«اشباح» سرگردان و سیاست «گفتوگو»
«امروز به طرق مختلف قدرت بر گفتار متمرکز شده است. از قدیمیترین حکومتهای استبدادی تا نظامهای اقتدارگرا و کشورهای ظاهرا دموکراتیک، سعی در انحصار و کنترل گفتار دارند».
«امروز به طرق مختلف قدرت بر گفتار متمرکز شده است. از قدیمیترین حکومتهای استبدادی تا نظامهای اقتدارگرا و کشورهای ظاهرا دموکراتیک، سعی در انحصار و کنترل گفتار دارند».
(لیبرالیسم و نارضایتیهای آن- فرانسیس فوکویاما).
ایران و جهان از امروز و با ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید وارد مرحلهای جدید میشوند. فضای غبارآلود و مهگرفتهای که مختصات و ویژگیهای آن نامشخص و بسیار مبهم است. نه البته آنچنان گنگ و مبهم مانند شبحی که در یکونیم، دو قرن قبل «در اروپا در گشتوگذار» شد و کارل مارکس و فردریش انگلس نام این شبح را کمونیسم نهاده و مانیفستی را در تعریف و تبیین این شبح سرگردان منتشر کردند. اما این شبح قرن بیستویکمی هم راز و رمزهای خود را دارد و با اینکه جهان و کشورمان یک بار حضور سنگینش را تجربه کرده و چه بسیار خشنود بوده که با هزینههای جبرانپذیر از شر آن خلاص شده است، اما بار دیگر باز آمده تا جهان رنجور از زخمهایی را که هنوز به قدر کافی التیام نیافته، وارد چالشهای دیگری با خود، با این غول غیرقابل محاسبه کند. فوکویاما در کتاب «هویت» که علت نوشتن آن را حضور ترامپ در کاخ سفید در سال 2016 عنوان میکند، مینویسد: «فضایلی نظیر صداقت، قابل اعتماد بودن، قضاوت سلیم، تعهد به منافع عمومی و قطبنمای اخلاق بودن، که صفات رهبران بزرگاند، کلا در ترامپ دیده نمیشود... . او نماینده ملیگرایی پوپولیستی است». ترامپ این دوره البته طبق تحلیل یک اندیشکده آمریکایی (استیمسون) ممکن است عملگرایانهتر و هدفمندتر رفتار کند.
دوره قبل ریاستجمهوری ترامپ با سیاست «فشار حداکثری» و وضع تحریمهای گسترده چالشهای بزرگی را برای کشورمان به وجود آورد و ضمن تشدید ناترازیها در حوزههای مختلف بودجهای، بانکی، انرژی، بنگاهی و... در یک قلم جمعیت فقرزده ایران را طی تنها چهار سال (1401- 1397) از 1.6 میلیون به دو میلیون نفر افزایش داد؛ اتفاقی نادر در تاریخ کشورمان و در سطح جهان شاید.
اما درباره رابطه ایران و آمریکا در دوره ترامپ و تأثیر آن بر اقتصاد کشورمان دو تحلیل عمده وجود دارد، نگاهی که بهعنوان یک فرصت به این دوره مینگرد و اینکه به سبب نیاز ترامپ به خروج از خاورمیانه و خلاصشدن از بحرانهای هرازچندگاه آن که آوردهای هم برای آمریکا ندارد و چهبسا هزینههای سنگین نظامی و مالی و انسانی را نیز به این کشور تحمیل میکند، بنابراین توافق با ایران میتواند در راستای انجام این سیاست و معطوفشدن به تهدیدات چین و مهار این قدرت جهانی باشد که سیطره آمریکا را با خطر مواجه کرده است. اما گروهی دیگر برخلاف این تحلیل، معتقدند که اگرچه ترامپ مانند دوره قبل ریاستجمهوری، خواهان توافق با ایران است اما این توافق، توافقی معمولی نیست و تغییرات بنیادین در سیاست خارجی را طلب میکند که نظام جمهوری اسلامی اصولا نه تمایل و نه امکانِ دادن چنین امتیازاتی را دارد و با اصول اساسی آن در تضاد است و بهاضافه آنکه سبب دورشدن متحدان تا حدودی استراتژیک ایران یعنی چین و روسیه و کاهش نفوذ منطقهای ایران در بین گروههای طرفدار آن و البته بدنه داخلی ارزشی نظام میشود.
