|

افسر و نیما به آغوش هم نیاز دارند

خودش می‌گوید درباره غم آدم‌ها نباید زیاده‌روی کرد. چون غم آدم را آب‌دیده می‌کند و من هنوز غرق نشده‌ام. نامش افسر است. 45 ساله و زنی محترم و خودمانی. تر و تمیز است و روسری‌اش بوی گل می‌دهد. همان‌طور که میوه‌های خردشده را به دست نوه خردسالش می‌دهد می‌گوید: من اصلا نمی‌دانم کجای جهان ایستاده‌ام.

افسر و نیما به آغوش هم نیاز دارند
شهرزاد همتی دبیر گروه جامعه روزنامه شرق

شهرزاد همتی: خودش می‌گوید درباره غم آدم‌ها نباید زیاده‌روی کرد. چون غم آدم را آب‌دیده می‌کند و من هنوز غرق نشده‌ام. نامش افسر است. 45 ساله و زنی محترم و خودمانی. تر و تمیز است و روسری‌اش بوی گل می‌دهد. همان‌طور که میوه‌های خردشده را به دست نوه خردسالش می‌دهد می‌گوید: من اصلا نمی‌دانم کجای جهان ایستاده‌ام.

 

حالا که دختر و دامادم نیستند من باید تمام تلاشم را برای نگهداری از بازمانده آنها انجام دهم. افسر در یکی از پارک‌های تهران توالت عمومی را تمیز می‌کند. کارگر پیمانی است. بنیه خوبی دارد و با وجود دیدن داغ دو فرزند و همسرش و بزرگ‌شدن در مراکز خیریه روحیه‌ای قوی دارد. شش ماه پیش دختر و دامادش در تصادفی کشته شدند و از خودشان پسری سه‌ساله به نام نیما باقی گذاشتند.

 

پنج سال پیش پسر 18 ساله افسر بر اثر سرطان جان باخت و 16 سال پیش همسرش را بر اثر سکته قلبی از دست داد. با خنده می‌گوید: اصلا در سرنوشت من داشتن خانواده را ندیده‌اند. فرشته‌ها برایم خانواده را رقم نزده‌اند. اما من به نیما چنگ زده‌ام و نگهش داشته‌ام و این زندگی را با نیما نفس می‌کشم و خانواده را حفظ می‌کنم. زندگی افسر پر از بالا و پایین‌های عجیب و غریب است. او یک بار تمام پولش را در بورس سرمایه‌گذاری کرد. پنج سال پیش که همه ما گول رنگ سبز بورس را خوردیم، افسر هم ماشینش را فروخت و با بقیه پس‌اندازش صد میلیون تومان را در بورس گذاشت و در کمتر از سه ماه تمامش به هوا رفت.

 

افسر می‌گوید: کم‌شدن پولم را لحظه به لحظه می‌دیدم و همان زمان بود که سکته قلبی کردم. با ماشین کار می‌کردم و به اصرار دامادم وارد بازی شدم و کمی از پس‌انداز را هم برداشتم و دیگر توان بلندشدن برایم نماند. من ماندم و بی‌کاری و جهیزیه دختر و بعد هم تورمی که جان گرفت و بزرگ شد تا جان من را بستاند. افسر با مصیبت این سال‌ها را می‌گذراند و سعی می‌کند زندگی را پیش ببرد. بعد از تصادف سهمگین دختر و دامادش و رفتن آنها به بیمارستان هزینه‌های وحشتناک آن و کمای دو‌ماهه دخترش دوباره همه چیز بر باد می‌رود و او می‌ماند و قلبی شکسته و کودکی یتیم که پدرش جز همان ماشینی که لاشه‌اش به شهرشان رسید چیزی برایش باقی نگذاشت.

 

افسر تمام دارایی خود را خرج دختر بیهوشش کرد و پولش تمام شد. حالا افسر مانده و افزایش سهمگین اجاره‌بهای خانه. افسر همچنان در تلاش است تا از پس مشکلات روزمره زندگی برآید، هرچند روزهایش به سختی سپری می‌شود. با اینکه تمام دارایی‌اش را برای مراقبت از دخترش خرج کرد، و پس از مرگ دختر و دامادش، تمام تمرکزش روی نیما است، اما با مشکلات اقتصادی جدید مواجه است.

 

اجاره‌بهای خانه که روز‌به‌روز افزایش می‌یابد، فشار بیشتری به او وارد می‌کند. در همین زمان، نیما که تنها سه سال دارد، به آرامی در حال بزرگ‌شدن است و افسر هر روز به امید فردای بهتر برای او، سختی‌ها را تحمل می‌کند. افسر هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد که نیما شاهد درد و رنج‌های او باشد. او با تمام وجود تلاش می‌کند تا محیطی آرام و شاد برای نیما فراهم کند، حتی اگر این به قیمت ازدست‌دادن خود و زندگی شخصی‌اش باشد. به او می‌گوید: «نیما باید بداند که در این دنیای پر از مشکلات، عشق و محبت هنوز وجود دارد و من برای او این دنیا را روشن نگه می‌دارم».

چند ماه پیش، در یکی از روزهای سرد زمستان، افسر در حالی که مشغول تمیزکردن توالت‌های عمومی یکی از پارک‌های تهران بود، به یاد روزهایی افتاد که زمانی زندگی‌اش پر از امید و خانواده بود. اما اکنون در برابر چالش‌های زندگی تنها یک نفر دارد: نیما. در همان روز، به خود گفت که هیچ ‌چیز نمی‌تواند مانع از ادامه‌دادن او شود. هرچند در دلش غم سنگینی دارد، اما از پا نمی‌افتد. افسر در ادامه می‌گوید: «زندگی همیشه شما را به زمین می‌زند، اما این به شما بستگی دارد که دوباره بلند شوید. من می‌دانم که نیما برای من یک دلیل دیگر برای ایستادن است. او هنوز به دنیا نیامده بود که خانواده‌اش را از دست داد، اما من برایش خانواده می‌سازم».

 

زندگی افسر شاید پر از درد و رنج باشد، اما او همچنان با دل پر از امید به زندگی ادامه می‌دهد. او از هر فرصتی برای ساختن آینده‌ای بهتر برای نیما استفاده می‌کند، حتی اگر این به بهای سختی‌های بیشتر باشد. در دل افسر، نیما تنها یادگار باقی‌مانده از یک زندگی پر از فقدان است و او تمام تلاشش را می‌کند تا این کودک عزیز در دنیای پر از چالش، احساس امنیت و محبت کند.

 

ما در حال جمع‌کردن 50 میلیون تومان برای افسر هستیم تا بتواند خانه آبرومندش را نگه دارد و حضانت کامل نیما را به دست بیاورد. این تنها فرصت او برای ساختن زندگی بهتر برای کودکی است که میراث مادربزرگ را به دوش نکشد و در خانه بزرگ شود. افسر می‌تواند خانواده نیما باشد. او زنی با کمالات است و دیپلم دارد و آرام‌آرام می‌توان او را به سمت کار بهتری سوق داد. در صورتی که تمایل دارید به افسر کمک کنید،‌ مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت 5041721209434720 بانک رسالت به نام شهرزاد همتی پل‌سنگی، واریز کنید.