جامعه بدون ارزش جامعه «هرچی»
رفتار مردم بازتاب رفتار مدیران آن جامعه است. گزارهای آشنا که عموما در مواجهه با آنچه در جامعه میبینیم، مطرح میشود. نمونه بارز آن دروغگویی و فساد است. چنانچه دروغ و فساد در یک سیستم نهادینه شود، بهطور حتم در سطح جامعه نیز نهادینه خواهد شد.
رفتار مردم بازتاب رفتار مدیران آن جامعه است. گزارهای آشنا که عموما در مواجهه با آنچه در جامعه میبینیم، مطرح میشود. نمونه بارز آن دروغگویی و فساد است. چنانچه دروغ و فساد در یک سیستم نهادینه شود، بهطور حتم در سطح جامعه نیز نهادینه خواهد شد. چنین دولت-ملتی عاری از اخلاق است یا دستکم به سمت آسیب اخلاقی و اضمحلال فرهنگی حرکت خواهد کرد. در چنین جامعهای «ارزشی» نیز وجود نخواهد داشت و هیچچیز قابلیت تبدیلشدن به «ارزش» را ندارد. آنگاه که در جامعهای «ارزش» وجود نداشته باشد، تلاشی نیز برای اعتلای فرهنگ انسانی (آزادی، برابری، عدالت، صلح و...) نیز انجام نمیشود و به گفته جامعهشناسان به هر نسبتی که ارزشها آسیب ببیند، حیات اجتماعی آن جامعه نیز به خطر میافتد؛ حال میخواهد این ارزشها غایی (مانند انصاف، عدالت، مدارا، راستگویی و...)، نسبی (مانند قناعت، فقر، ثروت، وارستگى، میهماننوازى، مالکیت، نژادپرستى و...) یا ویژه (که فقط بین گروههاى اجتماعى خاص مانند پزشکان، نظامیان، اقلیتهای قومی و مذهبی و...) باشد. ارزشهای اجتماعی در شرایط بیمارگونه و بههمریختگی اجتماعی نادیده گرفته شده یا تأثیر خود را از دست میدهند و رفتارهای ضدارزشی مانند فرصتطلبی، عوامفریبی، رشوهخواری، پاچهخواری، زیرآبزنی، خودپرستی و... جای نوعدوستی، دگرخواهی، یکرنگی، همکاری، دلسوزی و... را میگیرد. آنگاه جامعه دچار آسیبهای رفتاری در سطح افراد و آسیبهای اجتماعی در سطح کلان میشود و از رشد و توسعه بازمیماند.
درنهایت جامعهای خودسر خواهد بود؛ جامعه بدون انگیزه، هویت و افسرده که راه به آزادی نمیبرد. افراد چنین جامعهای خودسرانه تصمیم میگیرند، خودسرانه یکدیگر را متهم میکنند و در مقام داور دست به اعمال احکام میزنند (نمونهاش را در اخبار خواندهایم که فردی از فرد دیگری انتقام گرفته است). درحالیکه گفته میشود هرجا، جامعه است حقوق هم هست و در جامعه بدون قانون رذایل رشد میکند؛ بنابراین قانون مجموعه آداب اجتماعی و جامعه بدون قانون، جامعه بدون آداب اجتماعی است.
جامعه بدون آداب اجتماعی نیز جامعه «هرچی» شده است. جامعهای که به زعم نگارنده دیگر یک ملت نیست و صرفا حیات نباتی دارد و افراد آن فقط میخورند و میخوابند تا فقط زنده بماند و گاهی نیز تصمیم میگیرند که زنده نمانند.
جامعه «هرچی»شده درنهایت به بن بست میرسد؛ در این صورت تنها راهحل بازیابی فرهنگ از راه بازگشت به اخلاق و رسیدن به جامعه اخلاقی است. جامعه اخلاقی، جامعه دارای ارزش و هویت است. جامعهای که بحرانهای تولیدشده را درک میکند، راه خود را از آن دست از مدیرانی که ضد ارزش هستند، جدا میکند و در نهایت برای بازسازی خود تلاش و مسیر آزادی را به سرانجام میرساند. خشخشى به گوش میرسد:
برگهاى بیگناه/ با زبان ساده اعتراف میکنند/ خشکى درخت
از کدام ریشه آب میخورد؟
(قیصر امینپور، آیینههای ناگهان)