اعتماد و اقتصاد دیجیتال
شرکتهایی که امروز در ایران فعالیت اقتصاد دیجیتال انجام میدهند، از روز اول با مسئله اعتماد دستبهگریبان بوده و هستند. آنها ابتدا با موجی از حملات مواجه شدند که آنان را به ابزارهای نفوذ متهم میکردند.
محمد فاضلی
شرکتهایی که امروز در ایران فعالیت اقتصاد دیجیتال انجام میدهند، از روز اول با مسئله اعتماد دستبهگریبان بوده و هستند. آنها ابتدا با موجی از حملات مواجه شدند که آنان را به ابزارهای نفوذ متهم میکردند. سالهای ابتدایی دهه 1390 شاهد اوج چنین حملاتی بود که فراتر از هر سناریویی، از بیاعتمادی به استارتاپها و توسعه آنها نشئت میگرفت. این شرکتها فقط با بیاعتمادی سیستم به آنها مواجه نبودند، بلکه از بیاعتمادی شهروندان نیز رنج میبردند. واریز مبلغی به حساب یک شرکت برای خرید در فضای مجازی و درحالیکه کالا را پیش چشم خود نمیبینی و باید منتظر بمانی تا روزی و ساعتی دیگر از پیک موتوری تحویل بگیری، در جامعهای با انباشته بیاعتمادی، کار دشواری است. این بیاعتمادی البته به مدد سالها و انباشت اعتماد به شرکتهایی که در زمینه خریدوفروش آنلاین، حملونقل اینترنتی و... فعالیت کردهاند، کاسته شده است.
این رابطه میان بیاعتمادی و اقتصاد دیجیتال تا به امروز ادامه یافته و در صورتهای جدیدی بازتولید شده است. آن بیاعتمادی ابتدایی مشتریان و کاربران به شرکتها دیگر به شدت اوایل دهه 1390 وجود ندارد و این تا اندازهای محصول کارکرد و کارآمدیشان است. مدتهاست فرضیهای درباره اقتصاد دیجیتال و تحول زندگی ایرانیان در یک دهه گذشته در نظر دارم. فرضیه این است که «مهمترین تحولات زندگی ایرانیان در یک دهه گذشته محصول و تابع اقتصاد دیجیتال بوده است». اگرچه هیچگاه این فرضیه را به صورت نظاممند بررسی نکردهام، اما میتوانیم به این توجه کنیم که پلتفرمهای حملونقل اینترنتی، شکل حملونقل و رابطه خدماتدهنده و خدماتگیرنده، کیفیت و هزینه آن را عوض کردند و به این واسطه حتی سهم بزرگی در تابآوری بخشهای بزرگی از جامعه ایران در بدترین دهه اقتصاد ایران ایفا کردند. پلتفرمهای فروش آنلاین، دسترسی به تنوع، مقایسه و دسترسی سهلتر به کالاها را ممکن کردند. خدمات پزشکی، جمعآوری پسماند خشک، خدمات بانکی و مالی، بیمه و... که سبب تسهیلهای بسیار در زندگی شدهاند، گروه زیادی را شاغل کردهاند و دستاوردهای فناورانه و حتی محیطزیستی نیز داشتهاند، محصول اقتصاد دیجیتال بودهاند. در اصل، شرکتهای اقتصاد دیجیتال با تکیه بر کارآمدی توانستند اعتماد جامعه ایرانی را جلب کنند.
درست در نقطه مقابل شرکتهای اقتصاد دیجیتال که با کارآمدی -در سطح و اندازه کلیت اقتصاد ایران- اعتماد نسبی جامعه را کسب کردند، سازوکارهای حکمرانی بر گستره و عمق بیاعتمادی افزودهاند. بو روثستاین در کتاب «دامهای اجتماعی و مسئله اعتماد» (1393) استدلال میکند که تولید اعتماد یا بیاعتمادی، کارکرد حکمرانی و متأثر از کیفیت آن است. نزول کیفیت حکمرانی و همراهشدن آن با افول اقتصاد ایران، جامعهای بیاعتماد ساخته است. اینجا مشخصا اعتماد نهادی -به معنای اعتماد به سازمانها و نهادهای قدرت و حکمرانی- را مدنظر دارم. رسانههای داخلی نیز یکی از قربانیان این بیاعتمادی نهادی هستند. تناقض دردناک مسئله این است که شرکتها و پلتفرمهای اقتصاد دیجیتال درحالیکه بنا به فرضیهای که مطرح شد، کارآمدی بالایی داشته و توانستهاند به سطحی از کسب اعتماد جامعه دست یابند، اما عملکرد حکمرانی دقیقا در مسیر معکوس حرکت کرده است. از آنجا که اعتماد و بیاعتمادی، کالاهایی نسبتا عمومی هستند و به محض تولیدشدن، همگان از آنها بهرهمند میشوند، تولید بیاعتمادی به حکمرانی و رسانه، بر سرنوشت شرکتهای اقتصاد دیجیتال نیز اثر گذاشته است.
