گمشده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کودکی و نوجوانی یکی از مهمترین دوران زندگی هر فرد در شکلگیری شخصیت و پرورش توانمندیهای خلاقانه اوست. وجود زمینهها و عوامل مساعد رشد و تعالی ابعاد گوناگون وجودی کودکان و نوجوانان، از رشد جسمی تا رشد روانی، عاطفی و پایهگذاری مناسب رشد عقلی و سمتوسو یافتن استعدادهای فردی و اخلاق اجتماعی، نقش مؤثری در پیشرفت جامعه از طریق پرورش نسلهای آتی دارد.
کودکی و نوجوانی یکی از مهمترین دوران زندگی هر فرد در شکلگیری شخصیت و پرورش توانمندیهای خلاقانه اوست. وجود زمینهها و عوامل مساعد رشد و تعالی ابعاد گوناگون وجودی کودکان و نوجوانان، از رشد جسمی تا رشد روانی، عاطفی و پایهگذاری مناسب رشد عقلی و سمتوسو یافتن استعدادهای فردی و اخلاق اجتماعی، نقش مؤثری در پیشرفت جامعه از طریق پرورش نسلهای آتی دارد. در دوره معاصر که بخش عمده وظایف خانواده از آن منفک شده و به دیگر نهادهای اجتماعی و سازمانهای برآمده از آنها سپرده شده است، وجود سازمانهای خاص با مأموریتهای ویژه برای ایجاد بسترهای لازم پرورش و رشد ظرفیتهای کودکان و نوجوانان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چراکه با توجه به گسترش روابط اجتماعی و اقتضائات زندگی جدید و رشد و گسترش شهرنشینی و تخصصیشدن امور گوناگون ازجمله امور مرتبط با پرورش کودکان، دیگر خانواده نمیتوانست مانند گذشته به تنهایی این وظیفه را به عهده گیرد. از اینرو، سازمانهایی خاص برای رسیدگی به نیازها و ضرورتهای دوران کودکی و نوجوانی شکل گرفتند. مدارس جدید و سپس آموزشوپرورش نخستین گامهای بلند در این حوزه هستند. اما تمرکز سازمان بزرگی چون آموزشوپرورش بر آموزش و عدم موفقیتش در حوزه پرورش بهویژه در دهههای اخیر که بیتوجه به ارزشهای کودکی و الزامات سنین نوجوانی و متکی بر ارزشهای خاص و ایدئولوژیک بزرگسالان -که حکایت صفرا فزودن سرکنگبین شده است- وجود و فعالیت سازمانهای دیگری را که بر ابعاد پرورشی کودکان و نوجوانان تمرکز دارند، ضروری و مهمتر کرده است. رونقگرفتن بازار نشر کودک و نوجوان و شکلگیری ناشران خاص کودکان و سازمانهای تولیدکننده بازیهای فکری و مؤسسههای آموزشهای هنری و دیگر زمینههای آموزشی، برای پاسخ به چنین نیازی است که مورد استقبال خانوادهها نیز قرار گرفته است. این ضرورت، در سال 1344 با تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مورد توجه قرار گرفت. لیلی امیرارجمند که در دوران جوانی ریاست کتابخانه دانشگاه شهید بهشتی (ملی آن زمان) را به عهده داشت، جای خالی نشر کتاب برای کودکان و نوجوانان را درمییابد و پیشنهاد تأسیس مرکزی را مطرح میکند که نام «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» به خود میگیرد و او خود بنیانگذار و نخستین مدیرعامل آن میشود. کانون، بهسرعت جای خود را از یکسو در میان نویسندگان و از سوی دیگر در میان کودکان و نوجوانان باز کرد. در آن زمان جمعیت ایران حدود 25 میلیون نفر بود که تنها 28 درصد آن سواد داشتند. بعد از سال 45 رشد آموزش عمومی شدت گرفت و تا سال 57 میزان باسوادی به حدود 50 درصد رسید. در همین دوران نیز کانون رشد چشمگیری داشت و به مهمترین پایگاه تولید محصولات فرهنگی و هنری و مرکزی برای پرورش خلاقیتهای کودکان و سازمانی برای حضور هنرمندان و نویسندگان برجسته کشور تبدیل شد.
