با نگاهی به نقاشیها و مجسمههای پرستو عزیزی
تعلیق بین مشاهدات عینی و شهود هنری
اگر بپذیریم که ارتباط با آثار حسی است، امکان اندازهگیری و قضاوت ارزش استتیکی آثار هنری وجود نخواهد داشت؛ چون امر حسی قابل اندازهگیری نیست و تأثیر اثر هنری در مواجهه با موقعیتها و افراد مختلف، متفاوت است.


فاروق مظلومی
اگر بپذیریم که ارتباط با آثار حسی است، امکان اندازهگیری و قضاوت ارزش استتیکی آثار هنری وجود نخواهد داشت؛ چون امر حسی قابل اندازهگیری نیست و تأثیر اثر هنری در مواجهه با موقعیتها و افراد مختلف، متفاوت است.
اولین سؤالاتی که در مواجهه با یک نقاشی پیش میآید، اینها هستند: این نقاشی در مورد چیست؟ اگر نقاشی شامل اشکالی باشد که بیننده قبلا دیده است، مثلا نقاشی درخت یا ساختمان، این سؤال پیش خواهد آمد که چرا درخت یا ساختمان را نقاشی کردهاید؟ منظورتان چیست؟ دنبال چه مفهومی بودهاید؟
گاهی نقاش با آگاهی کامل، اشکال مشخص یا نامشخص را نقاشی میکند و به دنبال بیان یک مفهوم یا موضوع است. گروهی معتقدند در اینجا نقاش از عرصه هنر برای رخداد هنر استفاده نمیکند و ابزار و امکانات هنری را در اختیار ارائه یک مقصود مشخص قرار میدهد؛ یعنی از ابزار هنری برای بیان مثلا موضوعات اجتماعی استفاده میکند و سؤال مهم این است که در این وضعیت با هنر مواجه هستیم یا پیشروی ما یک فضای شبههنری برای مشاهده یکسری اطلاعات و مفاهیم قرار دارد؟ که اصطلاحا فضای مشاهده گفته میشود.
پروژههایی به نام «OBSERVATION SPACE» وجود دارد که برای تأثیرگذاری بیشتر روی مخاطب حتی دادههای علمی را به شکل هنری ارائه میکنند. مثلا میتوان یک طراحی زیبا از رودخانههایی که خشک شدهاند، اجرا کرد و نمایش داد؛ یعنی هنرمند جهان مشهود را با ابزار هنری برای مشاهده آماده میکند. آثار پرستو عزیزی در فضایی بین جهان مشهود روزمره و جهان هنر معلق است. اما این تعلیق از کجا نشئت میگیرد؟ از کالج تامبال (TOMBALL) در تگزاس آمریکا که آنجا درس خوانده است یا از کلاسهایش در ایران که تدریس میکند؟
پرستو عزیزی بعد از یکسری فعالیت هنری در ایران، در سال 1384 به آمریکا رفت و در رشته مجسمهسازی کالج تامبال تحصیل کرد. او بعد از بازگشت به ایران در حوزه طراحی، نقاشی و مجسمهسازی فعالیت میکند.
هنر آمریکا، هنری مشخص است و در مقایسه با هنر شرق و اروپا از ابهام و ایهام کمتری برخوردار است؛ از اینرو، بازنمایی مشخص اشیا و حیوانات در آثار افرادی که با هنر در آمریکا آشنا شدهاند، امری طبیعی به نظر میرسد. شاید به همین دلیل در نقاشیهای پرستو عزیزی همه ابژهها مشخص و بدون تخریب و دفرماسیون و نزدیک به واقعیت هستند. از طرفی اندازه بزرگتر از واقعیت فیگورها، این نقاشیها را از بازنمایی محض و واقعی دور میکند. گاهی بافتهای شخصی نقاش به همین اجتناب از واقعیت و توجه به نقاشی محض، دامن میزند. اما تدریس نقاشی برای گروهی از هنرجویان، آنهم به مدت سالهای طولانی، قطعا در کار پرستو عزیزی تأثیر گذاشته است.
بازنمایی اشیا در فضای مشخص از نظر نور و سایه و رنگ از مبانی کلاسهای نقاشی است. قطعا وظیفه نقاشی این بازنمایی نیست، ولی برای خروج از بازنمایی محض، اول باید به آن ورود کرد و بعد خارج شد. این بازنمایی میتواند به انعکاس تخیلات و تصورات هنرمندان هم ارجاع پیدا کند. وقتی مدرس کلاس سالها با هنرجویان مختلف شیوههای بازنمایی را کار میکند، احتمالا خودش هم در کار خودش به این شیوهها تأکید میکند. اما واقعا باید تلنگر زد که کار نقاش و مجسمهساز بازنمایش نیست، بلکه بازآفرینی است. هر شیء یا موجودی در نقاشی بازآفریده میشود و به ساحت یک هستی جدید وارد میشود. این بازآفرینی را در بعضی از آثار پرستو عزیزی میبینیم. گاهی در آثار این نقاش، سوررئالیسم مرسوم را میبینیم که موجبات تعجب یا شگفتی مخاطب را فراهم میکند. این شگفتی ناپایدار است و نقاش باید از کسالتآوربودن آثارش نهراسد. کسالتآوربودن با باطلبودن فرق دارد. بسیاری از کالاهایی که این روزها در گالریها به اسم نقاشی از دیوار آویزان میشوند، باطل هستند. اثر نقاشانه خودش را در چشم مخاطب فرو نمیکند و هیچ اصراری برای دیدهشدن ندارد. آثاری از پرستو عزیزی که با حداقل فرمها ایجاد شدهاند، واجد این وجه نقاشانه است و نسخه دستدوم واقعیت نیستند. نقاش از تصاویری که در جهان واقعی وجود دارد، یک نسخه دستدوم که به فساد واقعیت هم معروف است، تولید نمیکند، بلکه واقعیت را به نفع نقاشی مصادره کرده و ارائه میکند.