در جریان اعتراضات جامعه ایران در پاییز و زمستان 1401، تیر بیاعتمادی عمومی بر قلب شرکتهای اقتصاد دیجیتال نیز نشست. حمله به این شرکتها با منتسبکردن ایشان به همکاری با نهادهای حاکمیتی، یکی از بروز و ظهورهای بیاعتمادی بود. یک پژوهش اجتماعی انجامشده در بهمن 1401 نشان میداد که افراد شرکتکننده در این پژوهش، نه از سر شناخت دقیق ساختار مالکیت یا بقیه مشخصات این شرکتها، بلکه از سر بیاعتمادی و بدبینی کلی و پایینبودن اعتماد نهادی، باورهایی ضد شرکتهای اقتصاد دیجیتال داشتهاند. باور به رواج فساد در اقتصاد ایران نیز بر بیاعتمادی به شرکتهای اقتصاد دیجیتال اثر داشته است. این بدان معناست که حمله به این شرکتها و مواجهشدن آنها با بحران اجتماعی، کاهش فروش یا هر پیآمد دیگری، محصول بیاعتمادی کلی جامعه ایران بوده است. در دل جامعهای بیاعتماد، هر گزارهای -حتی بدون مستندات و شواهد- که همسو با انتظارات ناشی از بیاعتمادی شهروندان باشد، میتواند بهسرعت مقبول افتد.
در چنین شرایطی، حتی دادههایی ساده که در شرایط عادی هیچ حساسیتی برنمیانگیزند، باعث بروز حساسیت و بالاخص تفسیرهای خاص خواهد شد. شرایط اجتماعی بیاعتمادی، فرایند بازخورد مثبتی را شکل میدهد که در آن، بیاعتمادی به هر شاهد ضعیف یا حتی بیربطی، معنایی مهم و دال بر صحت بیاعتمادی میدهد؛ و بیاعتمادی خلقشده، بر عمق و گستره دلالتهای معنایی این شواهد و اسناد میافزاید. جامعه در شرایطی قرار میگیرد که فقط آن دسته اسناد و مدارکی را بجوید و مهم تلقی کند که دلالت بر ضرورت بیاعتمادی بیشتر دارند.
جامعهای که به دلیل ناکارآمدی و بحرانهای حکمرانی، سرشتی درآمیخته با بیاعتمادی دارد، همواره مستعد آن است که هر موجودیت دیگری در درون خود را نیز قربانی این بیاعتمادی کند. شرکتهای اقتصادی دیجیتال گزینههای زیادی برای تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی حکمرانان برای اصلاح وضعیت بیاعتمادی ندارند، و واقعبینانه این است که فقط میتوانند به بهبود عملکردهای خود برای ارتقای سطح اعتماد به آنها چشم داشته باشند. مهم این است که فعالان اقتصادی و شرکتهای اقتصاد دیجیتال دریابند که اعتماد چه نقش بنیادینی در تداوم عملکرد آنها دارد و چگونه میتوانند در دو جبهه فعالیت کنند. یک، تلاش برای زدودن هرگونه عامل تقویتکننده بیاعتمادی از عملکرد خود؛ دو، همکاری در چارچوب یک سامانه حکمرانی که هدف آن در نهایت تولید اعتماد اجتماعی باشد. بیراه نیست اگر بگوییم جوامع و حکومتها در درازمدت اعتماد خلق میکنند و راه بهروزی میپیمایند، یا مولد بیاعتمادی میشوند و سر از بیرانه و ناکامی در میآورند. فعالان اقتصاد دیجیتال باید اعتماد را در کانون تحلیلها و راهبردهای کنش شرکتی و فراشرکتی خود قرار دهند.