اغفالشدگان
در این سالها، دو گروه، بسیار بر این موضوع اصرار داشتهاند که تأکید حضرت امام خمینی(ره) بر تشکیل حکومت جمهوری، نه از سر اعتقاد بلکه از موضع فریب بوده و قصد ایشان بهدستگرفتن قدرت و تغییر ماهیت حاکمیت در زمان مناسب بوده است.
در این سالها، دو گروه، بسیار بر این موضوع اصرار داشتهاند که تأکید حضرت امام خمینی(ره) بر تشکیل حکومت جمهوری، نه از سر اعتقاد بلکه از موضع فریب بوده و قصد ایشان بهدستگرفتن قدرت و تغییر ماهیت حاکمیت در زمان مناسب بوده است. جالب آنکه این نظر از سوی دو گروهی مطرح میشود که یا خود را پیرو تام و تمام امام یا مخالف مطلق ایشان معرفی میکنند، درحالیکه این دو گروه طبیعتا باید با نظرات مبنایی یکدیگر مخالف باشند، ولی در چنین موضوع بنیادیای، کاملا یکسان سخن میگویند. قبلا یادداشتی در یکی از رسانهها داشتم در این مورد که مرحوم امام چه کارهایی را میتوانست بکند که نکرد. اگر به شرایط اجتماعی پیش از انقلاب برگردیم، تقریبا میتوان به جد گفت که تا میانه سال 1357، این تصور که حاکمیت پیشین را میتوان با حکومتی دیگر جایگزین کرد، در تصور هیچکدام از نیروهای سیاسی و همچنین سازمانها و تشکیلات پیش از انقلاب وجود نداشت و آن چیزی که به ذهن همه میرسید این بود که نهایتا بتوان شاه را از بعضی از مواضع عقب راند و او را مجبور به پذیرش برخی تغییرات در ساختار سیاسی کشور و پذیرش دخالت و ورود پارهای نگاهها و اندیشههای متفاوت در کشورداری کرد. برای همین هیچجا سخن از نوع حاکمیت جانشین نبود و حتی سازمانهای چریکی پیش از انقلاب که مشی مسلحانه برای براندازی حکومت پهلوی را انتخاب کرده بودند، حداکثر بر این تصور بودند که حرکت آنها قرار است نقش آن «موتور کوچک»ی را بازی کند که روزی «موتور بزرگ» را به حرکت درمیآورد.
این سرحد تصور و ایدئال موجود در آن شرایط بود که البته بعد از آنچه به «ضربه 54» معروف شد، همین هم از مخیله بخش بزرگی از فعالان سیاسی آن روزگار بیرون رفت و حتی بعضی از رهبران اعتراضات سال 57، پیش از آن، گاهی اینجا و آنجا از این میگفتند که امام رؤیاپردازی میکند و تغییر این حکومت امکانپذیر نیست و در نتیجه برخی برای نوشتن کتاب درسی در ساختار آن روز آموزش و پرورش، ورود پیدا کردند. اینگونه بود که در سال 56، کسی از تغییر حکومت حرفی نمیزد، چه برسد به شکل حکومت جایگزین. وقتی هم که سال 57، اعتراضات اوج گرفت و از یک جنبش فراگیر جلوتر رفت و شکل و شمایل یک انقلاب را به خود گرفت، باز هم تصور اینکه حاکمیت تغییر کند و با تغییر آن، چه حکومتی به جای آن بنشیند هنوز طرح نشده بود تا اینکه امام از حکومت جایگزین و شکل آن سخن راند و گفت جمهوری «به همان معنایی است که در همهجا جمهوری است» (صحیفه امام؛ ج ۴، ص ۴۷۹). برای همین به جد میتوانم بگویم که پروژه جمهوریت، پروژه امام بود و نه هیچکس دیگر که اگر غیر این باشد، باید در بین فعالان سیاسی آن دوره بتوان کسی را یافت که قبل از امام یا در همان ایام چنین پروژهای را طرح کرده باشد. حتی در تئوری تغییر که توسط دکتر شریعتی طرح میشد و بیشترین اقبال عمومی را داشت هم بحثی از شکل حکومت جایگزین دیده نمیشود. در ضمن آقای خمینی در جایگاهی قرار داشت و چنان از مقبولیت عمومیای برخوردار بود که هر نوع حکومتی را میتوانست بهعنوان جایگزین اعلام کند و قطعا هر شکل از حکومت را که اعلام میکرد با موافقت عمومی روبهرو میشد، چنانکه وقتی گفت جمهوری اسلامی، 98.2 درصد از رأیدهندگان با آن موافقت کردند، با آنکه تقریبا هیچکس، دقیقا نمیدانست که جمهوری اسلامی در عمل چه چیزی خواهد بود یا موضوع قانون اساسی که پیشنویس آن را تأیید کردند و قرار بود همان به رأی گذاشته شود که اصلا در آن پیشنویس موضوع ولایت فقیه وجود نداشت و با مخالفت مهندس بازرگان قرار شد مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شود و در آن زمان بود که ولایت فقیه وارد قانون اساسی شد. در هر صورت اینکه دو گروه با دو جایگاه متضاد، حضرت امام را به فریبکاری متهم میکنند قابل فهم است، چراکه میخواهند خود را در جایگاه دانای کل بنشانند که «آی ملت ما همه چیز را میدانیم و شما هیچ نمیدانید»، اما دیگران چرا خود را در جایگاه اغفالشدگان قرار میدهند؟ شاید برای اینکه حاضر نیستند سهم خود را در آنچه هستیم بپذیرند.