مراقب کانون پرورش فکری باشیم
مدتی است دوباره نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بیشتر در رسانهها به چشم میخورد و نگرانیها از سرنوشت کانون بیشتر شده است. نگرانیها از طرحی به نام «طرح تقویت آموزش و پرورش» است. براساس این طرح تمام دستگاههای وابسته به آموزش و پرورش با هم ادغام و در ساختار استانی، تقویت میشوند، اما دراینمیان چه آسیبی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرسد؟ با اینکه جزئیات این طرح چندان مشخص نیست، اما به نظر میرسد در قدم نخست به نوعی از مرکزیت کانون کاسته میشود. بهعنوان مثال این امکان وجود دارد که سلیقههای متفاوت استانی و روشهای متفاوت هر استان در تخصیص بودجه، بعضی از مراکز کانون را در استانها با مشکلات مالی بیشتری دست به گریبان کند و اداره مراکز کانون نیز سلیقهای شود. کانون هماکنون با همه مسائل و مشکلاتی که دارد، برای همه مراکزش در سراسر کشور ارزش یکسان قائل است، اما اگر با مدیر آموزش و پرورش و استانداری روبهرو باشیم که اهمیت مراکز کانون را درک نکرده باشند، چه بر سر مراکز کانون آن استان خواهد آمد؟ تردیدی نیست که رفتهرفته ضعیف و ناکارآمد خواهند شد، بنابراین آنچه بیش از هر چیز به نظر میرسد اهمیت دارد، انجام بررسیهای دقیق کارشناسانه، مشورت با اهل فن و فعالان پیشکسوت و دلسوز حوزه کودک و نوجوان و پرهیز جدی از تصمیمهای شتابزده است. مسائل پیرامون کودکان و نوجوانان آنقدر اهمیت دارند که لازم است در هر طرحی که به آنها مربوط میشود، نام گروهی از مشاوران متخصص اعم از روانشناسان کودک، جامعهشناسان، مؤلفان و فعالان این حوزه به چشم بخورد. درست است که تصمیمها را در نهایت مدیران میگیرند ولی همه جوانب یک تصمیم قبل از اجرائیشدن باید زیر ذرهبین کارشناسان قرار بگیرد. امیدواریم تصمیمهای مدیریتی در سطح کلان، معطوف به کارکرد و عملکرد مؤثر کانون باشد تا نهتنها باعث کمشدن اثربخشی این سازمان ارزشمند نشود، بلکه حتی از ظرفیتها و تجارب آن برای ارتقای سطح کیفی سازمانهای مشابه نیز بهره گرفته شود. کانون هماکنون نیز بهعنوان یک شرکت دولتی وابسته به سازمان آموزش و پرورش فعالیت میکند. اما شیوه فعالیتهای خلاقانه و بیبدیل کانون تفاوت بنیادینی با شیوه مرسوم در آموزش و پرورش رسمی دارد. سالهاست که آزمون بینالمللی پرلز از واقعیت تلخی حکایت میکند: مدارس در ایران در آموزش سواد خواندن به کودکان که سواد پایه محسوب میشود، موفق نیستند. رتبه بسیار پایین دانشآموزان ایرانی در تراز بینالمللی گواه این ادعاست. اگر فقط یک بار این آزمون در کانون برگزار میشد و شرکتکنندگان آن اعضای کانون بودند، آن وقت تفاوت کانون با مدرسه معلوم میشد. به نظرم حتی بدون برگزارکردن این آزمون در کانون، نتیجه را از شواهدی که وجود دارد، میتوان حدس زد. در کانون اتفاقهایی میافتد که نظیرش را در مدارس کمتر میبینیم و برعکس نظیرش در آموزش و پرورش رسمی کشورهای توسعهیافته که معمولا در آزمون پرلز در تراز بالایی هم قرار میگیرند، مشاهده میشود. در مدارس ایران همه چیز معطوف به کتاب درسی است. کتابهای ادبی شعر و داستان و کتابهای غیردرسی جای زیادی در مدرسه ندارند؛ اگر هم دست بر قضا معلم با ذوقی بخواهد کتاب شعر یا داستان برای بچهها بخواند، تکالیف درسی بچهها اجازه نمیدهد. در کانون، کتابخوانی گروهی و بحث و گفتوگو درباره کتابها اتفاق میافتد. به این واسطه تفکر نقادانه شکل میگیرد. کودکانی که تفکر