«یکاترینا»: سرنوشت تراژیک تنها وزیر زن شوروی
کمونیست طردشده
«یکاترینا» نوشته ناتالیا کارنیوا، روایتی از سرگذشت واقعی کاترینا فورتسوا، تنها وزیر زن دوران شوروی است، اما این کتاب فراتر از یک زندگینامه فردی است چراکه در حین روایت سرنوشت کاترینا، بخشی از مهمترین دوران تاریخ جهان را نیز به تصویر میکشد.
شرق: «یکاترینا» نوشته ناتالیا کارنیوا، روایتی از سرگذشت واقعی کاترینا فورتسوا، تنها وزیر زن دوران شوروی است، اما این کتاب فراتر از یک زندگینامه فردی است چراکه در حین روایت سرنوشت کاترینا، بخشی از مهمترین دوران تاریخ جهان را نیز به تصویر میکشد. کتاب از اوت 1914 آغاز میشود، روزگاری که آتش جنگ جهانی اول شعلهور شد و صدای ترانههای حماسی سراسر شوروی را پر کرده و همه به این خیال بودند که «با سه شماره کار آلمانها را میسازند و جنگ تمام میشود». کاترینا که آن زمان دوران کودکی خود را سپری میکرد، در معیتِ مادرش که در انتظار تولد فرزند دوم خود بود، پدرش را برای اعزام به جبهههای نبرد بدرقه کرد. «در جبهههای جنگ روسیه، افراد زیادی جان خود را از دست میدادند. روسیه در مقابل دشمن خود آلمان و در مقابل متحدانش انگلیس و فرانسه، یک کشور عقبمانده بود. کاپیتالیسم تازه در کشور در حال شکلگرفتن بود. در کارخانهها و کارگاهها فقط تجهیزات فرسوده و قدیمی به چشم میخورد» و به روایت ژنرالهای ارتش روسیه در آن زمان نه مهمات کافی در کار بود و نه اسلحه و هر روز سختتر از روز قبل میگذشت. نینا بربروا، نویسنده و محقق روس، در خاطرات خود آن روزگار را چنین روایت میکند: «طی سالهای 1912-1916، در روسیه همهچیز در حال نابودی بود. همهچیز جلوی چشمان ما ناپدید میشد، مثل لباس کهنهای که پاره میشود و از بین میرود». تا اینکه در سال 1917، اعتصابات و تظاهرات سیاسی شدت میگیرد و در فوریه همان سال، امپراطور نیکلای دوم در شهر ماگیلف واقع در شرق بلاروس، از فرماندهی کل ارتش استعفا میدهد. اوضاع بهطرز غریبی بههمریخته بود و در شهر سر تکهنانی درگیری میشد. به دستور امپراطور، دوما و شورای دولتی کار خود را متوقف کرده بودند. سرانجام مردم به خیابانها ریختند و پتروگراد به محاصره درآمد. «روز 27 فوریه همان سال پادگان پتروگراد شورش کرد و در عوض همه زندانیان و از جمله تبهکاران در خیابانها رها شدند. دزدی و غارت در شهر آغاز شد... کارگران اقدام به تشکیل شورای نمایندگان پتروگراد کردند و نمایندگان احزاب مختلف به عضویت آن درآمدند: مِنشویکها، بلشویکها... شورای وزیران تصمیم بر انحلال شورا گرفتند. در همین زمان، انقلاب بورژوازی فوریه شکل گرفت». اوضاع که حسابی به هم ریخت، امپراطور نیکلای دوم به نفع برادر کوچکش کناره گرفت اما برادر کوچکتر قصد حکومت نداشت و به همین خاطر دولت موقت تشکیل شد و زمام امور را به دست گرفت. روسیه اعلام تشکیل جمهوری کرد و ولادیمیر لنین، رهبر بلشویکها در همین موقع از خارج از کشور به پتروگراد بازگشت. «تابستان سال 1917، شکست ارتش روسیه در جبهه آلمان، بحران سیاسی کشور را تشدید کرد... مردم دیگر نمیخواستند بجنگند. تبلیغات بلشویکها در میان ارتش - وعده صلح، نان و زمین- بالاخره کار خود را کرد. نام لنین بر سر زبانها افتاد. ناتالیا کارنیوا، برای روایت زندگی کاترینا فورتسوا، خود را محدود نکرده و روزگار سپریشده مردم روسیه در دورانی را نشان میدهد که کاترینا نیز در آن زیست و به طرفداری از کمونیسم پرداخت. بعد از انقلاب اکتبر اوضاع به قرار دیگر شد و از این پس، از تشکیل جامعه سوسیالیستی و فرمان صلح و پیمان صلح برِست و لغو آن، تا ترور لنین و خبرچینی و دسیسهبازیِ احزاب مخالف بلشویکها و اخراج روشنفکران منتقد از کشور، اتفاقات پشتسرهم متعددی افتاد که از نگاه تیزبین نویسنده «یکاترینا» پوشیده نمیماند. او در بستر روایت یک سرنوشت، تاریخ کشوری را مرور میکند که با ایده صلح و برابری و ظهور جامعه سوسیالیستی به انقلابی تن داد که عاقبت وخیمی داشت. کاترینا فورتسوا، با اینکه نقش مهمی در تحول فرهنگ و هنر شوروی داشت، به دلیلِ جاهطلبیهای سیاسی از شخصیتهای تراژیک شوروی کمونیستی به شمار میرود. او در سالهای پایانی زندگیاش نسبت به باورهای سرسختانهاش به حزب دچار تردید شد و به همین دلیل از صحنه سیاست طرد شد. ماجرا از فکر خرید ویلایی شخصی آغاز شد و همه خدمات کاترینا به حزب را محو کرد. ویلای خارقالعادهای را انتخاب کرد اما اواخر سال 197 بود که دید نامش در فهرست «نمایندگان اعلامشده در روزنامه برای احراز کرسی در شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی» نیامده است، این «نشانه بسیار بدی بود؛ به زودی باید منتظر استعفا بود». با اینکه کاترینا ویلا را به کمیته کنترل حزبی تحویل داد، ماجرا حل نشد: «اگرچه همه اهالی مسکو میدانستند که فورتسوا مسموم شده بود، اما منابع رسمی علت مرگ را نارسایی شدید قلبی اعلام کردند» و هرگز به این حقیقت اعتراف نکردند که او خودکشی کرده است.
یکاترینا، ناتالیا کارنیوا، ترجمه فرزانه شفیعی، انتشارات فرهنگ معاصر