اکنون، کانون با سابقه 56 ساله خود، بزرگترین سازمان ایرانی در تولید محصولات هنری، فرهنگی و فکری برای کودکان و نوجوانان است که هم زیرساخت گستردهای در سراسر کشور دارد و هم از تنوع محصولات فرهنگی برخوردار است و هم با نویسندگان و هنرمندان پرشماری همکاری داشته و آثار آنان را در شمارگانی وسیع به چاپ رسانده است. چنین ظرفیتی هرچند در چهار دهه گذشته با افتوخیزهایی مواجه بوده، باید بهعنوان فرصتی برای تقویت ارزشهای کودکی و شناسایی و تقویت توانمندیهای نوجوانان دیده شود؛ فرصتی که اکنون رقبای توانمند بخش خصوصی را در حوزه نشر، تولید نمایش و فیلم، تولید بازیهای فکری و تشکیل کلاسهای هنری و خلاقیت نیز در کنار خود دارد. همین نکته، باید مسئولان را به این تأمل وادارد تا کانون را نه بهعنوان بستری برای ترویج ارزشهای بزرگسالی و ارزشهای سازمانی و ایدئولوژیک بلکه بهعنوان فضایی برای پرورش و تقویت ارزشهای کودکی و الزامات مرتبط با آن ببینند.
از این رو، مدیر کانون باید فردی آشنا به کانون باشد. ساختار آن را بهخوبی بشناسد. اهداف و وظایف این سازمان را درونی کرده باشد. گردش کار آن را بداند. با کارکنان آن در سالیان متمادی نشست و برخاست داشته باشد. با حوزه نشر و آثار هنری و فرهنگی آشنایی عمیق داشته باشد. با محصولات کانون آشنایی نزدیک داشته باشد. کودک و نوجوان و ارزشهای این دوره را بهخوبی بشناسد و بهجای تلاش برای تحمیل ارزشهای بزرگسالی که روح و روان کودکان و نوجوانان را میخراشد، با نگاه آنان و نیازهای جدیدشان آشنا و مأنوس باشد و آن را مبنا و محور فعالیت خود قرار دهد و پرورش کودکان را در قالب مفاهیم ایدئولوژیک و وابستگی به جریانهای سیاسی تعریف نکند. بد نیست یک بار بر مبنای این چارچوب به مدیران کانون بنگریم و آنان را ارزیابی کنیم.
اگر از دوره موفق لیلی امیرارجمند که 13 سال مدیریت کانون را تا پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشت بگذریم، پس از انقلاب، کانون هفت مدیر را پشتسر گذاشته و اکنون مدیر هشتم را تجربه میکند. سیدکمال خرازی در دوره انتقال (دو سال)، علیرضا زرین با دوره درخشانش (10 سال)، محسن چینیفروشان با دوره باثباتش (18 سال)، سیدصادق رضایی با افزایش نشر کانون (چهار سال)، علیرضا حاجیانزاده برآمده از مجله رشد و ناآشنا با کانون (چهار سال)، فاضل نظری برآمده از سازمان تبلیغات اسلامی (چهار سال)، مهدی علیاکبرزاده برآمده از کانون و ناجی تریلرهای نمایشی (یک سال و سه ماه) و اکنون حامد علامتی.
ای کاش فرصتی بود تا وضعیت کانون در دورههای مدیریتی هرکدام بهویژه سلف آقای علامتی مورد نقد و ارزیابی قرار میگرفت؛ سلفی که حداقل دستی در نوشتن و شاعری و کتاب داشت و بیان میشد وقتی کسی از دل ساختار و اهداف و افتوخیزهای کانون و ناآشنا با زیست کودکان و نوجوانان سر برنیاورد، چه بهای گرانسنگی بر دامن کانون مینشاند. مدیر جدید که اکنون بر کرسی مدیرعاملی کانون نشسته، چه ویژگی خاصی دارد که برای کانون انتخاب شده است؟ خوب است مجمع عمومی کانون یا وزیر محترم آموزشوپرورش به این پرسشها پاسخ دهند: آیا آقای علامتی شناختی ویژه از کانون دارد؟ آیا سابقه کار در کانون را دارد؟ آیا او در حوزه کودک و نوجوان فردی آشنا و توانمند است؟ آیا در این زمینه تخصص دارد؟ آیا با حوزه نشر و فعالیتهای هنری و پژوهشی آشنایی دارد؟ در رزومه کاری او میخوانیم مدیر کل امور مجلس سازمان تبلیغات اسلامی، عضویت در هیئت امنای مدارس علوم و معارف اسلامی صدرا، دبیر کل اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان کشور (اتحادیهای که دبیر کلش دانشآموز نیست)، عضویت در هیئت امنای سازمان دانشآموزی! این در صورتی است که حتی درحالحاضر نیز در کانون افرادی توانمند و باسابقه و دلسوز نسبت به آن و آگاه به حوزه تولید کالاهای فرهنگی و هنری برای کودکان و نوجوانان حضور دارند که ندیدن آنها و گمکردن آنان از سوی هیئت امنای کانون که شامل چهار وزیر و دو رئیس سازمان ملی است، عجیب به نظر میرسد.