خشک کردن زایندهرود، زندگی اصفهانیها را دستخوش گرفتاریهای متعدد کرده است
زندهرود؛ از زندگی تا بحران
نفس اصفهان به زندهرود گره خورده است؛ رودخانهای که در خاطرات و زندگی میلیونها اصفهانی از دیرباز تاکنون جریان داشته، اما حالا به احتضار افتاده است. وضعیت گاوخونی هم بهتر نیست. صدایش میکنند عروس تالابهای ایران و هر زمان آب در بستر خشکیده تالاب گاوخونی جاری باشد، مردم هم جشن میگیرند. البته دیگر الان خبری از زندهبودن، زایندگی و حاصلخیزی نیست که بتوان رود گاوخونی را زندهرود و زر رود صدا کرد و اصفهان از فرط بیآبی، دچار مشکلاتی مانند کمبود آب در سال زراعی، فرونشست زمین و همهگیرشدن برخی از بیماریها شده است.
مریم رحیمی-خبرنگار: نفس اصفهان به زندهرود گره خورده است؛ رودخانهای که در خاطرات و زندگی میلیونها اصفهانی از دیرباز تاکنون جریان داشته، اما حالا به احتضار افتاده است. وضعیت گاوخونی هم بهتر نیست. صدایش میکنند عروس تالابهای ایران و هر زمان آب در بستر خشکیده تالاب گاوخونی جاری باشد، مردم هم جشن میگیرند. البته دیگر الان خبری از زندهبودن، زایندگی و حاصلخیزی نیست که بتوان رود گاوخونی را زندهرود و زر رود صدا کرد و اصفهان از فرط بیآبی، دچار مشکلاتی مانند کمبود آب در سال زراعی، فرونشست زمین و همهگیرشدن برخی از بیماریها شده است.
کارشناسان حوزه آب از قدیمالایام بر این اعتقاد بودند که پس از پنهانشدن آب زندهرود، همین آب دوباره در زمینهای کرمان ظاهر میشود و آخر سر هم به دریای هند میریزد. این را یک جهانگرد به نام اوژن فلاند نوشته است. ژان اوتر، گردشگر فرانسوی که در نیمه قرن هجدهم به اصفهان سفر کرده بود درباره این رودخانه نوشته است: «گرچه زمین اصفهان خشک است؛ اما در همه جای آن آب در عمق کم وجود دارد.
در ازای آن زایندهرود ۱۵۰ کیلومتر است که بین اصفهان و جلفا از زیر یک پل سنگی به نام سیوسه پل میگذرد و در پایان در مرداب گاوخونی فرو میرود. اگر به این رودخانه نام زایندهرود دادهاند، به خاطر زایش آن در مسیر جریان است. در تابستانها از آب آن به اندازهای گرفته میشود که میتوان از آن گذشت و به آن سوی شهر رسید. اگر به این رود نام زایندهرود دادهاند، به خاطر زایش آن در مسیر جریان است و نیز برای حاصلخیزیای که رودخانه برای زمینهای اطراف دارد، به آن رودخانه زر میگویند».
البته دیگر الان خبری از زندهبودن، زایندگی و حاصلخیزی نیست که بتوان رود گاوخونی را زنده روز و زر رود صدا کرد و اصفهان از فرط بیآبی، دچار مشکلاتی مانند کمبود آب در سال زراعی، فرونشست زمین و همهگیرشدن برخی از بیماریها شده است. پژوهشها نشان میدهد شیوع MS در استان اصفهان از پنج در صد هزار نفر، به 60 در صد هزار نفر رسیده است. سال گذشته، وزارت بهداشت اعلام کرده که بیشترین رجیستری بیماری MS در شهرهای اصفهان، شیراز و تهران است. اصفهان از سالهای گذشته تاکنون ازجمله استانهایی بوده که تعداد بیماران مبتلا به اماس در آن رو به افزایش است؛ به طوریکه 10سال پیش، انجمن MS اعلام کرد که اصفهان نخستین رتبه MS را در کشور از لحاظ ابتلا به خود اختصاص داده است.
