|

چرا وعده‌های سیاست‌مداران تحقق نمی‌یابد؟

معمولا سیاست‌مداران در ایام انتخابات به بیان وعده‌هایی می‌پردازند که به محبوبیت و اخذ رأی از مردم منجر شود. آنان در این شعارهای انتخاباتی، توجهی به امکان‌پذیر بودن سخنان و وعده‌های خود ندارند. یکی از ترفندهای معمول سیاست‌مداران در انتخابات، بهره‌گیری از مغالطه «یا این یا آن» است. اگر به من رأی داده نشود، چنین اتفاقاتی رخ خواهد داد. آنان مردم را در یک دو راهی قرار می‌دهند که اگر به من رأی داده نشود، تحت ریاست رقیب پیامدهای هولناکی برای کشور رخ خواهد داد؛ درحالی‌که به‌واقع چنین نیست و آمدن این فرد کشور را بهشت نمی‌کند و آمدن فرد دیگر کشور را الزاما به جهنم مبدل نمی‌کند.

معمولا سیاست‌مداران در ایام انتخابات به بیان وعده‌هایی می‌پردازند که به محبوبیت و اخذ رأی از مردم منجر شود. آنان در این شعارهای انتخاباتی، توجهی به امکان‌پذیر بودن سخنان و وعده‌های خود ندارند. یکی از ترفندهای معمول سیاست‌مداران در انتخابات، بهره‌گیری از مغالطه «یا این یا آن» است. اگر به من رأی داده نشود، چنین اتفاقاتی رخ خواهد داد. آنان مردم را در یک دو راهی قرار می‌دهند که اگر به من رأی داده نشود، تحت ریاست رقیب پیامدهای هولناکی برای کشور رخ خواهد داد؛ درحالی‌که به‌واقع چنین نیست و آمدن این فرد کشور را بهشت نمی‌کند و آمدن فرد دیگر کشور را الزاما به جهنم مبدل نمی‌کند.

کاندیداها در انتخابات وعده‌ها می‌دهند؛ اما اولا این وعده‌ها از دل کمیته‌های تخصصی علمی بیرون نمی‌آید؛ بلکه نتیجه گروهی از مشاوران است که به دلیل روابط شخصی به دور کاندیدای مدنظر جمع شده‌اند؛ ازاین‌رو معمولا این وعده‌های بدون پشتوانه، ساده‌اندیشانه با انگیزه خارج‌کردن رقیب بیان می‌شوند. یک نمونه از رقابت در شعارهای انتخاباتی را در اعلام میزان پرداخت یارانه پس از اخذ رأی از مردم می‌توان برشمرد. آنان به هنگام انتخابات در بهترین حالت، صادقانه و از روی ساده‌اندیشی، وعده‌های خود را شدنی می‌دانند؛ اما مردم به خاطر تحقق این وعده‌ها به فرد مدنظر رأی می‌دهند؛ اما کاندیدای پیروز هنوز کابینه خود را نمی‌شناسد؛ به‌عنوان مثال وعده یک میلیون خانه در سال را می‌دهد؛ اما نمی‌داند وزیری که در نهایت انتخاب می‌شود به این امر معتقد است یا نه؛ زیرا گاه وزیری انتخاب می‌شود که هیچ اعتقادی به آن وعده انتخاباتی ندارد. از طرفی گرچه در زمان انتخابات ادعای وجود کار علمی و پشتوانه نظری مانند هفت هزار صفحه می‌شود؛ اما به‌واقع هیچ پشتوانه‌ای وجود ندارد‌ و از همه مهم‌تر اینکه در هنگام ارائه وعده انتخاباتی به محدودیت‌ها توجهی نشده است.

گاه پس از استقرار دولت و درک‌ناشدنی بودن وعده، سکوت کرده و از کنار آن می‌گذرند و گاه به توجیه وعده خود می‌پردازند. چنانچه معاون اول رئیس‌جمهور درباره وعده ساخت یک میلیون مسکن که آقای رئیسی در سال ۱۴۰۰ در تلویزیون وعده داده بود، گفت: ما می‌گوییم مسکن باید ساخته شود؛ اما مگر قرار است دولت بسازد؟ مسکن را مردم می‌سازند» (خبرآنلاین، 1401/10/15). همچنین معاون حقوقی ریاست‌جمهوری نیز از اساس منکر بیان ساخت یک میلیون مسکن سالانه از طرف رئیس‌جمهور شد؛ درحالی‌که رئیس‌جمهور به آن تصریح کرده بود.

سخنان بدون پشتوانه نظری، منحصر به ایام انتخابات نیست. این نکته را علاوه بر شعارهای انتخاباتی، در بودجه‌بندی، برنامه‌های پنج‌ساله و سند چشم‌انداز نیز می‌توان مشاهده کرد. در سند چشم‌انداز آمده است که ایران در پایان دوره یعنی سال 1404، به قدرت اول منطقه تبدیل خواهد شد. رشد اقتصادی هشت درصد مدام در برنامه‌های پنج‌ساله تکرار می‌شود و البته تحقق نمی‌یابد. هر‌ازچندی با تکیه بر منابع بانکی، ادعای وام با شرایط مناسب به گیرندگان تسهیلات داده می‌شود؛ درحالی‌که این امر برای بانک‌ها نه مقدور است و نه منطقی. نمونه آن را در وام مسکن برای جوانان می‌توان مشاهده کرد. امروزه با انبوه طرح‌های عمرانی نیمه‌کاره مواجه بوده که بدون توجه به اصل امکان‌پذیری طرح، کلنگ‌زنی شده و هزینه‌های هنگفتی اتلاف شده است و باز هرساله، کلنگ‌زنی‌ها ادامه داشته و بر حجم طرح‌های نیمه‌تمام و رهاشده افزوده می‌شود. بنابراین به نظر می‌رسد شکافی بزرگ میان ذهنیت و انگیزه‌های سیاست‌مدار و عینیت جامعه و امکان اقتصادی کشور وجود دارد. با وجود ناکارآمدی‌های موجود، رئیس‌جمهور، عملکرد خود را حرکت سریع به سمت قله و اتفاقات سال 1401 را توطئه‌ای در راستای متوقف‌کردن این حرکت بیان می‌کند؛ اما پرسش این است که کدام قله منظور بوده و کدام شاخص بهبود شرایط را بیان می‌کند. به راستی چرا مقامات تا این اندازه سخنان به دور از واقعیت‌های اقتصادی و ناممکن بیان می‌کنند؟ پاسخ به این سؤال را باید در زمینه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تبیین کرد. اگر گفته‌هایی در اول انقلاب مانند تأمین مسکن همه آحاد کشورو مواردی مانند آن را بتوان مبتنی بر فقدان تجربه حکومتی دانست؛ اما پس از گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب، دیگر فقدان تجربه حکومت‌داری دلیل موجهی نمی‌تواند باشد؛ بلکه باید ریشه آن را در مواردی دیگر جست‌وجو کرد.