2- بعد از رسمیشدن پیوستن کشورمان بهعنوان عضو ناظر به اتحادیه اقتصادی اوراسیا که همین سه هفته قبل انجام شد و قبول عضویت ایران در پیمانهای شانگهای و بریکس، امضای توافقنامه 20ساله همکاری ایران و روسیه، آخرین حلقه زنجیرهای است که قرار است سپری باشد که از ایران در مقابل فشارهای غرب و آمریکا و تحریمهای بینالمللی محافظت کند؛ سیاستی که از آن به سیاست «چرخش به شرق» و آسیاییشدن نام میبرند و میتواند اقتصاد سیاسی ایران را دگرگون کند؛ چرخشی که در مواد
100 و 101 برنامه هفتم توسعه هدفگذاری شده است (تمرکز بر پیوندهای اقتصادی با همسایگان و کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین و قدرتهای نوظهور و سازمانهای بینالمللی ازجمله سازمان همکاری شانگهای). اما سؤال مهم این است که آیا این چرخش به شرق و همکارینکردن با کشورهای اروپایی و آمریکا بهعنوان کشورهای صاحب علم و تکنولوژی میتواند نیازهای توسعهای کشور را برطرف کند و حضور ایران را در جهان مبتنی بر فناوریهای نوین و... فراهم کند؟ و اینکه این جهتگیری اقتصادی (ماهیت توافق 20ساله عمدتا اقتصادی است و در همه حوزههای اقتصادی ازجمله تجارت، گردشگری، حملونقل و... ورود کرده است– عراقچی- 29/10). آیا سیاستی متناظر با خود را به همراه نمیآورد و به فرایند دموکراتیزاسیون در ایران کمک میکند یا ساختاری الیگارشیک (مدل روسی) یا اقتدارگرای تکحزبی (مدل چینی) را فراهم میکند؟ چراکه همکاریهای اقتصادی (بسته به میزان و کیفیت آن، از تبادلات صرفا کالایی تا سرمایهگذاری در ایجاد زیرساختها و تأسیس بنگاههایی با سرمایهگذاری مستقیم و مشترک) بیشک صرفا در این حوزه متوقف نمیماند و تبعاتی سیاسی را نیز در پی خواهد داشت.
3- غلبه بر اشباح ترامپیسم و پوتینیسم و مناسبات الیگارشی روسی و آمریکایی («هشدار میدهم که یک الیگارشی خطرناک از ثروت عظیم، قدرت و نفوذ در آمریکا در حال شکلگیری است. این الیگارشی تمام دموکراسی ما، حقوق اولیه و آزادیهای ما را تهدید میکند». جو بایدن در مراسم خداحافظی)، تنها از طریق لیبرالیسم اصیلی ممکن است که ضمن تأکید بر وجود دولتی قدرتمند برآمده از آرای عمومی و مبتنی بر عقلگرایی علمی، حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی را تضمین کند و آماج آن کاهش فقر و نابرابری از طریق اقتصادی آزاد و رقابتی باشد.
نارضایتیهای داخلی و همچنین فقر و تورم بالا و رشد اقتصادی پایین (پیشبینی روند نزولی و زیر سهدرصدی رشد اقتصادی کشورمان در سه سال آتی از طرف بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان ملل متحد- رسانهها- 29/10) و تشدید انواع ناترازیهای اقتصادی و محیطزیستی و نیز فسادهای گسترده و... وضعیتی را در کشورمان ایجاد کرده است که صرفنظر از اینکه چه فرد و جریانی در آمریکا و روسیه یا هر جای جهان در قدرت باشد، اصلاح نظام حکمرانی و انجام اصلاحات ساختاری را به ضرورتی حیاتی تبدیل کرده است؛ ضرورتی حیاتی که از مسیر «دموکراسی» و «گفتار سیاسی» محقق میشود که گفتوگوی ملی در داخل و گفتوگو با قدرتها و نهادهای بینالمللی در خارج را تأمین کند. باطلالسحر «اشباح» جز این نیست و نبوده است.