پزشکان معتقدند یکی از فاکتورهایی که در بروز بیماری نقش دارد، آلودگی محیطی، ارتباط با فلزات سنگین و آلودگیهای هواست و در شهرهای صنعتی مثل اصفهان که فاصله سکونت شهروندان تا مراکز صنعتی اندک است، احتمال دارد این موضوع در ابتلا به بیماری نقش داشته باشد. مردم این استان معتقدند اصلیترین دلیل شیوع MS در اصفهان، همین نبود آب در رودخانه است. اگرچه تا این لحظه، تأیید نشده که ارتباط مستقیمی میان افزایش MS در اصفهان و خشکی زایندهرود وجود دارد، اما در همهجای دنیا اثبات شده که آلودگی هوا در محیطهای صنعتی، در افزایش ابتلا به بیماری نقش دارد. بنابراین نمیتوان از تأثیر غیرمستقیم نبود آب در این رودخانه چشمپوشی کرد.
چه بر سر زایندهرود آمد؟
اولینبار که هشدارهایی مبنی بر محدودیت آب در زایندهرود و اصفهان مطرح شد، دوران حکمرانی رژیم پهلوی بود. اولین هشدارهای کلان درباره مسئله آب در ایران هم از حدود حدود شش دهه پیش اعلام شده بود. همچنین آخرین برنامههای توسعه نوشتهشده در دوران پهلوی نیز از محدودیت منابع آب برای توسعه ایران گفته است.
البته به این هشدارها توجهی نشد و وضعیت آبی ایران از اواخر دهه 1370 بدتر شد. در دهه 1380 با خیزش موجی از دغدغههای محیطزیستی و گسترش رسانهها به علاوه بروز پیامدهای وخیمشدن مسئله آب و همچنین در دهه 1390 با آشکارترشدن این پیامدها و امکانی که شبکههای اجتماعی فراهم کردند تا مسائل محیط زیستی گستره اجتماعی بیشتری پیدا کند، مسئله آب که غالبا از آن به بحران آب تعبیر میشود، بروز عمومی پیدا کرد. بحرانهایی مانند آنچه خوزستان و اصفهان در تابستان 1400 شاهدش بودند و بروزهای خفیفتر و کمتررسانهایشده، مسئله آب را عمومی کردهاند. وضعیت به گونهای شده که از فعالان محیط زیستی تا برخی مقامات دولتی از مهاجرتهای گسترده بر اثر کمآبی یا بیآبی و توقف توسعه بر اثر این پدیده تا تهدیدهای تمدنی علیه ایران سخن میگویند. به نظر میرسد درک شماری از واقعیات و برخی مفاهیم بتوانند به صورتبندی مسئله و یافتن راهحلها کمک کنند.
چرا مضیقه آبی در ایران رخ داد؟
برخی از کشورها با وجود اینکه از نعمت رودخانهای مانند زایندهرود بهره نبردهاند، اما به اندازه کشور ما در مضیقه آبی قرار ندارند تا آنجا که در تأمین آب شرب شهروندان خود با چالش مواجه شوند. به طوریکه در همین همسایگی ایران، وضعیت نزولات آسمانی کشورهایی عربی بهشدت بد است، اما مانند ایران درگیر کمآبی نیستند. وضعیت آبی در ایران، بهویژه در چهار سال اخیر تا آنجا پیش رفت که برخی از واردات آب سخن گفتند، اما پرواضح است که نیاز کشور ما واردات آب نیست، مدیریت درست و انتصاب افراد متخصص در مدیریت کشور چیزی است ایران به آن نیاز دارد. کشورهایی مانند امارات، عربستان، قطر و بحرین با وجود آنکه حتی یک رودخانه دائمی ندارند و همه آب خود را از طریق آبشیرینکنها تأمین میکنند، از ظرفیتهای گردشگری خود نیز به بهترین نحو استفاده کرده و درآمد دارند. این در حالی است که نبود آب در کنار تحریمها منجر شده که آمار گردشگران خارجی کلانشهری مانند اصفهان کاهش یابد و درآمدهای توریستی در این استان نیز دیگر مانند سابق رونق نداشته باشد؛ زیرا گردشگران عموما تمایل دارند رودخانهای که از میان شهر میگذرد را زنده و پویا ببینند.
