سرهنگهای سر به دار
نیمی از صورتش نیست، یک چشم ندارد، با مینهای کنار جادهای طالبان مجروح شده است. او و همسنگرانش را وقتی دستگیر کردند که بلوکهای یک ساختمان را در اسلامشهر تهران روی هم میگذاشتند تا خانهای برای یک ایرانی بسازند. یک نفر از آنان در اتوبوس راهی کلانتری، کارت نظامیاش را میان دستهایش گرفته است و برایم میفرستد. دستهایی که در عکس ارسالی، زخمها و پینههای ناشی از کار سخت این دو، سه سال کاملا آشکار است.


فاطمه خاوری: نیمی از صورتش نیست، یک چشم ندارد، با مینهای کنار جادهای طالبان مجروح شده است. او و همسنگرانش را وقتی دستگیر کردند که بلوکهای یک ساختمان را در اسلامشهر تهران روی هم میگذاشتند تا خانهای برای یک ایرانی بسازند. یک نفر از آنان در اتوبوس راهی کلانتری، کارت نظامیاش را میان دستهایش گرفته است و برایم میفرستد. دستهایی که در عکس ارسالی، زخمها و پینههای ناشی از کار سخت این دو، سه سال کاملا آشکار است.
آنها امیدوار بودند. در تمام مسیر، گاهی که میتوانستند موبایلهایشان را روشن کنند، زنگ میزدند و موقعیتشان را اعلام میکردند. اسلامشهر، کلانتری، زیر باران یکریز بیستم اسفند در خیابانی در تهران، اردوگاه عسگرآباد ورامین، اردوگاه سفیدسنگ و در نهایت، اتوبوسی که جاده سفیدسنگ تایباد را در مینوردید و زنگها و پیگیریهای مکرر نتوانست متوقفش کند.
با تمام تلاشهایی که انجام شد، او و چندین نظامی دیگر که بیشترشان مجروح جنگی بودند، رد مرز شدند. این نخستین بار نیست که نظامیان و همچنین شبهنظامیان و چریکهای جبهه مقاومت با وجود مدارک و مستنداتی که دلالت بر این دارد که جانشان در خطر است، رد مرز میشوند. نظامیان ارتش افغانستان و بسیاری از چریکها و مقاومتگران جبهه مقاومت پس از سقوط افغانستان به کشورهای مجاور مانند پاکستان، تاجیکستان، ترکیه و ایران پناه آوردند.
با روی کار آمدن طالبان با وجود اعلام عفو عمومی، زندگی کارمندان عالیرتبه و کارمندان ادارات دولتی و نظامیان و نیروهای پلیس زن و مرد به خطر افتاده است. حالا شرایط به گونهای تغییر یافته است که حتی نظامیانی که علاوه بر دارابودن کارت معتبر اشتغال در نهادهای امنیتی و نظامی دولت پیشین افغانستان، با ویزای مدتدار اقامت در ایران هم رد مرز میشوند.
شمار زیادی از آنها که رد مرز میشوند، پس از عبور از مرز ایران و ورود به خاک افغانستان ناپدید شدهاند و با وجود پیگیریهای خانوادهها و همرزمانشان تاکنون هیچ نشانی از آنها نیست. تعدادی از آنها با وجود داشتن اماننامه و عفو طالبان تیرباران شدهاند یا پس از گذشت چند روز بازگشت از ایران، شناسایی و آماج حملات گروههای مسلح طالبان قرار گرفته و کشته شدهاند. با وجود تلاش برای گفتوگو با خانواده نظامیانی که پس از رد مرز کشته شدهاند، امکان صحبت با آنها به دلیل تهدیدات طالبان فراهم نشد.
شماری از آنها که رد مرز میشوند، سر از زندانهای طالبان درمیآورند و برای اعترافات اجباری و معرفی همرزمهایشان زیر شدیدترین و غیرانسانیترین شکنجهها قرار میگیرند و گاهی جانشان را در زیر لت و کوب و شکنجههای قرون وسطایی از دست میدهند. پیکرهایی که جاهای سوختگی در آنها آشکار است و پاهایی که با دریل برقی سوراخ شدهاند و دندانها و ناخنهای کشیدهشده، ازدواج و نکاح اجباری فرزندان دختر آنها، اختطاف و آدمربایی فرزندان ذکور نظامیها از نمونه شکنجههایی است که طالبان علیه کسانی که مظنون به همکاری با جبهه مقاومت یا ارتش هستند، اعمال میکنند؛ اخباری که روزانه، زینتبخش خبرگزاریهای بیتفاوت دنیا قرار میگیرد، بیآنکه واکنش مؤثری در پی داشته باشد.
سازمان ملل متحد و دیدهبان حقوق بشر، بارها کشتار، ناپدیدسازی اجباری، بازداشت و شکنجه نظامیان و نیروهای پیشین دولت افغانستان را تأیید کردهاند. گرچه طالبان به طور رسمی و قطعی هرگونه شکنجه و کشتار نظامیان پیشین در افغانستان را رد کرده است.
شماری از آنها که نتوانستند جان به در ببرند، زندگی مخفیانهای در افغانستان دارند؛ اما بخت چندان هم یارشان نیست. یا از سختی روزگار پس از سقوط، دست به خودکشی میزنند و به زندگی خود پایان میدهند یا با گزارش خبرچینان طالب که حتی رانندههای تاکسیهای شهری و بینشهری را برای شناسایی آنها مأمور کردهاند، به دام میافتند.