نقادانه دارند، درک بهتری از آنچه میخوانند، دارند و سواد خواندن در آنها تقویت میشود. این فقط یک مثال و یک نمونه از تفاوتها و میزان اثربخشی کانون در مقایسه با مدرسه است. برخلاف سیستم آموزش و پرورش که بچهها را در مدارس دولتی، غیردولتی، هیئت امنایی، غیرانتفاعی، شاهد، تیزهوشان، استثنائی و... دستهبندی میکند، ما فقط یک نوع مرکز در کانون داریم، با یک شکل و شمایل. عضو نخبه و عضو معمولی در کانون معنا ندارد. همه در کنار هم یاد میگیرند. حتی در مراکز فراگیر کانون، بچههای با نیازهای ویژه (نابینا، ناشنوا، کمبینا، کمشنوا و...) با بچههای دیگر در کنار هم کتاب میخوانند و با هم رشد میکنند. به نام این مراکز توجه کنید: مراکز فراگیر؛ یعنی همه با هم و همه در کنار هم. درست است که آموزش رسمی هم جایگاه، مختصات و الزامات خودش را دارد اما آموزش و پرورش ما به سمت نخبهپروری رفته است. ما از آن بند قانون اساسی کشورمان که آموزش و پرورش را برای همگان رایگان میداند، فاصله گرفتهایم. از عدالت آموزشی و کیفیت یکسان در مدارس فاصله داریم. حالا تصور کنید یک بخش از یک سازمان بزرگتر، همچنان به این مسائل در پرورش کودکان قائل است. آیا رواست با یک تصمیم و با یک طرح یا با هرگونه ادغام بیشتر، این بخش را که هنوز کموبیش دارد درست عمل میکند، کمرنگ و سپس بیرنگ کنیم؟ یا بهتر است بیشتر از ظرفیتها و تجارب آن حتی برای سازمان بزرگتری مثل آموزش و پرورش بهره ببریم؟ لازم است ارتباط کانون و مدرسه بیشازپیش باشد، چراکه خیلی خوب است نهتنها اعضای کانون، بلکه دانشآموزان بیشتری از ثمرات کانون بهرهمند شوند اما این نباید به معنای حلشدن کانون در آموزش و پرورش و بدتر از آن فراهمآوردن امکان برخوردهای سلیقهای باشد. از طرفی به مرور با افزایش تورم و ثابتماندن حقوق پرسنل و کوچِ شماری از مربیان و کارشناسان باسابقه از کانون، این گنجینه ارزشمند فرهنگی در طول سالهای گذشته، ضعیف شده است و بیم آن میرود که در سالهای پیشرو این ماجرا ادامه داشته باشد، بنابراین لازم است نگرشها تغییر کند، مسئولان امر بیشازپیش به اهمیت دستگاههای فرهنگی مؤثر بهویژه آنهایی که برای کودکان فعالیت میکنند، مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پی ببرند و سطح حقوقی کارمندان آن را ارتقا بدهند. راهحلش را باید تصمیمگیرندگان و مقامات دولتی پیدا کنند. نگران نسلی باشیم که در مدرسه چیز زیادی یاد نمیگیرد، اما قرار است آینده را بسازد. نگران نسلی باشیم که فقط خوب روخوانی میکند، اما درک عمیقی از متنی که میخواند، ندارد. نگران آن کودکانی باشیم که در محرومیت مضاعف هستند: خانواده و مدرسه؛ و بسیار حیف است که از شیوههای خلاقانه و بیبدیل کانون هم محروم بمانند. نگران کودکانی که مبادا کمکم شانس رفتن به کانون هم روزی از آنها گرفته شود. با همه کاستیها، هنوز و همیشه روی نسلها تأثیر گذاشته است. میدانید که تفکر، تعقل و اندیشهورزی از معیارهای ارزشمندبودن انسانها نزد پروردگار است. او بارها و بارها در قرآن با عبارت «افلا تتفکرون» و «افلا تعقلون» انسانها را به فکرکردن ترغیب کرده است؛ کلمهای که زینتبخش نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. به قول نعمتالله فاضلی، مردمشناس معاصر، «مربیان، کودکان و نوجوانان را خوانا و نویسا میکنند تا از جامعه مراقبت کنند». از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مراقبت کنیم تا از جامعه مراقبت کنیم.
