنامه مشخصی باید برای نگهداشت و مدیریت فضا داشته باشیم. برای این فضاها باید متولی و برنامه بهرهبرداری مشخصی وجود داشته باشد تا شما بتوانید در تمام روزها و ساعتهای شبانهروز استفاده بهینه را از فضای شهری انجام دهید؛ اگر غیر از این باشد، بعد از مدتی این خطر وجود دارد که فضا به حال خود رها شود یا آن جذابیتهایی که میتواند اجتماع محلی را به سمت خود بکشاند از دست دهد و کمکم تبدیل به فضایی بیدفاع شود و خود مجموعهای از معضلات را در محله ایجاد کند. بنابراین هم در موضوع جانمایی و شناسایی پروژههای مناسب و هم در حوزه اجرا و هم در حوزه بهرهبرداری، من فکر میکنم چالشهای جدیای وجود دارد که باید بهدرستی به آنها پاسخ داده شود تا این برنامه بتواند به تقویت همافزایی و ارتباط اجتماعی در سطح محلات منجر شود.
استقبال مردم از فضاهای شهری
شاید من نتوانم پاسخ علمی به این پرسش بدهم که این فضاها تا چه حد مورد استقبال مردم قرار میگرفتند؛ زیرا دوره مدیریتی من بیشتر به ساخت این فضاها گذشت. در همان سال آخر تعداد زیادی از این فضاها به بهرهبرداری رسید و در اختیار مردم قرار گرفت. این پرسش چون بیشتر به ارزیابی پس از اجرا باز میگردد، لازم است که گروههای دیگری در زمان حاضر و حتی بعدتر اقدام به ارزیابی آن کنند، اما اگر به صورت استقرایی بخواهم به این پرسش پاسخ دهم باید بگویم، نمونههایی که من خودم از آنها بازدید میکنم عمدتا با یک استقبال مناسبی از سوی شهروندان مواجه شدهاند و دلیل آن هم کمبود یا حتی نبود فضاهایی از این دست در محلات و نیاز جدی مردم به آنهاست.
مدیریت شهری در خلق فضای عمومی موفق بود؟
نیلوفر باغبان مشیری. جامعهشناس شهری
وقتی از عملکرد مدیریت شهری در دورهای مشخص و میزان استقبال مردم از آن، طرحِ پرسش میکنیم؛ درحقیقت سؤال ما این است که «مردم چقدر از تصمیماتی که درباره فضای زندگیشان گرفته میشود، راضی هستند»؛ درحالیکه شاید بهتر باشد به این پرسش پاسخ دهیم که «مدیریت شهری تا چه حد در فراهمکردن فرصت مشارکت مردم در تصمیمگیری درباره فضای زندگیشان درست عمل کرده است؟». دغدغهای که در برنامه سوم توسعه و از اواخر دهه 70 شکل گرفت، مفهوم محله و شخصیت حقوقی آن، حس تعلق، کوچککردن دایره مدیریت، واگذاری وظایف به دیگران و دستیافتن به «شهر زیستپذیر، شهروند مشارکتپذیر» تعریف شد. تشکیل شورایاریها و سرای محلات توسط شهرداری تهران با همین هدف صورت گرفت. اما پژوهشی که سال 1397 از سوی معاونت برنامهریزی توسعه شهری انجام شد، نشان داد که علاوه بر بیاعتنایی و بیاعتمادی به چنین فضاهایی، بسیاری از ساکنین محلات حتی از محل ساختمان سرای محله نیز بیاطلاع هستند*. به نظر میرسد که درونیشدن روندهای اقتدارگرایانه در سازوکار مدیریت شهری، حتی افراد و گروههایی را نیز که ارادهای بر مشارکت دادن بیشتر شهروندان در تصمیمات دارند، وامیدارد تا به جای پرداختنِ صورتمسئله در پایینترین سطح تجربه زندگی روزمره شهری، پروژههای مشخصی را تعریف کنند و زیستکنندگانِ فضا را میان دو انتخاب قرار دهند که مطالبات خود را به زبان قدرت ترجمه کنند یا اساسا نسبت به چنین برنامههایی بیتفاوت باشند.