آنها که به ایران آمدند، با وجود دارابودن تخصصها و تواناییهای نظامی و درجات بالا رو به کارگری آوردند. کارهای ساختمانی که گاه هست و گاه نیست، گاهی هم با شدتگرفتن موج دستگیری حتی برای خرید نان هم از خانه خارج نمیشوند. آنها با فقر و تنگدستی روزگار میگذرانند. کودکانشان نمیتوانند به مدرسه بروند. در صورت نیاز، امکان استفاده از خدمات بهداشتی و درمانی را به دلیل نداشتن استطاعت مالی ندارند. اما از این شرایط گلهای نمیکنند؛ چراکه در مقابل حفظ جانشان، حاضرند سختیهای زندگی را تاب بیاورند. اما قوانین اقامت در ایران، هر روز که میگذرد، سختگیرانهتر میشود. پیشازاین با ارائه کارت نظامی و مصاحبه و گفتوگو در اردوگاهها که از سوی نیروهای امنیتی و انتظامی انجام میشد، از بند رها میشدند.
اما حالا شرایط مدتی است با فشار افکار عمومی و انتشار اخبار و روایات تأییدنشده غیررسمی درباره مهاجران که گاه و بیگاه از سوی چند خبرنگار دارای سمتوسو منتشر شده است، بر آتش مهاجرستیزی دمیده است؛ به طوری که زندگی برای آنان که خود را پاسبانان حوزه تمدنی فارسی میدانند و با فارسیزدایی و ستیز طالبان با فرهنگ و تمدن دیرینه سرزمینشان مقابله میکنند، دشوار و طاقتفرسا شده است. اینها تنها بخشی از واقعیتهای زندگی نظامیان افغانستان است.
شماری از آنها از ناملایمات و تنگناهای زندگی و معیشت بسیار سخت که امکان کار و تأمین هزینههای زندگی را از آنان گرفته است، خودخواسته به زندگی خود پایان میدهند. شماری از آنها هم که ناگزیر به کار دستفروشی و خردهفروشی در شهرهای خودشان مشغول بودند، بیخبر از همهجا هدف گلوله افراد مسلح طالبان قرار گرفتند و کشته شدند. بعضی از آنها هم در راه رسیدن به ایران هنگامی که سوار ماشینهای شوتی قاچاقبرها بودند، با تصادف جادهای از میان رفتند.
محمد به همراه پسر ۹سالهاش یوسف، یکی از آنهاست که خود و فرزندش در راه هرات به ایران کشته شدند و دیگر اعضای خانواده که خردسال بودند، همراه مادرشان بهشدت زخمی شدند. ملک فیصل دیگر نظامی ارتش افغانستان است که در راه رسیدن به ایران، همسر، نوزاد و کودک چهارسالهاش را از دست داده است. آنها در جاده سراوان به خاش سوار ماشینهای شوتی قاچاقبر بودند که جان فرزندان و همسرش گرفته شد و خودش مجروح شد و هماکنون ساکن یکی از شهرهای اطراف تهران است.
هانیه و مدینه سه و ششساله، بازمانده خانواده حسینی ساکن بند امیر بامیان در جاده نیمروز به زاهدان پدر نظامی، مادر و خواهر ۱۶سالهشان را از دست دادهاند. او زندگی مخفیانهای دارد و از هراس دستگیری، شبها در کارگاههای کوچک دوخت و دوز و خیاطی کار میکند.
بارها طالبان به او پیشنهاد بازگشت و عفو عمومی دادهاند؛ اما با توجه به بازگشت برخی از همسنگران جوانش که وعده طالب را پذیرفتند؛ ولی در نهایت در زیر شکنجه جان دادند، تاکنون به آنها پاسخی نداده است؛ البته اگر بخت یارش باشد و در روزهای آینده با شدتگرفتن موج دستگیریها، مانند همسنگرانش رد مرز نشود. مصائب آنها که سر کار میروند، هم کم نیست. با توجه به اینکه آنها هیچگاه کار ساختمانی نکردهاند، حالا مجبور به کارگری در ساختمانهایی هستند که اغلب بلندمرتبه و چندطبقه است.
روزهای آخر امسال، احمد اهل کاپیسا که روزهدار بود، از بالای ساختمانی که در آن کار میکرد، درحالیکه به وقت اذان مغرب چیزی نمانده بود، سرش گیج رفت و سقوط کرد و بلافاصله روی زمین افتاد و مرد.
غلام از ولسؤالی پل حصار اندراب، ضابط (افسر) بخش محافظت عامه، چند روز پیش، هنگامی که قصد انتقال یک قطعه آهن ششمتری به بالای ساختمان نیمهکاره را داشت، بر اثر برخورد آهن به تیر برق فشار قوی، دچار مجروحیت و سوختگی شدید و قطع پای چپ شده است. کارفرما به جای جبران خسارت و کمک به او که بخشی از دستها، پاها و بدنش ذوب شده است، تنها دنبال اخذ رضایتنامه بوده است.
شمار کشتهشدگان نظامیان به دست طالبان بیشتر از تعدادی است که معمولا اعلام میشود؛ اما به دلیل آنکه استخبارات طالبان گزارشهای مربوط به جنایاتشان و کشتن نظامیان دولت پیشین به دست افراد خود را در رسانههای اجتماعی داخلی و خارجی رصد میکنند، خانوادههای قربانیان با هراس از کشتهشدن خویش، پیکرهای خونآلود بستگان خود را پس از تحویل، سراسیمه به خاک میسپارند و به خانه بازمیگردند. بههمیندلیل، بخش بزرگی از جنایات طالبان بهویژه کشتار نظامیان پیشین پنهان میماند.