اکرم کشایی
مدتی است دوباره نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بیشتر در رسانهها به چشم میخورد و نگرانیها از سرنوشت کانون بیشتر شده است. نگرانیها از طرحی به نام «طرح تقویت آموزش و پرورش» است. براساس این طرح تمام دستگاههای وابسته به آموزش و پرورش با هم ادغام و در ساختار استانی، تقویت میشوند، اما دراینمیان چه آسیبی به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرسد؟ با اینکه جزئیات این طرح چندان مشخص نیست، اما به نظر میرسد در قدم نخست به نوعی از مرکزیت کانون کاسته میشود. بهعنوان مثال این امکان وجود دارد که سلیقههای متفاوت استانی و روشهای متفاوت هر استان در تخصیص بودجه، بعضی از مراکز کانون را در استانها با مشکلات مالی بیشتری دست به گریبان کند و اداره مراکز کانون نیز سلیقهای شود. کانون هماکنون با همه مسائل و مشکلاتی که دارد، برای همه مراکزش در سراسر کشور ارزش یکسان قائل است، اما اگر با مدیر آموزش و پرورش و استانداری روبهرو باشیم که اهمیت مراکز کانون را درک نکرده باشند، چه بر سر مراکز کانون آن استان خواهد آمد؟ تردیدی نیست که رفتهرفته ضعیف و ناکارآمد خواهند شد، بنابراین آنچه بیش از هر چیز به نظر میرسد اهمیت دارد، انجام بررسیهای دقیق کارشناسانه، مشورت با اهل فن و فعالان پیشکسوت و دلسوز حوزه کودک و نوجوان و پرهیز جدی از تصمیمهای شتابزده است. مسائل پیرامون کودکان و نوجوانان آنقدر اهمیت دارند که لازم است در هر طرحی که به آنها مربوط میشود، نام گروهی از مشاوران متخصص اعم از روانشناسان کودک، جامعهشناسان، مؤلفان و فعالان این حوزه به چشم بخورد. درست است که تصمیمها را در نهایت مدیران میگیرند ولی همه جوانب یک تصمیم قبل از اجرائیشدن باید زیر ذرهبین کارشناسان قرار بگیرد. امیدواریم تصمیمهای مدیریتی در سطح کلان، معطوف به کارکرد و عملکرد مؤثر کانون باشد تا نهتنها باعث کمشدن اثربخشی این سازمان ارزشمند نشود، بلکه حتی از ظرفیتها و تجارب آن برای ارتقای سطح کیفی سازمانهای مشابه نیز بهره گرفته شود. کانون هماکنون نیز بهعنوان یک شرکت دولتی وابسته به سازمان آموزش و پرورش فعالیت میکند. اما شیوه فعالیتهای خلاقانه و بیبدیل کانون تفاوت بنیادینی با شیوه مرسوم در آموزش و پرورش رسمی دارد. سالهاست که آزمون بینالمللی پرلز از واقعیت تلخی حکایت میکند: مدارس در ایران در آموزش سواد خواندن به کودکان که سواد پایه محسوب میشود، موفق نیستند. رتبه بسیار پایین دانشآموزان ایرانی در تراز بینالمللی گواه این ادعاست. اگر فقط یک بار این آزمون در کانون برگزار میشد و شرکتکنندگان آن اعضای کانون بودند، آن وقت تفاوت کانون با مدرسه معلوم میشد. به نظرم حتی بدون برگزارکردن این آزمون در کانون، نتیجه را از شواهدی که وجود دارد، میتوان حدس زد. در کانون اتفاقهایی میافتد که نظیرش را در مدارس کمتر میبینیم و برعکس نظیرش در آموزش و پرورش رسمی کشورهای توسعهیافته که معمولا در آزمون پرلز در تراز بالایی هم قرار میگیرند، مشاهده میشود. در مدارس ایران همه چیز معطوف به کتاب درسی است. کتابهای ادبی شعر و داستان و کتابهای غیردرسی جای زیادی در مدرسه ندارند؛ اگر هم دست بر قضا معلم با ذوقی بخواهد کتاب شعر یا داستان برای بچهها بخواند، تکالیف درسی بچهها اجازه نمیدهد. در کانون، کتابخوانی گروهی و بحث و گفتوگو درباره کتابها اتفاق میافتد. به این واسطه تفکر نقادانه شکل میگیرد. کودکانی که تفکر نقادانه