|

ساختار بی‌ساختار آموزش‌زدایی از آموزش

«دانش‌آموزان ایرانی نسبت به چند دهه پیش افت تحصیلی دارند»؛ «سطح سواد ریاضی دانش‌آموزان پایین آمده». اینها تیترهایی است که نتایج تحقیقات و سنجش‌های معتبر است و این روزها زیاد می‌بینیم.

ساختار بی‌ساختار آموزش‌زدایی از آموزش

وحید سیدی‌پور - کارشناس ارشد مدیریت اجرائی

 

«دانش‌آموزان ایرانی نسبت به چند دهه پیش افت تحصیلی دارند»؛ «سطح سواد ریاضی دانش‌آموزان پایین آمده». اینها تیترهایی است که نتایج تحقیقات و سنجش‌های معتبر است و این روزها زیاد می‌بینیم. طرف دیگر نیز از مدارس تیزهوشان تا انواع کلاس‌های آموزشی و ابرمؤسسات آموزشی را می‌بینیم. مگر می‌شود با این‌همه سرمایه‌گذاری و پیشرفت در ساختار و امکانات آموزشی، این‌قدر افت تحصیلی داشته باشیم؟ بله می‌شود و اتفاقا دلیل این پسرفت در آموزش همین ساختار و تشکیلاتی است که به ظاهر نقطه قوت آموزش است. اما نقش قوانین کشوری آموزش این وسط چیست؟

وزارت آموزش‌و‌پرورش و دیگر نهادهای تصمیم‌گیر در سطح کلان؟ می‌شود گفت نقش اینها در حد ناچیز است. یک مثال و تحلیل گویاست. در چند سال اخیر طبق قوانین آموزشی، در مقطع دبستان امتحان‌گرفتن و ارزیابی کمی به شکل نمره‌دادن از صفر تا 20 ممنوع است. قانونی پیشرو که هدف آن ایجاد حس همکاری به‌جای رقابت و برانگیختن خلاقیت دانش‌آموز است. اما چیزی که در واقعیت اتفاق می‌افتد در حد فاجعه است. کودک از آغاز تحصیل در این مقطع درگیر کلاس‌های آموزشی مختلف و آزمون‌های چهار‌گزینه‌ای می‌شود؛ چون کودک باید بعد از مقطع ابتدایی، از طریق آزمون وارد مدارس تیزهوشان شود‌ (مدارس تیزهوشان، این آفت آموزش و خشکاننده روح خلاقیت کودکان). به‌وضوح می‌بینیم که مسیر آموزش نه از تصمیمات تخصصی در وزارتخانه، بلکه از ساختار فرهنگی-اجتماعی آغاز می‌شود. از یک طرف ترس از آینده و از طرفی عقده‌های سرکوب‌شده والدین، باعث می‌شود‌ کودک را در ابتدای مسیر آموزش به دست مؤسسات آموزشی  بسپارند؛ مؤسساتی که هدف اول و آخرشان پول است و بعضی‌ها به آنها مافیای آموزش می‌گویند که به نظرم اشتباه است.  در صورتی که چنین نیست. ساختار از پایه غلط است و این مؤسسات پولی نه عامل، بلکه معلول ساختار غلط فرهنگی-اقتصادی است.

اگر بخواهیم نام درست بگذاریم، اینها نه مافیا، بلکه بورژوازی آموزش هستند. «از ما کتاب‌های تست بخرید، مشاوره بگیرید، در کلاس‌های ما شرکت کنید تا آینده‌تان تضمین شود»؛ ترجمه صحیح این است: «به ما پول بدهید تا رقابت کشنده را به‌جای روحیه همکاری به کودکانتان یاد بدهیم. ما را پولدار کنید تا خلاقیت را در کودکانتان بکشیم». واقعیت این است که در کشور ما آموزش به یک زنجیره تولید صنعتی تبدیل شده است. از مغازه کوچک فتوکپی تا معلمی که ناچار است برای امرار‌معاش بخشی از انرژی‌اش را برای کلاس‌های آموزشی غیرانتفاعی خارج از مدرسه بگذارد تا مؤسسات عظیم آموزشی این زنجیره صنعتی تولید را تشکیل می‌دهند.

ما با تبدیل آموزش به صنعت پول‌ساز، از آموزش، آموزش‌زدایی کردیم و «شبه‌آموزشی» ساختیم که هدف آن نه‌تنها ایجاد روحیه همکاری و خلاقیت نیست، بلکه حتی دیگر آن کارکرد سنتی جامعه‌پذیری را هم ندارد. آموزش از اول دبستان تا پایان‌نامه‌های ارشد و دکتری خرید‌و‌فروش می‌شود. به کالا تبدیل شده است، یک کالای پولساز‌ و ماهیت کالا، مصرف‌شدن است. آموزش یک سرمایه‌گذاری برای آینده شده است. به یک امر کاملا فردی و خودخواهانه تبدیل شده است. ورود پول کلان به حیطه آموزش علاوه‌بر طبقاتی‌شدن آموزش‌ و محروم‌کردن بخش زیادی از دانش‌آموزان بااستعداد مناطق حاشیه از ورود به این عرصه، تبعات دیگری هم دارد؛ خشکاندن روحیه همکاری و خلاقیت کودکانی که فقر و محرومیت مانع تحصیلشان نشده است. کودکان در دست والدین و مدارس امانت هستند. این کودکان نه متعلق به ما، بلکه متعلق به جامعه فردا هستند و ما حق نداریم آنها و آینده این جامعه را بفروشیم و مصرف کنیم. همه مدارس و مؤسسات پولی (تحت هر نامی) را تعطیل و روحیه همکاری و خلاقیت را به جامعه برگردانیم.