یک حقیقت وجود دارد و آن هم اینکه کل نیاز آب شرب تمام مردم ایران، هشت درصد آب کشور است. بخشهای صنعتی و تجاری نیز آنچنان از ذخیره آبی کشور استفاده نمیکنند. عمده مشکل آبی در ایران نوع کشت قدیمی و غرقابی است که منجر شده کشور در ورطه ورشکستگی آبی قرار بگیرد. بنابراین مشکل خشکی رودخانههای دائمی، عمدتا به دلیل ناکارآمدی مدیریتی رخ داده است و در صورت اقداماتی مانند واردات و انتقال آب نیز حل نخواهد شد. درواقع، فشار تنش آبی در شش حوضه آبی اصلی کشور کاملا احساس میشود. اگر دریاچه تاریخی ارومیه رو به زوال است یا رودخانههای پرآب کرخه و زایندهرود خشک شدهاند، دلیلی جز شدتگرفتن تنش آبی در کشور ندارد. روایتهای رسمی هم این موضوع را تأیید میکنند.
یک دلیل کاهش ورود آب به مخازن سدها، آبدزدی و سرقت بهرهبرداران مختلف از منابع پیش از رسیدن به مخزن سد است و این مسئله باعث میشود حتی اگر تبخیر هم آب در سال افزایش یافته باشد باز دلیل کاهش ورود آب به مخازن سدهای کشور این ماجرا نیست. در بسیاری از مناطق کشور در بالادست سد، بهرهبرداران بهویژه از بخش کشاورزی، با ادوات و دستگاههای خود آب را منحرف کرده و زمینهساز کاهش ورود آب به مخازن سد میشوند. و باید گفت که دستکم در بالادست کرخه، کارون یا زایندهرود این قبیل مسائل وجود دارد. نظام آماری ما متأسفانه این موارد را نشان نمیدهد و هنوز با حدس و گمان وضعیت حوزه آب را گزارش میکند. طبیعتا هم تا بانک اطلاعاتی دقیقی درباره منابع و مصارف نداشته باشیم، امکان حلوفصل مشکلات حوزه آب را پیدا نمیکنیم.
برای مثال، یکسوم آبهای جاری کشور یعنی حداقل حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب آب در خوزستان وجود دارد و در گیلان میانگین ریزشها چهار برابر میانگین کشور است، اما هر دو این استانها، کمبود آب دارند. پس چه در استانهایی مانند اصفهان و سمنان چه در استانهایی مثل خوزستان و گیلان با پدیده قطعشدن آب مواجهیم. بنابراین مشکل قهر طبیعت نیست؛ مشکل نابخردی مدیریتی است. ماجرا این است که در ساختار اقتصادی کشور، توسعه پایدار آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفته است و افراد به اشتباه تصور کردهاند با صادرات غیرنفتی و با تکیه بر صادرات محصولاتی که نیاز شدید به آب دارند مانند هندوانه، مرکبات، یونجه یا سیمان، فولاد و نیشکر در اصفهان میتوانند مشکلات اقتصادی کشور را رفع و رجوع کنند. درحالیکه این برنامهها در کشورهایی که مازاد آب دارند عملی است.
این در حالی است که ایران در کمربند خشک جهان قرار گرفته و میانگین ریزشهای جوی آن دستکم یکسوم میانگین جهانی و تبخیر آن هم بین ۵۰ تا ۱۰۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی است.
تا زمانی که سیاستگذاران تصور میکنند باید به کشاورزی و توسعه صنایع آببر در مناطق بیابانی و کویری اهمیت دهیم، مشکلاتی از این قبیل نهتنها کمتر نمیشود بلکه افزایش هم مییابد. با بازچرخانی آب و تصفیهخانهها، میتوان بیش از ۳۰ میلیارد مترمکعب را که هدر میرود، دوباره به چرخه برگردانیم و مشکلات خشکی رودخانهها را حل کنیم.