دارند، درک بهتری از آنچه میخوانند، دارند و سواد خواندن در آنها تقویت میشود. این فقط یک مثال و یک نمونه از تفاوتها و میزان اثربخشی کانون در مقایسه با مدرسه است. برخلاف سیستم آموزش و پرورش که بچهها را در مدارس دولتی، غیردولتی، هیئت امنایی، غیرانتفاعی، شاهد، تیزهوشان، استثنائی و... دستهبندی میکند، ما فقط یک نوع مرکز در کانون داریم، با یک شکل و شمایل. عضو نخبه و عضو معمولی در کانون معنا ندارد. همه در کنار هم یاد میگیرند. حتی در مراکز فراگیر کانون، بچههای با نیازهای ویژه (نابینا، ناشنوا، کمبینا، کمشنوا و...) با بچههای دیگر در کنار هم کتاب میخوانند و با هم رشد میکنند. به نام این مراکز توجه کنید: مراکز فراگیر؛ یعنی همه با هم و همه در کنار هم. درست است که آموزش رسمی هم جایگاه، مختصات و الزامات خودش را دارد اما آموزش و پرورش ما به سمت نخبهپروری رفته است. ما از آن بند قانون اساسی کشورمان که آموزش و پرورش را برای همگان رایگان میداند، فاصله گرفتهایم. از عدالت آموزشی و کیفیت یکسان در مدارس فاصله داریم. حالا تصور کنید یک بخش از یک سازمان بزرگتر، همچنان به این مسائل در پرورش کودکان قائل است. آیا رواست با یک تصمیم و با یک طرح یا با هرگونه ادغام بیشتر، این بخش را که هنوز کموبیش دارد درست عمل میکند، کمرنگ و سپس بیرنگ کنیم؟ یا بهتر است بیشتر از ظرفیتها و تجارب آن حتی برای سازمان بزرگتری مثل آموزش و پرورش بهره ببریم؟ لازم است ارتباط کانون و مدرسه بیشازپیش باشد، چراکه خیلی خوب است نهتنها اعضای کانون، بلکه دانشآموزان بیشتری از ثمرات کانون بهرهمند شوند اما این نباید به معنای حلشدن کانون در آموزش و پرورش و بدتر از آن فراهمآوردن امکان برخوردهای سلیقهای باشد. از طرفی به مرور با افزایش تورم و ثابتماندن حقوق پرسنل و کوچِ شماری از مربیان و کارشناسان باسابقه از کانون، این گنجینه ارزشمند فرهنگی در طول سالهای گذشته، ضعیف شده است و بیم آن میرود که در سالهای پیشرو این ماجرا ادامه داشته باشد، بنابراین لازم است نگرشها تغییر کند، مسئولان امر بیشازپیش به اهمیت دستگاههای فرهنگی مؤثر بهویژه آنهایی که برای کودکان فعالیت میکنند، مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پی ببرند و سطح حقوقی کارمندان آن را ارتقا بدهند. راهحلش را باید تصمیمگیرندگان و مقامات دولتی پیدا کنند. نگران نسلی باشیم که در مدرسه چیز زیادی یاد نمیگیرد، اما قرار است آینده را بسازد. نگران نسلی باشیم که فقط خوب روخوانی میکند، اما درک عمیقی از متنی که میخواند، ندارد. نگران آن کودکانی باشیم که در محرومیت مضاعف هستند: خانواده و مدرسه؛ و بسیار حیف است که از شیوههای خلاقانه و بیبدیل کانون هم محروم بمانند. نگران کودکانی که مبادا کمکم شانس رفتن به کانون هم روزی از آنها گرفته شود. با همه کاستیها، هنوز و همیشه روی نسلها تأثیر گذاشته است. میدانید که تفکر، تعقل و اندیشهورزی از معیارهای ارزشمندبودن انسانها نزد پروردگار است. او بارها و بارها در قرآن با عبارت «افلا تتفکرون» و «افلا تعقلون» انسانها را به فکرکردن ترغیب کرده است؛ کلمهای که زینتبخش نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. به قول نعمتالله فاضلی، مردمشناس معاصر، «مربیان، کودکان و نوجوانان را خوانا و نویسا میکنند تا از جامعه مراقبت کنند». از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مراقبت کنیم تا از جامعه مراقبت کنیم.