حرف و عمل قلعهنویی؛ یک جای کار میلنگد
مراسم انتخاب برترینهای فیفا در فصل گذشته برگزار شد و وینیسیوس جونیور برزیلی، ستاره رئالمادرید، عنوان برترین بازیکن سال را به خودش اختصاص داد. این انتخاب در شرایطی انجام شد که برخلاف مراسم توپ طلا که برنده فقط با رأی خبرنگاران ورزشی از سراسر دنیا انتخاب میشود، پای سرمربی و کاپیتان تیمهای مختلف در میان بود.
مراسم انتخاب برترینهای فیفا در فصل گذشته برگزار شد و وینیسیوس جونیور برزیلی، ستاره رئالمادرید، عنوان برترین بازیکن سال را به خودش اختصاص داد. این انتخاب در شرایطی انجام شد که برخلاف مراسم توپ طلا که برنده فقط با رأی خبرنگاران ورزشی از سراسر دنیا انتخاب میشود، پای سرمربی و کاپیتان تیمهای مختلف در میان بود.
تا به این جایش شاید زیاد برای فوتبال ایران و تحولات نصفونیمهاش این موضوع جذابیتی نداشته باشد، ولی وقتی پای آرای امیر قلعهنویی، سرمربی و علیرضا جهانبخش، کاپیتان تیم ملی، به میان میآید، شرایط میتواند فرق کند. در بین آرای منتشرشده، مشخص است که امیر قلعهنویی به ترتیب به عنوان برترین بازیکن سال به لامینه یامال، وینیسیوس جونیور و رودری رأی داده است. این در حالی است که علیرضا جهانبخش وینیسیوس، رودری و کارواخال را برگزیده است.
اگرچه برحسب امتیازاتی که به نفرات اول تا سوم تعلق میگیرد، این جایزه نهایتا به وینیسیوس رسید ولی انتخاب امیر قلعهنویی به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران درخور توجه است. خاصه آنکه انتخاب کلیدی و نخست او لامینه یامال اسپانیایی، پدیده یکی دو فصل اخیر بارسلوناست. درباره تواناییهای فنی یامال کمتر کسی این روزها تردیدی دارد ولی اینکه امیر قلعهنویی از بین ستارههای شناختهشده، ازجمله همین وینیسیوس و رودری که این دومی برنده توپ طلا هم شده، سراغ انتخاب لامینه یامال رفته جالب است.
دلیل جالببودنش این است که یامال در بین همه کاندیداهای نهایی کمسنوسالترین است. او تازه 17ساله است و امیر قلعهنویی به این نتیجه رسیده که با وجود چنین سنوسالی، شایسته برترینبودن است. به لحاظ فنی، انتخاب قلعهنویی کار عجیبی نیست ولی وقتی مربیای که فقط از جوانگرایی حرف میزند و در عمل به آن اعتقادی ندارد، دست روی جوان 17سالهای میگذارد و او را به عنوان برترین انتخاب میکند، باید پذیرفت یک جای کار میلنگد.
درباره امیر قلعهنویی و اظهارنظراتش در باب جوانگرایی در تیم ملی به اندازه کافی تناقض وجود دارد، ولی آنچه باعث شده این مورد زیر ذرهبین قرار بگیرد، استفادهنکردن از بازیکنان جوان در تیم ملی توسط قلعهنویی است. امیر بعد از جام ملتهای آسیا وعده داد میانگین سنی تیم ملی ایران را پایین آورده و با تشکیل نسل جدیدی از فوتبال، به جوانگرایی رو بیاورد. در عمل ولی اصلا چنین نشد؛ نه اینکه کلا قلعهنویی به این سمت حرکت نکرده باشد، بلکه به این دلیل که با وجود حضور جوانان در تمرین، فرصت زیادی در اختیار آنها برای بازیکردن در ترکیب فیکس تیم ملی گذاشته نشده است.
شاید برای بررسی عمق ماجرا بهتر است به آمار اخیرا منتشرشده رجوع کرد که نشان میدهد تیم ملی ایران در سال 2024 پس از پرو، با 29.7 میانگین، دومین تیم پیر جهان محسوب میشود. خود این آمار به قدر کافی گواه بر آن است که قلعهنویی در عمل به وعدهاش برای جوانکردن تیم ملی کوتاهی کرده است. البته در این میان قیدهای مختلفی از سوی سرمربی تیم ملی گنجانده شده؛ مثلا او گفته جوانگرایی باید با شیب ملایم انجام شود. از سوی دیگر، در یکی دو نوبت هم بهوضوح به این مورد اشاره کرده که از ترس منتقدان و در صورت نتیجهنگرفتن با جوانها، فعلا قصد استفاده از آنها را ندارد.
آخرین و شاید عجیبترین وعدهاش هم این بوده که بعد از مسجلشدن صعود ایران به جام جهانی، فرصت بیشتری در اختیار بازیکنان جوان خواهد گذاشت. هرکدام از این موارد که باشد، روشن است که امیر برای جوانکردن تیم ملی تردیدهای واضحی دارد و اگر به میل خودش باشد، سخت به سمت این مسیر حرکت میکند. دقیقا به همین دلیل است که انتخاب یامال از سوی او میتواند یک تناقض بزرگ باشد. درست است که در مقام مقایسه نباید نسل جدید فوتبال ایران را با تواناییهای یامال سنجید، ولی این مورد را هم نباید از یاد برد که بالاخره یک یا چند مربی برای اولین بار شهامت به خرج داده و بازیکنی 17ساله را به دنیای فوتبال معرفی کردند.
این به معنای واقعی، جوانگرایی است. همین حالا تیم ملی اسپانیا دو سه جوان شایسته دیگر دارد که سنشان از عدد 18 تجاوز نمیکند. این تفکر در بخشی از فوتبال آسیا از یک سو و در فوتبال ایران بهطور شدیدتری رایج شده که جوانگرایی را از 24 یا 25سالگی در نظر میگیرند. اینجا همان موردی است که قلعهنویی و سایر همکارانش در فوتبال ایران اسیر اشتباه میشوند و گاهی استفاده از بازیکنانی اینچنینی را پای جوانگرایی میگذارند. هرچند در این زمینه هم تیم ملی در مقایسه با باشگاهها احتیاط بیشتری به خرج میدهد و کمتر میدانی را در اختیار حتی بازیکنان 24 یا 25ساله میگذارد. البته با وجود چنین نقدی بر تیم ملی و امیر قلعهنویی باید روی دیگر سکه را هم دید؛
رویی که نشان از مصرفگرایی در فوتبال ایران دارد و اجازه رشد واقعی به جوانان مستعد را نمیدهد. اتفاقا در همین مسیر میتوان وضعیت بازیکنانی را که به عنوان نسل جدید یا جوان، بهتازگی به تیم ملی رسیدهاند، مورد ارزیابی قرار داد و به این نتیجه رسید که در بازه زمانی کنونی، هیچکدام از آنها به لحاظ توانایی فنی در حد و اندازههای بازیکنان اثرگذاری مثل مهدی طارمی و سردار آزمون نشان ندادهاند. این مورد را میتوان با شدت کمتری در سایر خطوط تیم ملی هم دید. بااینحال باز این بر عهده مربی است تا برای جوانکردن نسل فوتبال ایران و تیم ملی شهامت بیشتری به خرج دهد و بازیکنان را از سطح متوسط به سطح بالا سوق دهد؛ امری که زمان نشان خواهد داد قلعهنویی تواناییاش را خواهد داشت یا نه.