از سوی دیگر، با وجود بیانسجامی و موازیکاریهایی که در سازمانهای مرتبط با سیاستگذاری شهری وجود دارد، درک عمومی از مدیریت شهری، مقوله همگن و حتی بهسختی قابل تفکیک از حکمرانی سیاسی بهطورکلی است. بنابراین، بیاعتمادی به شهرداری و ارگانهای ذیربط، با بیاعتمادی به دولت، نهاد قانونگذار و... پیوند نزدیکی برقرار میکند. در چنین شرایطی، ضعف حوزه عمومی تا اندازه زیادی توجیه میشود. وقتی لایههای پایینی قدرت از امکان دستکاری در نظمهای فراگیر ناامید میشوند، به تبع آن، انگیزه مباحثه درباره مسائل اجتماعی و خلق شیوههای متفاوتی برای ساماندادن به فضای زندگی را نیز تا حد قابل توجهی از دست میدهند. گرچه فضاهایی نیمهخصوصی برای چنین منظوری خلق و به کار گرفته میشوند (که دسترسی به آنها نیز بهشدت همراه با نابرابری است)؛ اما در شرایطی که «ساماندهی» به اسم رمزی برای محروم ساختن فرودستان از هر عاملیتی تبدیل میشود و هر «اجتماع»ی میتواند بهطور بالقوه و خودکار تلقی به «تبانی» شود، بقای چنین فضاهایی در گروِ عمومینشدن آنها و انحصارشان به جمعهای محدود و معمولا همگنی خواهد بود که در نتیجه اشباع ارتباطات درونگروهی پس از مدتی، از برقراری ارتباط با گروههای دیگر و یافتن زبان مشترک با آنان بازمیمانند. تلقی حوزه عمومی نه به عنوان یک امکان، بلکه به مثابه یک تهدید، حکمرانی شهری را وامیدارد تا در رویکردی ابزاری با مقولات دم دستی از قبیل «افکار عمومی» گرفتار بماند. گرچه مفاهیمی چون شهر شهروندمدار، شهر پیادهها و شهر انسانمحور مدتهاست که به ادبیات برنامهریزی شهری راه یافتهاند، بررسی پژوهشهای مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران نشان میدهد که حتی این پژوهشهای شهروندمدار نیز، در تهیه شاخصهایی برای اندازهگیری رضایت افراد از عملکرد شهرداری نواحی یا یافتن راهبردهایی برای توسعه انسجام اجتماعی خلاصه میشوند.
کمابیش دانش عمومی مبنی بر لزوم تحقق پیشنیازهایی مثل آزادی بیان و جامعه مدنی قوی برای تقویت حوزه عمومی وجود دارد. قرار نیست عرصه عمومی را فضای گفتوگوی آزاد درباره دغدغههای مشترک برای رسیدن به توافق جمعی تصور کنیم؛ بهتر است آن را به مثابه فضای منازعه نیروهای متکثر اقتصادی و اجتماعی بر سر منافع متضاد بفهمیم که پیششرط تحقق آن ظرفیتی برای تحمل تکثر است؛ ظرفیتی هم در سطح حکمرانی سیاسی و هم در عرصه عمومی.
* معاونت برنامهریزی توسعه شهری و امور شورا (1397). «فرایند و شاخصهای برنامه توسعه محلهای». اسناد پشتیبان برنامه سوم توسعه، نشریه شماره 11.
سرنوشت پاتوقهای محلی
طاهره جورکش. تسهیلگر و کارشناس اجتماعی
تعریفی که من به عنوان کارشناس اجتماعی از قلمروهای عمومی شهر بیشتر با آن آشنا هستم، مفهوم پاتوق محله است. پاتوقهایی که عموما میتوان با بودجههای اندک آنها را ایجاد و مردم را به واسطه آن کنار هم جمع کرد.
من حدود پنج سال است که در مناطق بافت فرسوده فعالیت میکنم. در این مدت مواقع بسیاری بوده که خواستند بسیاری از فضاهای بهاصطلاح پرت یا رهاشده و از دسترس خارجشده را به فضاهای عمومی شهری تبدیل کنند، مثلا تجهیزات در حد حتی تعدادی صندلی و وسایل ورزشی در آن بگذارند، اما این ایده همیشه در نهادهای محلی و فرادست محلهای دچار مشکل میشد. نهادهای محلی بسیار با هم تفاوت دیدگاه و عقیده دارند، در واقع هرگاه نگاه شهری-جامعهشناسی به محله اعمال میشود، نهادی که دیدگاه متفاوتی دارد، سد راه میشود. به عبارتی اصلا نمیگذارد که ایده فضای پاتوق محله اجرا شود. تجربه من این است که این دیدگاه عموما میخواهد قدرت دست خودش بماند، یا اگر هم قرار است فضایی در اختیار مردم قرار بگیرد، باید با اهدافشان یکی باشد یا گروههای همسو و مورد تأیید آنها در این فضاها قرار بگیرند.
