|

‌عیب از خود ماست

قضیه رفتن زنان به ورزشگاه‌ها و تماشای فوتبال بار دیگر مسئله شده است. مسئولان از یک سو به زنان بلیت می‌فروشند و از سوی دیگر هنگام ورود، آنان را راه نمی‌دهند و در چشم زنان اسپری فلفل می‌پاشند که نتوانند از بلیت خریداری‌شده استفاده کنند!

قضیه رفتن زنان به ورزشگاه‌ها و تماشای فوتبال بار دیگر مسئله شده است. مسئولان از یک سو به زنان بلیت می‌فروشند و از سوی دیگر هنگام ورود، آنان را راه نمی‌دهند و در چشم زنان اسپری فلفل می‌پاشند که نتوانند از بلیت خریداری‌شده استفاده کنند!

پس از اتفاقاتی از این دست هم معمولا سروصدا راه می‌افتد که مسئولان چنین و چنان کردند و زنان را به ورزشگاه راه ندادند و اسپری زدند و به این ترتیب خوراک تبلیغات دشمنان هم فراهم می‌شود و... اما من خیال می‌کنم مسئولان در این زمینه‌ها تقصیر زیادی ندارند، تقصیر از خود ماست! گیرم حرف بعضی که می‌گویند مسئولان ما همه چیز را سیاسی می‌کنند در حالی که ورزش امر سیاسی نیست، درست باشد. گیرم حرف بعضی که می‌گویند مسئولان ما در هزار سال پیش زندگی می‌کنند درست باشد و آنان مقتضیات زمانه را درک نکنند و برابری زنان و مردان را در همه امور برنتابند. اما فوتبالیست‌های ما و ورزشی‌نویسان ما و تماشاگران ما که برای یک بازی فوتبال سر و دست می‌شکنند چه؟ آنها چطور؟ آنها هم نمی‌خواهند زنان ما در ورزشگاه‌ها حضور یابند یا می‌خواهند؟ آنها هم به برابری اجتماعی زن و مرد در زمانه ما قائل نیستند یا هستند؟ آیا تماشاگران ما که برای تماشای بازی دسته هفتم و هشتم هر شهری له‌له می‌زنند، موافق تبعیض بین زنان و مردان در تماشای فوتبال هستند یا مخالف آن؟ فوتبالیست‌های ما چطور؟ آنها هم نمی‌خواهند برعکس فوتبالیست‌های تمام دنیا در ورزشگاهی بازی کنند که زنان هم در آنجا حضور داشته باشند؟ روزنامه‌نگاران ما، آنها که کارشان نوشتن مطالب ورزشی است چه؟ آنها چه فکر می‌کنند و به وظیفه‌شان در این زمینه عمل می‌کنند یا نه؟ اگر تماشاگران فوتبال که تعدادشان هم تا بخواهی زیاد است، بخواهند با زن و بچه و خواهر و مادر خود به پارک یا سینما بروند و مسئولان پارک یا سینما به آنها بگویند خواهر و مادرتان نمی‌توانند همراه شما وارد شوند، آیا آنان خواهر و مادرشان را دم پارک یا جلو سینما به امان خدا رها می‌کنند و تنها وارد پارک یا سینما می‌شوند یا اینکه دسته‌جمعی پارک و سینما را رها می‌کنند و به خانه برمی‌گردند؟ حالا پارک که پولی نیست، ولی سینماداران اگر ببینند کسی به خاطر تبعیض میان زن و مرد به سینما نمی‌رود، از بیم ورشکستگی مجبور نمی‌شوند چنین تبعیضی را از میان بردارند؟

ورزشکاری و ورزش‌دوستی تنها همین پرورش تن و فریاد و هلهله‌کردن در ورزشگاه نیست. مهم‌تر از پرورش تن، پرورش جان است. این جوانان دوستدار فوتبال ما فقط برای خواباندن هیجانات شخصی وارد ورزشگاه می‌شوند؟ یا چیز عمده‌تری هم برای آنان مطرح است؟ آنان گذشته از هیجانات زودگذر، از پرورش جان چیزی درنمی‌یابند؟ از روحیه ورزشکاری که کار اصلی‌اش گسترش شیوه جوانمردی و نیرو و راستی و درستی و دفاع از حق خود و دیگران است، هیچ دریافتی ندارند؟ اگر آنها بخواهند از حقوق خواهران و مادران خود دفاع کنند، بهتر نیست که وارد ورزشگاه نشوند مگر زمانی که مادران و خواهران‌شان هم حق داشته باشند وارد ورزشگاه شوند؟
مسئولان یا سردمداران فدراسیون فوتبال می‌آیند آنها را از خانه‌هاشان بیرون می‌کشند که یا الله ورزشگاه را پر کنید؟ ممکن است سه، چهار بار به طور قلابی و به هزینه دولت و به وسیله نیرو‌های خود ورزشگاه را پر کنند، بعد چه خواهند کرد؟ همواره که نخواهند توانست از بودجه دولتی یا سازمانی ورزشگاه‌ها را پر نگه دارند. اگر بخواهند این کار را بکنند درآمدهای میلیاردی‌شان از دست می‌رود و کلی هم هزینه روی دست‌شان خواهد گذاشت.

تازه این سهم مردم است. فوتبالیست‌های ما تنها وظیفه‌شان در زندگی این است که به هر قیمتی بروند در زمین ورزش فوتبال بازی کنند؟ فوتبال صرفا به خاطر فوتبال؟ ورزش کاری دسته‌جمعی و اجتماعی نیست؟ پس روحیه ورزشکاری‌شان چه می‌شود؟ آنها می‌توانند به‌طور دسته‌جمعی تصمیم بگیرند که وارد زمین نشوند مگر زمانی که مادران و خواهران آنها بتوانند برای تماشای هنرنمایی آنان وارد زمین شوند. چرا چنین نمی‌کنند؟ فقط به خاطر پول؟ این کاستن از مفهوم ورزش و ورزشکاری نیست؟ فرهنگ ورزش کجاست؟ پس آنچه از مفهوم رادی و جوانمردی در تاریخ ورزش می‌خوانیم، از پوریای ولی تا تختی، همه پرت و بی‌معناست؟

اگر آنها این چیزها را متوجه نمی‌شوند بر ورزشی‌نویسان ماست که مفهوم ورزش را به آنان بیاموزند. آنان در این 50، 60 سالی که مجلات تخصصی ورزشی داریم، به چه کاری دست زده‌اند و چه می‌کنند؟ آیا به وظایف خود عمل می‌کنند؟ اگر نمی‌کنند که وای بر ما.

می‌گویند ما یکی از 10 یا 15 ملت بزرگ جهان هستیم. گویا ما از ملل قدیمی و تاریخی جهان هستیم. گویا ما سه، چهار هزار سال تاریخ مدون داشته‌ایم. گویا ما چند هزار سال حکومت داشته‌ایم و چند هزار سال است که شیوه کشورداری را تجربه کرده‌ایم. اگر ما با این سوابق مشعشع نتوانیم یک مسئله جزئی را حل کنیم، چگونه خواهیم توانست در دنیای پرتنازع امروز خود را در میان ملل مختلف جهان حفظ کنیم و از شر تجاوز دیگران در امان بمانیم؟ مهم‌تر از همه اینها ما چگونه قادر خواهیم بود که هویت خود را نگه داریم؟