من خاطرم هست که در یک محله تعدادی از خانمها کنار هم یک کافه ایجاد کرده بودند که باعث افزایش خدماترسانی به زنان هم شده بود. در نهایت اما مردم محله جمع شدند و با کاربری کافه مخالفت کردند. عدهای گفتند جای پارک ما را گرفته، عدهای گفتند سروصدا ایجاد کرده است. مدتی طولانی هم جلوی در این کافه نیوجرسی بود. ما در یکی از محلات با یک فضای پرت مواجه بودیم و بررسی و تلاش کردیم تا این فضا را به یک فضای عمومی برای سالمندانی که از مسجد میآمدند تبدیل کنیم. سالمندانی که عموما در شهر تهران از خانههای خود خارج نمیشوند. ایده را از چند جهت بررسی کردیم. متوجه شدیم که حتی حضور سالمندان در ساعات مختلف شبانهروز در این فضا میتواند باعث افزایش ارتقای امنیت شهر نیز شود. اما از آنجایی که محله مذهبی بود، چند خانم استشهاد جمع کردند و گفتند این فضا مردانه شده و امنیت را از زنان گرفته است. امام جماعت مسجد هم دستبهکار شد و صندلیهایی که در این فضا بود را جمعآوری کرد و عملا این فضا تعطیل شد. اما چرا از این فضاهای عمومی آنطور که باید و شاید استقبال نمیشود؟ این یک پاسخ مشخص دارد؛ زیرا این فضاها بدون تحقیق و پرسش و نظرخواهی و نظرسنجی از افراد ساکن محله ساخته میشود. در واقع ساخت این پاتوقها با نیازسنجی محله همراه نبوده است و براساس نیازهای مردم یک محله تعبیه نمیشوند و برنامههای بالادستی این فضاها را به محله تحمیل میکند، فضاهایی که گاه میتوانند به فضاهای بیدفاع شهری بدل شوند.
اهمیت ایجاد میدانگاه در شهر
بابک شکوفی. مهندس معمار
قلمروی عمومی و فضای همگانی شهری یکی از عناصر بسیار مهم و حیاتی در هر شهر است که بدون آن شهر اساسا نمیتواند یکی از مهمترین عملکردهای خودش را که ایجاد تعامل همگانی بین شهروندان است به نمایش بگذارد.
جریان شکلگیری شهرهای ما در یک دهه اخیر عمدتا براساس طراحی محورهای سواره و همچنین فضاهای ساختمانی بوده است. یعنی شهرهای ما را ساختمانها و خیابانها تشکیل میدادند. در مقاطعی هم حتی شهرسازان ما به کاربریهای فیزیکی بیشتر توجه میکردند تا فضای زیستی انسانها، و این موضوع مشکلات متعددی را در زیست شهری به وجود میآورد. مشخصا تجربهای که خودم در همین زمینه داشتم، در جریان شورای شهر پنجم شکل گرفت که از سوی کمیته معماری پیشنهاد شد باتوجه به کمبود فضاهای همگانی شهری در شهر تهران، این فضاها به صورت میدانگاههای پیاده در بافت شهری موجود شکل بگیرد. در همین دوران به مرکز مطالعات شهرداری تهران از طرف کمیته معماری شورای شهر مأموریت داده شد تا عرصههایی را که مناسب شکلگیری این فضاهای عمومی هستند، شناسایی کنند. در فراخوان، یک مشاور که دانشگاه تربیت مدرس بود، انتخاب و حدود صد مکان مختلف شناسایی شد که میتوانستند به فضاهای عمومی تبدیل شوند.
این فضاها و در واقع این میدانگاهها، باید چند ویژگی داشته باشد؛ مثلا امکان تبدیلشدن به فضای پیاده را داشته باشد، تداخلی با شبکه ترافیکی نداشته باشد، همچنین امکان ارتباط بستر میدانگاه با بدنههایش بسیار مهم است. محل قرارگیری این میدانگاه هم مهم است. تحقیقاتی در این راستا صورت گرفت و اقداماتی هم برای توسعه این فضاها و میدانگاههای جدید هم ایجاد شد.
اما این حرکت تنها یک گام اولیه بود و کافی نبود، و قاعدتا باید ادامه پیدا میکرد. البته به نظر میرسد که اکنون این موضوع از اولویت همگانی مدیریت شهری فعلی خارج شده است. موضوعی که فضاهای همگانی شهری را بسیار تهدید میکند، سوداگری شهری است. اینکه مدیریت شهری تمایلی به تراکمفروشی و کسب درآمد از این راه پیدا کند. این موضوع فضاهای شهری را محدود میکند و آنها را تحت فشار قرار میدهد.
درباره عملکرد آن زمان هم البته نقدهایی وجود دارد. وقتی تحقیقات کامل و جامع صورت گرفت، در مرحله اجرا مشکلاتی بود. مثلا گاهی شهرداریهای مناطق اولویتهای دیگری داشتند و این فضاها آنطور که باید به لحاظ کمی و کیفی نتوانست به ثمر برسد. اما به عقیده من همان تعداد محدودی که آن زمان به بهرهبرداری رسید، توانست چهره شهر را در آن زمان عوض کند.